160.1K
نوحه سنتی حضرت رقیه
دختری سه ساله،در کنج ویران
بهر بابا کند، زاری وافغان
بابا کجایی، داد از جدایی
به دیدن من، چرا نیایی
بابا حسین جان.. بابا حسین جان۲
____________
گوییا دیده بابا را به رؤیا
گشته گریان برای هجربابا
اشک از دودیده، دارد روانه
برای بابا، گیرد بهانه
بابا حسین....
____________
در خرابه بیامد سر بابا
سر دور ازتن وپیکر بابا
سینه ی دختر، شد جای این سر
از این مصیبت، الله اکبر
بابا حسین...
______________
ساعتی با پدر جان گفتگو کرد
سر بابا به اشکش شستشو کرد
جان ازتن او، ناگه رها شد
در ره بابا، دختر فدا شد
بابا حسین...
شعر:اسماعیل تقوایی
ببار ای آسمان که بی قرارم
من هم مثل تو خیلی گریه دارم
شب جمعه ست و دور از ضریحش
ببار ای آسمون من هم ببارم
ببار ای آسمون جای رقیه😭
به یاد داغ بابای رقیه😭
به یاد خشکی لبهای اصغر
به یاد اشک چشمهای رقیه
ببار ای ابر که دلها بیقراره
خرابه پا به پات میخواد بباره
ببار اما بدون ای ابر امشب
رقیه با تو خیلی حرف داره
کجا بودی علی اصغر فدا شد😭
کجا بودی قیامت کربلا شد
برای چند قطره آب ای ابر
عمو عباس دوتا دستاش جدا شد
*دل رقیه گرفته، تو هم چون بیقرار داری گریه میکنی منم بی مقدمه روضه میخونم*
زانو ها بقل کرده دل ناز دانه گرفته با بابا خلوت کرده
هنوز بابا نیومده داره بابا حرف میزنه*
بی تابم شعله ورم حتما خبر داری
از دوریت دربه درم حتما خبر داری
محبوب من تو شمعی و من دروصال تو
پروانه نه خاکسترم حتما خبرداری
از زخم های صورتت بابا خبر دارم😭
از دردهای پیکرم بابا خبر داری
من هم شبیه تو به زیر دست و پا ماندم
زخمی شده بال وپرم حتما خبر داری
بابا..دارم شبیه پیرزن ها میشوم بابا😭
از لرزه دست لاغرم حتما خبر داری
از این لباس و پاره موی پریشان
وضع خجالت باورم حتما خبر داری
بابا بگو از جانب من به عموعباس
از روسری و معجرم حتما خبر داری
بابا...افتاد جای آن گلوبندم که غارت شد
بابا..زنجیر دور گردنم بابا خبر داری😭
بابا مردم زنده شدم 😭
سنگی به چشمت خورد وپیش پای من افتاد
خون شد دوچشمان ترم حتما خبر داری
بابا..مرد پلیدی یک کنیز از ما طلب میکرد
اصلا نمیشد باورم حتما خبر داری😭
*انقدرصدازد بابا اومد خرابه*
چشم ویرونه روشن، که امشب اومدی شبزندهداری
سربه زار روی پاهام ،که بابا من بخونم توبباری
سایه ات نشه کم، از سر من سایه سر بابا
دیگه نکنه بدون من بری سفر بابا
با اینکه موهام خاکی و قلب من آشوبه
اما تو الان پیشمی و حال دلم خوبه
یهو بلند شد.. *
شهرو بیدار کنید که ببینند بابا دارم راست میگفتم
بابا
توی این چند قدم تا سرتو ،هی پامیشم هی میفتم
من خوب بلدم چیکارکنم واکنی اخماتو
انقدر به تو بوسه میزنم خوب کنه زخماتو
بابا چه کنم که وابشه ،پلک های پرخونت😭
افتاده توی تشت طلا.. دندونت
میزدن مارو خوب میزدن
به لبت چرا چوب میزدن
چیزی از راه بازار نگو که
حتی فکرش سخته واسم
خیلی اونروز خجالت کشیدم جلو مردم
ازلباسم
اینها که نمیشه سرشون محرم ونامحرم😭
جای دستای رو صورتم همه چیو میگه
من یه ماهه که گوش چپم نمیشنوه
واای😭😭
ترکی....
