#امام_زمان
گریه زیاد کردم ندبه زیاد خوندم
تو جمکران آقا جمعه زیاد موندم
فراق ما شده عجب حکایتی /عنایتی / که مضطرم
پی تو ام در به درم خودت بگو/ ای آرزو/ کجا برم
****
کی میشه دیدارت سهم منم باشه
دلخوریات از من همیشه کم باشه
به دست نیاوردم آقا دل تو رو / بگی برو/ حق با توئه
کاری نکردم برای رضای تو / بگی برو / حق با توئه
****
توبه زیاد کردم دل به تو برگشته
روتو نگیر از من امیر گمگشته
سلامنا علیک فارس الحجاز/ با من بساز/ خرابتم
جونم فدای حجت ثانی عشر/ نوکر و در/ رکابتم
#کانال_متن_روضه_مجمع_الذاکرین
#امام_زمان
اَلا خلیفه ی رحمن چرا نمی آیی
ببین رسیده به لب جان چرا نمی آیی
به ذره ذره ی این خاک بی نم دنیا
ببار حضرت باران چرا نمی آیی
تلاوتش شود و یک عمل به قرآن نه
شریک خط خط قرآن چرا نمی آیی
پی دوا همه در زرق و برق دنیایند
نمیرسند به درمان چرا نمی آیی
تو رکن اصلی ایمانی و بدون تو
نمانده رنگ ز ایمان چرا نمی آیی
همه زمینی و ناآسمانی اند همه
مطیع و در بر شیطان چرا نمی آیی
جنود شر و فساد و تباهی و غفلت
دهند یکسره جولان چرا نمی آیی
به زندگی محبان تو خوشی هرگز
شدیم بی سر و سامان چرا نمی آیی
پی تو اشک فشان کو به کو دوان هستیم
بس است غصه ی هجران چرا نمی آیی
بیا که بی تو نفس هم برون نمی آید
غم است غصه فراوان چرا نمی آیی
بیا به حق همان دختری که از ناقه
فتاد بین بیابان چرا نمی آیی
🔷
بیابان بود و سرما بود و تنهایی
دمادم ذکر دختر بود بابایی
تو با صورت زمین خوردی و من هم، آه!
رقیه خورد بی تو چه لگدهایی
#کانال_متن_روضه_مجمع_الذاکرین
#امام_زمان
#زمزمه
#زمینه
واسه همه بیراهه رفتن ها شرمندم
نداره جز آبروریزی واسم پروندم
آخر خط رسیدم و معلومه بازندم
تو رو خدا نکن جوابم جوابم جوابم
میبینی حالمو خرابم خرابم خرابم
امیدمه فقط نگاهت نگاهت نگاهت
کجا دارم به جز پناهت پناهت پناهت
(امامزمان دستامو بگیر)
********
بیا و بازم بدی نوکر رو حاشا کن
دوباره گم شدم بیا و من رو پیدا کن
قلب سیاهم رو نگا بنداز و احیا کن
همیشه زحمتم برا تو برا تو برا تو
نگیری از گدا نگاتو نگاتو نگاتو
منو برا خودت نگه دار نگه دار نگه دار
میخوام که واسه تو بشم یار بشم یار بشم یار
(امامزمان دستامو بگیر)
#کانال_متن_روضه_مجمع_الذاکرین
🔹 ألسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ الَّذي سَمَحَتْ نَفْسُهُ بِمُهْجَتِهِ 🔹
ماه صفر رسیده و وقت سفر شده
با کاروان گریه دلم خونجگر شده
یک کاروان ستاره که خورشید شام بود
با دختری که مرثیه خوان پدر شده
از بس به یاد روضه ی بابا دلش شکست
بغضی که داشت از غم دل، پر ثمر شده
از اربعین نگو که سراپا خجالتم
از اربعین نگو که دلم در به در شده
پای پیاده، صحن نجف تا به کربلا
در این مسیر فصل عزا تازه تر شده
هر کس برای داغ نبی گریه می کند
از الطفات فاطمه صاحب اثر شده
هر جا دلم گرفت حسن را صدا زدم
عمرم فقط به حرمت این عشق سر شده
مشهد، مدینه، یا نجف و شهر کربلا
گریه برای اهل سفر بال و پر شده
ماه محرّم آمد و با هرچه داشت رفت
حسرت به روی سینه ی عالم گذاشت؛ رفت
اسماعیل شبرنگ
#روضه_ورود_به_شام
#بین_راه_کوفه_و_شام
#دروازه_کوفه
#اسارت
#کانال_متن_روضه_مجمع_الذاکرین
🔹 ألسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ الَّذي سَمَحَتْ نَفْسُهُ بِمُهْجَتِهِ 🔹
"اول ماه صَفر بد سَفری بود حسین
ساربانِ من عجب بدنظری بود حسین"
راهِ یکساعته یک روز به طول انجامید
کار این بی شرفان ، پرده دَری بود حسین
سنگ خوردم سرِ بازار عجب دردی داشت
دردِ سَر داشتَنَم ، دردسری بود حسین
ای جگردارترین مَحرَم زینب ، بر نِی
آنکه زن میزند از بی جگری بود حسین
بعدِ بازار همه صورت مان نیلی شد
بخدا از اَثرِ بی سپری بود حسین
ته بازار یکی نام محلّی را گفت
مردک مست عجب فتنه گری بود حسین
آن محل چشمِ خریدار به ما داشت فقط
کاش این شام بلا را سحری بود حسین
حرف بد زد به ربابه بخدا آب شدم
بی سبب بود فقط رهگذری بود حسین
سر تو بر روی نِی بند نمی شد دیگر
نیزه دارِ سر تو ، خیره سری بود حسین
چه شد آنشب که تو به خانه ی خولی رفتی
بعد از آن زلف سرت مختصری بود حسین
ما عزیزان تو بودیم ولی خوار شدیم
بعد تو قسمت ما دربه دری بود حسین
سید حسین میرعمادی
#روضه_ورود_به_شام
#بین_راه_کوفه_و_شام
#دروازه_کوفه
#کانال_متن_روضه_مجمع_الذاکرین
🔹ألسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ الَّذي سَمَحَتْ نَفْسُهُ بِمُهْجَتِهِ🔹
آفتابا هلال ماه شدی
کاروان را چراغ راه شدی
بر سرم سایهء سرت افتاد
ما تَوَهَّمت یا شَقیقَ فؤاد
بر سر نی سر تو آیت نور
نِی شجر، من کلیم محمل طور
چشمهای تو محملم را برد
صوت قرآن تو دلم را برد
مصحف سرخ هیفده آیه
سر نی کرده بر سرم سایه
من شدم سایه بان پیکر تو
حال شد سایه بان من سر تو
کاش یک دم به خاطر دل من
خم شود نیزه در مقابل من
تا بگیرم ز نوک نی به برت
بزنم بوسه ها به زخم سرت
نیزه از خون حنجرت خجل است
نیزه دارت چقدر سنگدل است
نی که خم می شود مقابل من
او شود دورتر ز محمل من
کاش سنگی که خورده بر سر تو
خصم می زد به فرق خواهر تو
کس ندیده کنار یکدیگر
آفتاب و غبار و خاکستر
یاد روزی که مادرت زهرا
همچو جان در بغل گرفت مرا
شانه زد حلقه حلقه مویم را
غرق گلبوسه کرد رویم را
گفت: زینب تو نور عین منی
که شبیه من و حسین منی
گردش آفتاب و مه تا بود
این شباهت همیشه در ما بود
حال ای جان و دل ز من برده
این شباهت چرا به هم خورده؟
موی زینب سفید و موی تو سرخ
روی زینب کبود و روی تو سرخ
صورت من ز آفتاب، کبود
صورت تو ز سنگ، خون آلود
در دو چشمم نگاه خستهء توست
عکس پیشانی شکستهء توست
یا بیا خون ز صورتت شویم
یا تو خون پاک کن ز گیسویم
کاش می شد که جامه چاک کنم
خون ز پیشانی تو پاک کنم
کاش پیش از بریدن سر تو
می بریدند سر ز خواهر تو
تیر تا از کمان شتافته بود
کاش قلب مرا شکافته بود
نیزه بر صورت تو چنگ زده
کی به پیشانی تو سنگ زده؟
از سر تو شکسته تر، کمرم
از گلوی تو پاره تر، جگرم
آسمان بر سرم خراب شده
گرد ره بر رخم حجاب شده
یوسف فاطمه! عزیز دلم
از تو و دختران تو خجلم...
غلامرضا سازگار
#اسارت
#بین_راه_کوفه_و_شام
#دروازه_کوفه
#روضه_ورود_به_شام
#کانال_متن_روضه_مجمع_الذاکرین