eitaa logo
『حـَلـٓیڣؖ❥』
299 دنبال‌کننده
6.4هزار عکس
2هزار ویدیو
46 فایل
﷽ ‌‌ و قسم به دست علمداری ات...❗ • • • که تا پای جان .. پای پیمان خواهیم ماند..✋🌲 • • • حلیف ...👀🕊🖇 مقری به وسعت پیمان با علمدار حرم جمهوری اسلامی🍀 • • • • •کپی؟! •با ذکر صلوات برای ظهور آقا امام زمان •از تمام مطالب کاملا آزاد..🙂✅ • • • • • •
مشاهده در ایتا
دانلود
«محصۅݪاٺ فڔهنڱی ياس ڪبۅد» اگه یه جایی نوستالژی🥰با کلی وسایل فانتزیِ مذهبی📿،چریکی⚔️، گل گلی🌸🤩 ،با قیمت های خیلی مناسب و زیر قیمت بازار🤗 میخواهید سریع بزن رو لینک😉👇 @yasekabood_110 🔸🔸🔸 پس منتظرچی هستی بزن بریم🏃🏃🏼‍♀️👌 @yasekabood_110 🔸🔸🔸 راستی هنوز نگران کار فرهنگی هستی؟! 🙄 اصلاً نگران نباش برای امور فرهنگی قیمت فاکتور به شما خواهیم داد😍 🎁ارسال به کل کشور 🇮🇷 @yasekabood_110
😄♥️روز خوش♥️😄
هدایت شده از گانــدۅ|ɢᴀɴᴅᴏ:)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❗️کپی‌درشأن‌شما‌نیست‌دوست‌عزیز🙃💔 ❗️ساخت‌خودمونه‌دوستان🤞😌 ❗️تاوقتی‌فورواردهست‌چراکپی؟!☹️📲 ❗️فقط‌فورواردراضی‌هستیم🙂🤞 ~~~~~~~~~~~~~~~ 🌱 @ggaannddo
هدایت شده از گانــدۅ|ɢᴀɴᴅᴏ:)
❗️کپی‌درشأن‌شما‌نیست‌دوست‌عزیز🙃💔 ❗️ساخت‌خودمونه‌دوستان🤞😌 ❗️تاوقتی‌فورواردهست‌چراکپی؟!☹️📲 ❗️فقط‌فورواردراضی‌هستیم🙂🤞 ~~~~~~~~~~~~~~~ 🌱 @ggaannddo
هدایت شده از گاندو
استرس اون لحظه ها رو خریدارم🚶🏻‍♂️ چقدر نگران بودیم اونی که از بالای دیوار افتاد ، داوود نباشه..😄💔 چقدر دلهره شهید شدن بچه ها رو داشتیم..😰 چقدر دعا کردیم شریف فرار نکنه یا بلایی سر محمد نیاره..😩🙏🏻 هنوز نمیدونیم تکلیف خشک کردن عرق صورت داوود و اون کامیون چیه!!😕 هنوز نمیدونیم چه اتفاقی برای آقا محمد افتاده و حالش چطوره!!😞 هنوز نمیدونیم اون بغض و اشک های رسول به چه دلیل بوده!!🙂 و خیلی هنوز نمیدونیم های دیگه..😄💔 @gando12
بچه ها ببخشید ببخشید من یه غلطی کردم آیدی دادم آنقدر پیام میدید که خدا میدونه 😭
آنقدر پیام ندید رمان رو میزارم بزارید کلاسم تمام بشه😭
😂✨فرمانده دست پر امد😂✨
😂✨الان میزارم... 😂✨ن .. نمیتونه.. 😂✨دوکلوم از زنعموی عروس🤣 😂🖤بچم داوود.. 😐😂خدا اگه به حرف تو گوش کنه فاتحه دنیا خوندس😂😂😂
😢🖤شما اونجا .. من اینجا... اگه یه روز قبل از ولادت اینا منو ترور نکردن😂🖤.... نمیدونم... 😂حواس نمیزارید برا آدم که... 👍😢🖤
سکوتی میکنم... درحد فریاد😐🖤
خوب.. برم ببینم میشه ۳ پارت تایپ کرد😁🖤
به نام خدا✨❤️ ماشین خودم رو از تعمیرگاه گرفته بود... برای همین با ماشین خودم برگشتیم.. $ حالا کجا تشریف بردین؟؟؟ ٪ چی؟ $ میگم با داوود پرو کجا تشریف بردین!؟ ٪ رسول .. تو دلت میاد اینجوری بگی😕 $ چی رو؟! ٪ داوود پرو؟؟😐 $ ایش.. برو بابا.. قبل از اینکه نامزد جنابعالی باشه رفیق خودم بوده هاا😒😑 ٪ رسول... 😂اگه میخوای با این حرفات حرص منو دربیاری و تلافی صبح رو بکنی.. بگو اصلا روش خوبی نیست🤣🤣 ٪ تلافی؟؟ تو به این میگی تلافی😙😀؟! یه تلافی نشونت بدم.. اون سرش ناپیدا... رسیدیم خونه... پیاده شدم... میدونستم اول چادرشو درست میکنه... تا پیاده شد و مشغول... رفتم داخل و در رو محکم بستم🙂😂 نمیدونم چرا از صبح کینه به دل داشتم😂🤣 به خاطر محمد و البته وضعیت دست داوود نتونستم به داوود چیزی حالی کنم.... بعدا... ولی رها رو باید زجر کش میکردم😐🤣 سرم میخوارید واسه دعوا... با لگد می کوبید به در🤣 حتی به خودم زحمت ندادم برم دم در😂 آیفون رو برداشتم... $ چیه؟؟؟ چی شد؟؟ ٪ رسووولللللل😫.. $ 😂شما؟؟؟ ٪ رسول باز کن درو... زشته 😕 $ شمااااا؟؟🤣 ٪ رسول باز کن... 😢 $برو همونجایی که تا لنگ ظهر بودی😂.. اسمش چی بود؟؟ آها.. نامزد🤣🤣 ٪ رسول غلط کردم... باز کن😭 $ برو خانم مزاحم نشو😂! ٪ رسول .. جون رهاااا $ ببین... تو اینجا گوسفند زمین بزنی😂!! قربونی کنی... خودتو جر بدی... این در باز نمیشه😂🤣 ٪ رسول.. جون رهاااا.. رسول من هیچی؟؟ اره🙁.. $ بی خود ادای آدم بیچاره ها رو در نیار🤪 ٪ رسول باز کن.. به جان رها باز نکنی... میرم... دیگه منو نمیبینی😕!! $ عه؟؟ این الان تحدیدت بود🤣؟! بگو همون داوود خانت بیاد در رو باز کنه🙂😂 ٪ این حرف اخرته؟؟ $ بعله.. حرف اول و اخرم😂 فک کردم یه چیزی گفته... اول یکم دم در قدم زد.... منم سرگرم گوشیم شدم... البته در عرض دو دقیقه.. زیاد طول نکشید... دیگه کافی بود.. برگشتم که دیدم... نیست😱. در رو باز کردم .. با عجله دویدم به سمت ته کوچه... دیدمش... $ وایسا... رها... وایسا... رسیدم بهش... وای خدا.. این که رها.. °• بله؟؟ 😠 $ببخشید.. اشتباه شد.. پس کجاس؟؟؟؟ برگشتم .. در باز بود... رفتم داخل که دیدم اتاق رها قفله😅 😍خودمونیم... ولی خیلی باهوشه😂 شیطون... من کهدر رو باز میکردم.. اما خوب حقه ای سرم گذاشت😂 که یهو در باز شد😂 بعله... رها.. با چهره ای خشمگین😆 $ چه هوای خوبیه!😂 میبینم که بعضیا دارن مث ته دیگه میسوزن😂 ٪، آره... بهترم میشه...😏 یه ساک از تو کمدش برداشت... چند تا لباس و.. چیزای دیگه هم گذاشت داخلش😨 $ چی کار میکنی؟؟ ٪ مگه نگفتی برو؟؟ منم دار من میرم دیگه.. $ هع.. عین تو فیلما😂 وایستاد.. خیلی جدی نگام کرد😟 ٪ آره... دقیقا عین تو فیلما... فقط میدونی چیه.. فرقش اینه که تو فیلما داداش هوای آبجیش رو داره... همه از خونه شوهر میرن.. نه از خونه برادر... فرق بعدیشم اینه که تو فیلما هیچ وقت نمیرم... فقط ادا در میارن... اما من واقعا دارم میرم😒 $ رها.. دیوونه نشو😂.. من . ٪‌من‌حرفی با تو ندارم... امشبه رو میرم پیش عطیه... چون میدونم محمد خونه نیست... اما .. صبح . . میرم دانشگاه... بعدم یه ماشین میگیرم.. مستقیم میرم پیش بابا😠.. $ بیخیال بابا.. بیجنبه بازی در نیار😂 دستام رو باز کردم .. 😬 هولم داد😕 ٪ بیخود خودتو لوس نکن 😐 یادم‌ نرفته چی کار کردی😠!!
『حـَلـٓیڣؖ❥』
به نام خدا✨❤️ #رمان_پرواز_تا_امنیت #پارت_صد_و_نود_و_نه #رسول ماشین خودم رو از تعمیرگاه گرفته بود..
بچه ها... یه مشکلی برام پیش اومده... بقیش رو بعدا میفرستم.... این دفعه رو عفو کنید😔🖤
کاررررررر دارم فردا امتحاننننننن دارمممممم دعا کنید امتحانم خوب بشه، بعد از امتحانم براتون میزارم اگر خوب شد ۱۰ پارت رو یه جا براتون میفرستم 😃
🌻سلام عزیزان صبح به خیر 🌻 ✨کی امروز جمله انگیزشی میخواهد؟✨ □□□□□□□□□□□□□□□□□□□□□□□ ^^قوی باش مثل لبخند پر از بغض^^ 🌾🌿🌾🌿🌾🌿🌾🌿🌾🌿🌾🌿 💕🖇
https://abzarek.ir/service-p/msg/62934 هر چه می‌خواهد دل تنگت بگو 😂
استوری اشکان دلاوری↫😂👍 🐊 ✊ ↬『 @Gand001400 』 ꠹💛🌼
gan.novel.do یک او! پارت ۶۱ *هادی* (حال) حالا رفیقی که دنبالش بودم...رفیقی که فرماندم سپرد بهم میداش کنم...همون پسریه که فرانک ازم خواسته بود ادبش کنم:) اگه در نمیومدم بیرونو جلوی دیویدو نمیگرفتم... چیکار باید میکردم؟:) چشماش بسته بود... درد داشت... و من سهیم بودم تو این درد... 📣رسول جانم...بیدار شو پسر...بیدارشو فرمانده چشم انتظارته... بیدارشو رسول...بعد پنج سال...سهم من از دلتنگیت اینه؟💔 توروخداااا بلند شووو...الان من تورو کجا ببرم؟؟😭 *محمد* با دیدن وویس جدید رسول...لبخندی به لبم نشست‌‌‌... رسول داره میاد🥺 خدایا شکرت:) ساعتا میگذشت و خبری ازش نمیشد.‌‌.. اضطراب تموم وجودمو گرفته بود... به بچه ها چیزی نگفته بودم تا غافلگیر شن:) ولی چرا نمیاد؟ چرا نمیرسه؟ یکم ک گذشت زنگ گوشیم به صدا دراومد..‌. ی خط ناشناس بود... جواب که دادم صدای هادی به گوشم خورد! +سلام آقا... 📣سلام هادی جان خوبی؟ +ن آقا.‌‌.. 📣چیشده هادی؟؟ +رسو..ل... با شنیدن اسم رسول دلم لرزید...یا زینب کبری:) 📣رسولللل چییی هادییی؟؟ +داره از دست میره آقا... پیداش کردم...موقع رفتن به فرودگاه خفتش کردن.‌‌..آقا رسول داره از رستم میره😭 لرزش صدای هادی...رسولی که داره از دست میره! چرا تموم نمیشه این برزخ؟ 📣هادی...جان هر کی دوس داری.‌..رسولو برگردون💔 صدای گریه های هادی مثل یه میخ تو قلبم فرو میرفت... +آقا دکتر میارم بالاسرش...هر چی که شد شد:) خدایا میسپارمش به خودت🙂 پ.ن:هعییی خودمم داره حرصم میگیره🙂💔
gan.novel.do یک او! پارت ۶۲ *هادی * با هزار و یک بدبختی...از کسایی که میشناختم یه دکتر گیر اوردم و تو انبار که مال یکی از آشناهام بود بردم رسولو... +چه بلاهایی سر این آوردییین؟ اصلا چجوری زندست؟ الهی بمیرم برای این پسر:) چی کشیدی تو رسول؟ 📣چیشده بهش؟ من تازه پیداش کردم:) +چی بگم آخه...هزار و یک بلا؟ از کدوم شروع کنم؟! سو هاضمه ک داره! سیستم ایمنی بدنش به شدت پایین اومده! مشکل لخته شدن خون داره که احتمالا منشاش یه بیماریه خطرناکه! رد ضرب و شتم شدید تو بدنش هست... مثل اینکه بهش کلیم مواد تزریق شده و یه جورایی اعتیادم داره! ولی معلومه به زور بش تزریق میکردن چون سورنگا زخم کردن بازوشو! دستشو پاهاش رد سوختگی داره.... خونریزیم ک کرده کلا الان از پا انداختتش... بسه یا باز بگم؟ یا امام حسین...نانجیباااا...خدا ازتون نگذره...چی کردین بااین پسر💔 چجور دووم اوردی رسول؟ بهش سرم وصل کرد... +دعا کن بهوش بیاد...وضعیت نرمالی نداره...من هر کار میتونیتم کردم...الانم باید برم! این داروهاشه...به موقع بده بهش...اگه ببریش بیمارستان عالی میشه...اینجا محیط مناسبی براش نیست! 📣ممنون دکتر... دکتر رفت و نشستم بالا سرش... چقدر دلم تنگه برات... دیوونه میدونی وقتی تو غربت بعد چهارسال دوری شنیدم مفقود شدی چه حالی بم دست داد؟ دیوونه نگفتی تموم امیدم این بود بیام ایران ک تورو ببینم؟ دورت بگردم...زود بیدار شو...بیدارشو که دل سیر چشاتو نگا کنم🙂 اشکام جاری شد... من ک تو این حالم...داوود و محمد و مهرداد تو چ حالین؟! خدا بشون صبر بده...💔 چند ساعتی گذشته بود... دلم بیتاب بود که بهوش بیاد...بلایی سرش بیاد از من کاری بر نمیاد:) خدایا خودت کمک کن... رفتم که به آقا محمد زنگ بزنم که صدای ضعیفش منو به خودم اورد... +ها..دی..💔 پ.ن:پسرتون باز قوی بود:)