*سر انداخت پایین رقیه آروم گرفته
حالا جا داره بابا حرف بزنه*
حالا که پیش توام یکم بخند
حلقه کن دستاتو دورگردنم
بابایی دخترم...عزیزم.
نمیخواستم بیدارت کنم ببخش
بابت خداحافظی نکردنم
*تو خیمه خواب بودی گلم
اومدم صورتت بوسیدم ،نخواستم بیدارت کنم به عمه گفتم مراقبت باشه ،اما عزیزم وقتی بوسیدمت میدونی چی دیدم
چقدر شبیه مادرم بودی😭
چقدر بوسیدمت از راه دور
تو روشعله های تو خیمه سوزوند
منو شعله های گوشه تنور
حرکاتت، راه رفتنت ،نگاهت ،مادر منو به تصویر میکشید
هریه خاری که تو پای تو میرفت
بخدا من جگرم تیر میکشید
برای صورت هرسه ساله ای
ضربه های زجر خیلی سنگینه
چرا دست میکشی روی صورتم
دخترم مگه چشات نمیبینه؟
✍تایپ؛خادمه اهل بیت
التماس دعای فرج🤲
▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️
#کانال_متن_روضه_مجمع_الذاکرین
ای سر من فدای سر تو
ای تن من فدای تن تو
یه جور بریدن سرتو دیگه نمیشه
حلقه کنم دستمو دور گردن تو
وای بابا فدای خون حنجرت
وای بابا دیدم به روی نی سرت
وای بابا دیگه میمیره دخترت
منی که همیشه دعام بود بابایی
یه لحظه به ابروی تو چین نیوفته
به روزی رسیدم که گفتم الهی
سرت از رو نیزه به پایین نیوفته
بابایی بابایی بابایی بابایی
صحبت من بریده بریده
رفتن من خمیده خمیده
یه جور زدن دخترتو داره میمیره
خبر داری دختر تو چیا کشیده
زخمیتر از حنجرتم وای وای
درست مثل مادرتم وای وای
شرمنده خواهرتم وای وای
روزی صد دفعه من بهونه گرفتم
روزی صد دفعه خواهرت مرده بابا
الهی بمیرم که دیگه نبینم
که جای من عمه، کتک خورده بابا
بابایی بابایی بابایی بابایی
***
➖➖➖➖➖➖➖➖
#کانال_متن_روضه_مجمع_الذاکرین
(دستای عمو اباالفضل، سقا خونهی رقیه
گاهی پرچم و گذاشتن، روی شونهی رقیه)۲
سیده عالمه، نوهی فاطمه
این شگفتی فقط، تو بنی هاشمه
تو همون سن کم، عقل چهل ساله داشت
با چهل سالهها، دم به دم ناله داشت
و صلی الله یا ابا عبدالله
میگفت الا بالله ابا عبدالله
به هر قیمت این ذکر و گفتن یعنی
زده تو میدون با ابا عبدالله
یا رقیه یا رقیه یا رقیه یا رقیه...
حسین حسین حسین حسین حسین...
