eitaa logo
🌷🌷خادم الزهرا (س)🌷🌷
332 دنبال‌کننده
5.2هزار عکس
4.1هزار ویدیو
367 فایل
#گروه_جهادی_فاطمیون #کانال_خادم_الزهرا #متن_مولودی_و_مداحی #لبیک_یا_خامنه_ای #جمهوری_اسلامی_ایران 🤍🤍🤍🤍 @servant18 :آدرس مدیر ⬛ @Hosse113 @Heyda122
مشاهده در ایتا
دانلود
@shere_aeini شب گذشت و حوالیِ سحر است کوفه در انتظار یک خبر است لحظه ی تلخ رفتن قمر است گله ام از قضا و از قدر است چه وداعی است این چه پایانی است شب مهتابِ کوفه ظلمانی است مردم شهر غرق تردیدند گرچه وجه خدای را دیدند صوت حق را اگرچه بشنیدند ذره ای را از او نفهمیدند باء را بی حروف می خواهند ماه را در خسوف می خواهند حیف از نغمه‌ی مناجاتت نخلها بود و چاه و اصواتت بس که والاست جلوه‌ی ذاتت نیست تفسیر بهر آیاتت در خور تو میان این دنیا نیست غیر پیمبر و زهرا این طنین، ذکر سجده ی مولاست غرق است جبهه بر خاک و تیغ کین بالا است این چه حال است و این چه درد و بلا است غرق خون است، وجه ماه منیر فرق شیر است و ضربه‌ی شمشیر ساعت شوم اتفاق رسید عاقبت موسم فراق رسید صحبت از ماه و انشقاق رسید طاقت آسمان به طاق رسید همه جا بانگ قد قُتِل پیچید رفت شیرازه‌ی کتاب مجید وای من پهلوان بدر و حُنین دست بر شانه ی حسن وَ حسین رنگ خون نقش قاب تا قوسین ردّ زخم است بین لی تا عین محو در جلوه‌‌ی تعالِی شد الف از یار بود و عالی شد ای نماز شکسته یا مولا ریسمان گسسته یا مولا ای عمود نشسته یا مولا مصحف گشته بسته یا مولا ای ترازوی مُلک رستاخیز بی تو امّت یتیم شد برخیز 🔸شاعر: ________________________ 🔹اشعار ناب آئینے🔹 @shere_aeini
خسته ام بر دلم فتاده شرر از بلاها به خون نشسته جگر خسته از این سکوت حزن آلود خسته  از غصه ی نگاه پدر خسته از دیدن در و دیوار خسته از بوی دود و خاکستر زخمی ام از شکستن عطری که فقط بود معنی اش مادر خسته از حال و روز مادرمان که بد است و نمی شود بهتر خسته از درد بی دوای دلش با نفسهای سخت و ضجرآور خسته از این خسوف طولانی که نشسته به روی قرص قمر خسته از فکر عهد کودکی ام که در آشوب خلق گشته هدر خسته از کوچه ی خسته از خاطرات تلخ گذر خسته از دیدن اراذل شهر اولی، دومی ، نفر به نفر خسته از شام سرد یلدایی که نویدی نمی رسد ز سحر خسته  از قصه ای که کابوسش جان ز ما بُرد تا رسید به سر خسته ام از طنین ضرب غلاف بر حریر وجود پیغمبر (ص) خسته از ماجرای آتش و گل قصه ی باغ و هجمه ی تندر یک طرف بود کوه صبر و سکوت اسدالله  و فاتح خیبر آن طرف هم ایادی شیطان ریسمان و چهل نفر لشکر وای از ظلم و خدعه ی دژخیم که چه مکری گرفته او در سر نشنیدیم کافران بزنند همسری را مقابل شوهر آتش کینه شعله ها افروخت که نگنجد به عقل یا باور خاک بر سر کنید از این غم باب وحی است گشته خاکستر آتش افتاده می رسد به مشام عطر سندل و یا گل قمصر؟ غنچه پژمرد و گل شکست و شکست رونق گل رسید بر آخر با هجومی حرامیان کشتند پسری را به قصد جان پدر وای بر محکمِ کتابِ علی (ع) که از آن رفت سوره ی بر کدامین مصاب گریه کنیم؟ وای بر حال آل پیغمبر (ص) من چو موسی (ع) شناختم ناری آورم از حرارتش بخبر قصد من از قصیده تنها بود گفتن گوشه ای از آن محشر شرح این غم نمی شود کامل گر نویسم هزارها دفتر
به مجلس سخنت تا شدم حواله نشستم به پای نقطه، لغت ها، به  پای جمله نشستم قلم به چرخ درآمد چو شرح حال تو گفتم کتابت از تو شد و پای این رساله نشستم چو عاشقت شدم ای نازنین ، نه عقل و نه هوشم نماند ، پای تو بی علت و ادلّه نشستم من آن قلندر مِی خورده از  پیاله ی عشقم کنار خمره ی لبریز چندساله نشستم به مقتلت چو گذر کردم ای عزیز پیمبر (ص) رمق ز پای من افتاد، کنار حجله نشستم به یاد کبری (س) به وقت کنار بزم بلاهای  آن نشستم ندیده ام بدنت را غلط شود که بگویم کنار یک بدنِ غرق خون مُثله نشستم نشسته ام به سرم ،خاکِ داغ سوگ تو ریزم به یاد تشنه ی بین فرات و دجله نشستم به یاد پیکر در خون و زیر سمّ ستوران به یاد خیمه گه تو به وقت حمله نشستم دلم گداخت به یاد مخدَّرات حریمت به یاد دخترکت سوختم به شعله نشستم دلم رمید، به سوی خرابه رفت و به ناگه کنار پیکر بی جانِ یک سه ساله نشستم به یاد لحظه ی ذبح سرت ز پیکرت آقا کنار قتلگهت روبروی قبله نشستم هلال یک شبه ی سر زده ز مطلع نیزه ز حسن توست که در محضر اهلّه نشستم به  یاد مرثیه ی مادر تو هر شب جمعه به یاد لفظِ " بنیَّ..." به آه و ناله نشستم به گلشن حرم  تو به هر کجا که نشستم شهید بود و شهادت ، به دشت لاله نشستم ز  اشک دیده ی خونم ضماد گشته محیّا که تا زنم به  تن تکه تکه وصله نشستم دلم شکست شبیه  قدت  کنار برادر چو لحظه ای به کنار مه  قبیله نشستم اگرچه در غم عشقت دمی ز پا ننشینم ولی برای محرّم ببین به چله نشستم منم گدای شب جمعه ی همیشگی تو که در کنار درت در کنار پله نشستم (ع) ۸/۳/۱۴۰۳
شورشی افتاده بر پا عرش را ماتم گرفت فتح شد با لشکر غم آسمان هم دم گرفت شد سیه پوش از غم و اندوه، سکان سما حق تعالی مجلسی بر اشرف آدم گرفت تا که آوردند یک پیراهنی را ناگهان آسمانها را زمین را کبریا را غم گرفت آسمان غمخانه شد تا عرش رب العالمین از لباسی پاره پاره بیرق و پرچم گرفت روضه خوان شد فاطمه (س) می گفت دشمن تشنه لب از حسینم سر جدا کرد و از او خاتم گرفت اشک مادر گشت جاری، تشنگی آمد به یاد کام دنیا تلخ گشت و غصه در عالم گرفت بر حسینش سوخت دلها، اشک ها جاری شدند چشمها شد چشمه ساران رونق از زمزم گرفت خون حق جوشید و زخم نیزه و شمشیرها باز سر وا کرد و باز از اشکها مرهم گرفت مردها مانند مادرهای کودک مْرده اند روضه ها گرمی از این اصوات زیر و بم گرفت سنگ می نالید، مرغان هوا گریان شدند چشم هر جنبنده ای از این مصیبت نم گرفت از قضا در ناحیه خواندم که ختم الاوصیاء این بلا از چشمهایش اشک و خون، توام گرفت زینب و نقل اسارت نیست کار شعر من قلب شعرم از غم زنجیرِ نامحرم گرفت 1446
(ع) پسر شیر کارزارم من می دهم دست خود عمو را نه عمه جان، لا افارق عمی می دهم جان خویش، او را نه کاسه ی دست من فدای سبو لیک بشکستن سبو را نه جنگ را گر توان تحمل کرد خنجر و دشنه و گلو را نه بنشستی به بنشینی به روبرو را نه بر عدو جنگ و تاختن آری در اسارت بگو مگو را نه طاقت پیکر پر از زخمش هست، شمر درنده خو را نه تا نفس می کشی عمو هستم ته گودال، جستجو را نه باشم و دشمنی تو را بکشد؟ دست خود دادم آبرو را نه هر بلایی که دیده ام کافیست آتش و پنجه ها و مو را نه یا چپاولگران پیکر تو با طفیلان سودجو را نه غرق خون دیدن محاسن تو با نجاسات، شستشو را نه 1403/04/20
السلام علیک یا عقیلة العرب هزار حمد و دوصد تسبیح ، جمال حقّ تعالی را تبارک است خدایی که سرشته (س) را اگر که چلوه ی ربانی است ، جمال بی مَثَل (ع) چه در شکوه شما گویم ، که هست، زینت ، مولا را اگر که زینت و زیبایی است، نهاد اسم و مُسمّایت غزل چگونه بگویم من، جمال چهره ی آقا را برای گفتن تعریفت صفت مشبهه می‌گردد که عقل از تو بیاموزد اصول و درس و الفبا را آمد و از ، دوباره خیر کثیر آمد دوباره غنچه ی گل آمد، بهار شاخه ی طوبی را فدای مقدمتان بانو، قدومتان چه فروزان کرد چراغ عقل و تفقه را، فروغ عالم معنا را تویی که عالمةٌ غیر ، معلٌمَة شده تعريفت چه انتظار دگر می رفت، مقام دختر (س) را؟ به وصف منزلتت باید، ز روز اول الی آخر خطیب ها و سخندانان، به سر دهند سخنها را تمام جام شهادت را (ع) خط به خطش نوشید تو سر کشیده ای از اول تمام جام بلایا را هرآنچه بوده به گودالی، که قتلگاه حسینت بود بگو ز شرح غمت بانو ، بگو تو راز خفایا را بگو ز آنچه که در آن روز، ز تل خاک نظر کردی ز منظری که روایاتش، به غم کشیده تماشا را بگو که بر کف آن گودال، عزیز فاطمه (س) عطشان بود خسان مضایقه می کردند، ز دوست آب گوارا را به خاک کرببلا با خون، نوشته بود انا المظلوم بگو ز معنی و تفسیرش، تمام این خط خوانا را روایت است فناداه، فغان بصوتِ حزین (س) چو دید پیکر خونین را، چو دید نای منادا را فدای بی کسی ات زینب (س) ، ولی به مقتل اربابم مرملُ بدماء بس بود، نگو مقطع الاعضاء را نشسته خواندی اگر آن شب، نماز نیمه شبت چون بود نماز، منتظر زینب (س) ، مثال و اسوه ی تقوا را کجا حسین و کجا ، اسارت است مصاب ما خبر دهید ز کبرای، مصیبتت زکریا را اگرچه داغ علی اکبر، عظیم بوده و خواهد بود ولی اسارت زینب بود، مراد لفظ فدینا را به صبر هم نشود باور، به تاب هم نرسد طاقت به روی نی سر دلبر را ، وقار یار شکیبا را سری به نیزه نشست اما سر برادر زینب (س) بود که بود هرکه نظر می کرد، اسیر، این سر زیبا را کجا شنیده کسی هرگز، که از جلال و کراماتش به عطر زلف، مسلمان کرد، سری کشیش کلیسا را حسین (ع) من عجب از این کار، که کردگار به تقدیرش سر تو را به سر نیزه، به عرش برده مسیحا را به لطف خطبه ات ای بانو، شده است کرببلا زنده قیام، فتح فتوحات است، عیان نموده فتحنا را که دیده داغ عزیزت را، که دیده صبر جمیلت را شکست هیمنه ی دشمن، فقط رایت جمیلا را بگو جسارت دشمن بود، نمود نطق تو را خاموش به چوب، کرسی دندانش، به سمت مضرب لبها را حسین (ع) رفت و پس از آن روز، به غیر موج مصیبتها کسی دگر نگرفت اینجا، سراغ خواهر تنها را اگرچه گوشه ی چشمت را، ندیده دیده ی نامحرم بیا و قافله داری کن، زنان مانده به صحرا را 1403/08/18 ولادت ، (س) مبارک
این بنده که بر درگه انسیه نشسته عمری است که در روضه ی مرضیه نشسته من منتظرم چادر خود را بتکانی سائل ز پیِ روزی یومیه نشسته اشکم به هوای تو به چشمم شده جاری شعرم به عزای تو به مرثیه نشسته سرمایه ندارم به جز این قطره ی اشکم این اشک به کشکول، به سرمایه نشسته می گریم و با هر لغت از سوگ تو گویم بنگر که بر این قافیه ها گریه نشسته در مجلس ذکرت همه جا فوج ملائک هر ساعت و هر لحظه و ثانیه نشسته جبریل مقرب شد و تا عرش خدا رفت تا بر در این خانه ی قدسیه نشسته شبهای دل از نور تو مهتاب گرفته ای ماه که بر چهره ی تو سایه نشسته گویی که عزاداری بر مادر سادات هر نسل به جان و دل ذریه نشسته ذریه ی خاتم همه یا فاطمه (س) گویند این داغ به ذرّیه به ارثیه نشسته ای کوثر قرآن که حروفت شده مخدوش مُردیم ز زخمی که به هر آیه نشسته من عاقبتش در وسط روضه بمیرم زین لطمه که بر چهره ی حوریه نشسته در فاطمیه هیئتمان گشته پر از آه زین غصه که بر جان حسینیه نشسته شاید سبب حزن که در مجلس بی بی است مهدی (عج) است که در هیئت و در تکیه نشسته فهمیده ام آتش به در خانه گرفته زان دوده که بر خانه ی همسایه نشسته ده قرن گذشته است ولی باور من نیست آتش به در بیت گرانمایه نشسته مادر به هوای تو شکسته است ردیفم جانم به فدای تو و پهلوی شکسته شعرم به کناری به سرم خاک بریزند تا جان بدهم در غم بازوی شکسته در بیت نبوت همه جا زلزله آمد آن لحظه که آیینه ی دلدار ترک خورد این خانه ی عشق است که ویران شده از خصم از ماتم یارش صد و ده بار علی (ع) مُرد این زن نه فقط همسر و مادر که زکیّه است قرآن مجید است که گردیده لگدمال این دختر پیغمبر (س) و ام الحسنین (ع) است الگوی زنان است که این سان شده پامال ای فضه کمک کن که گل افتاده در آتش از ضربت در حالت صدیقه چه بد شد این خانه عزادار رسول (ع) است ، چه رسمی است ای حرمله‌ها محسن شش ماهه لگد شد 1403/08/28 حضرت _زهرای_مرضیه، تسلیت
بسم رب مولانا الحسین (ع) هر دمی گفتم حسین جان (ع)، در تلاطم های دنیا بهر جانم راحتی ، آرامشی ، صلحی، سکونی پادشاهی ، دلربایی ، هم کریمی ، هم پناهی جان فدایت حضرت ارباب حقًا ذوالفنونی گوهر یکدانه ای وِتری عزیزِ ذوالجلالی تو دلیل بردن عشاق تا مرز جنونی کشتی و فُلک نجاتی مهربانی دستگیری اهل تقوا را تو با نور هُدایت رهنمونی گر هزاران سال هم از مشق عاشورا نویسند همچنان، موضوع اشعار و قلمها و متونی محتشم ها ، گرچه در توصیف تو گفتند و گفتند باز هم از فهم اهل شعر و شاعرها فزونی گفت عَمّان، "من حسین اللهیم" شاید بگوید از شکوه و شوکتت از درک این دنیا برونی گفت بر ما جمله ی " لم یستقم الا بقتلی" همچنان حیدر(ع) برای خیمه ی ایمان ستونی مظهر عشقی ، شهیدی ، شاهدی ، نور خدایی با شهادت جلوه ی انّا الیه راجعونی سوختی تا برفروزی مشعل آزادگی را شمع جمع حق پرستان بین اعصار و قرونی گر نشد در شام میلادت ز شادی ها بگویم لحظه لحظه یادم آمد غرقه در دریای خونی یوسف گمگشته در گودال سنگ و تیغ و نیزه عالَمی یعقوب داری ، کشته ی اشک عیونی ای گل افتاده بر خاک زمین آخر چرا تو گشته ای پرپر به صحرا حاء و سین و یاء و نونی نیک دانستم که عرش افتاده بر روی زمین است تا که دیدم ای امیر از صدر مرکب واژگونی خاک عالم بر سر دنیا شود اما نبینیم صورتت خاکی است از خون گلویت لاله گونی هر زمانی آب خوردم یادت افتادم چو گفتی شیعتی مَهْما شَرِبْتُم ماءِ عَذْبٍ فاذکرونی در مصیبت ها ز داغت روضه می خوانم حسین جان اَوْ سَمِعْتُم بِغَـــــریبٍ اَوْ شَهیدٍ فَانْدُبُونی زینت دوش نبی! گفتی ولی دشمن نفهمید فـَاَنا السِّبْطُ الَّذی مِنْ غَیْرِ جُــرْمٍ قَتَلُونی بوسه زد بر سینه ات پیغمبر(ص) اما عصر آن روز وَ بِجَرد الخَیْـلِ بَعْد القَتْلِ عَمْداً سَحِقُونی با دلم هر روز در کرب و بلا بودم چو گفتی لَیْتَکُم فی یَوْمِ عاشــورا جمیـعاَ تَنْظُرونی من بلا گردان حلق اصغرت گردم حسینم (ع) کَیْفَ اَسْتَسْقی لِطِفْـلی فَاَبوا اَن یّرْحَمُونی 1403/11/13 ارباب ، ، حضرت (ع) مبارک باد
بسم رب مولانا الحسین (ع) هر دمی گفتم حسین جان (ع)، در تلاطم های دنیا بهر جانم راحتی ، آرامشی ، صلحی، سکونی پادشاهی ، دلربایی ، هم کریمی ، هم پناهی جان فدایت حضرت ارباب حقًا ذوالفنونی گوهر یکدانه ای وِتری عزیزِ ذوالجلالی تو دلیل بردن عشاق تا مرز جنونی کشتی و فُلک نجاتی مهربانی دستگیری اهل تقوا را تو با نور هُدایت رهنمونی گر هزاران سال هم از مشق عاشورا نویسند همچنان، موضوع اشعار و قلمها و متونی محتشم ها ، گرچه در توصیف تو گفتند و گفتند باز هم از فهم اهل شعر و شاعرها فزونی گفت عَمّان، "من حسین اللهیم" شاید بگوید از شکوه و شوکتت از درک این دنیا برونی گفت بر ما جمله ی " لم یستقم الا بقتلی" همچنان حیدر(ع) برای خیمه ی ایمان ستونی مظهر عشقی ، شهیدی ، شاهدی ، نور خدایی با شهادت جلوه ی انّا الیه راجعونی سوختی تا برفروزی مشعل آزادگی را شمع جمع حق پرستان بین اعصار و قرونی گر نشد در شام میلادت ز شادی ها بگویم لحظه لحظه یادم آمد غرقه در دریای خونی یوسف گمگشته در گودال سنگ و تیغ و نیزه عالَمی یعقوب داری ، کشته ی اشک عیونی ای گل افتاده بر خاک زمین آخر چرا تو گشته ای پرپر به صحرا حاء و سین و یاء و نونی نیک دانستم که عرش افتاده بر روی زمین است تا که دیدم ای امیر از صدر مرکب واژگونی خاک عالم بر سر دنیا شود اما نبینیم صورتت خاکی است از خون گلویت لاله گونی هر زمانی آب خوردم یادت افتادم چو گفتی شیعتی مَهْما شَرِبْتُم ماءِ عَذْبٍ فاذکرونی در مصیبت ها ز داغت روضه می خوانم حسین جان اَوْ سَمِعْتُم بِغَـــــریبٍ اَوْ شَهیدٍ فَانْدُبُونی زینت دوش نبی! گفتی ولی دشمن نفهمید فـَاَنا السِّبْطُ الَّذی مِنْ غَیْرِ جُــرْمٍ قَتَلُونی بوسه زد بر سینه ات پیغمبر(ص) اما عصر آن روز وَ بِجَرد الخَیْـلِ بَعْد القَتْلِ عَمْداً سَحِقُونی با دلم هر روز در کرب و بلا بودم چو گفتی لَیْتَکُم فی یَوْمِ عاشــورا جمیـعاَ تَنْظُرونی من بلا گردان حلق اصغرت گردم حسینم (ع) کَیْفَ اَسْتَسْقی لِطِفْـلی فَاَبوا اَن یّرْحَمُونی 1403/11/13 ارباب ، ، حضرت (ع) مبارک باد