جانم نازنین رقیه، اسم دلنشین رقیه
کربلا اسمتو بُردیم، صبح اربعین رقیه
روح و ریحان بگو، دم طوفان بگو
ابوفاضل میگه، یه عمو جان بگو
گفتی عمهام الان، وقت اعجازشه
خطبه خوندی یکم، نفسش تازشه
چهل منزل الله اکبر محشر
چهل منزل یادآوری شد خیبر
چهل منزل همرزم خانم زینب
به وقت غوغای بنات الحیدر
یا رقیه یا رقیه
▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️
#کانال_متن_روضه_مجمع_الذاکرین
تو بگو عشق، من میگم رقیه
میره قلبم با یه (ذکر سه ساله)۲
تو بگو دل، سَر برات میارم
دست ازت بردارم، (آخه محاله)۲
(محشره رقیه، بهترین اسم دختره رقیه)۲
خودش یه تنه لشگره رقیه
حَبلُ المتینه معجر رقیه
(تاجداری بانو، پرچمداری بانو)۲
تنها دلیل ذوق علمداری بانو
شاهکاری بانو، باوقاری بانو
ارث از پدربزرگته کرّاری بانو
یا رقیه...
▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️
#کانال_متن_روضه_مجمع_الذاکرین
┅═༅࿇༅ ❃﷽❃ ༅࿇༅═┅
#نوحه_زمزمه
#شب_سوم_محرم
#سروده_رقیه_سعیدی_کیمیا
#سبک:به سمت گودال از خیمه دویدم من،،،
─═༅࿇༅❃༅࿇༅═─
خـــوش اومـدی بابا به کنـــج ویرونه
خــــرابه از نــورِ ســرت چــراغــــونه
شــــدی تو تعــبیــر خـواب شبــم بابا!
مــرهـــــمِ دردا و تـــاب و تبـــــم بابا!
خـوش اومـدی بابا (۴)
─═༅࿇༅❃༅࿇༅═─
منتـظـرت بــودم تا کـه تــو بـرگــردی
بــدونِ مـــن بابا چــرا سفـــر کــردی؟
فــــدای زخمــــای روی ســـرت بابا
قــربـون این رگـهــای حنـجــرت بابا
بابای خوبــم وای (۴)
─═༅࿇༅❃༅࿇༅═─
رقیــه قــربونِ صـــورت پـر خـــونت
چـه کــرده ان بابا با لب و دنــدونت
وقتی رو لبهای تو خیزران می خورد
عمــه هزار دفعـه به جای تو می مُرد
بابای مظلومــم (۴)
─═༅࿇༅❃༅࿇༅═─
نصیبـــم از بابا ســری به دامــــانم
خسته شدم بی تو بی سر و سـامانم
دنیــا بــرام بـی تـو شـبیـه زنـدونــه
بعـــدِ تو چشمـای رقیــه پر خــونــه
بابای مظلومـــم (۴)
─═༅࿇༅❃༅࿇༅═─
بابا منـــم با تــو عـــزم سفـــر دارم
بــدونِ تو بابا خــون به جگــــر دارم
بــس که جسـارت تو شــام بلا دیدم
سیلـــیِ نامـــردا تــو کــربلا دیــدم
به غیـــر ویـرونه که آشیــانم نیست
اینجا نمی مونـم دیگــه توانم نیست
بابا غــــریبـم من(۴)
─═༅࿇༅❃༅࿇༅═─
رقیـــه با حـرفـاش آتیــش به دلها زد
شبــونه با غـربت ، دل و به دریــا زد
وقتی سر از دستش روی زمـین افتاد
پیــشِ ســرِ بابا رقیــه هم جــون داد
امان از این ماتم (۴)
─═༅࿇༅❃༅࿇༅═─
خـــــرابه گریــونه هنــوز ایـن مــاتم
شعلــه کشید آهِ اهـلِ حــرم از غــــم
رقیـــه شــد یــاسِ کبــود ویـــرونـه
عمـــه براش داره لالایــی می خونـه
بخواب گل یاســم(۴)
─═༅࿇༅❃༅࿇༅═─
سه ساله ، زهـرا هم شبیـه مادر شـد
غنـچـــهٔ زیبـایِ حسـیــن ، پرپر شـد
یاس کبـــودم وای(۴)
─═༅࿇༅❃༅࿇༅═─
✍شعر:رقیه سعیدی (کیمیا)
پخش زنده
فعلا قابلیت پخش زنده در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا