eitaa logo
『حـَلـٓیڣؖ❥』
299 دنبال‌کننده
6.4هزار عکس
2هزار ویدیو
46 فایل
﷽ ‌‌ و قسم به دست علمداری ات...❗ • • • که تا پای جان .. پای پیمان خواهیم ماند..✋🌲 • • • حلیف ...👀🕊🖇 مقری به وسعت پیمان با علمدار حرم جمهوری اسلامی🍀 • • • • •کپی؟! •با ذکر صلوات برای ظهور آقا امام زمان •از تمام مطالب کاملا آزاد..🙂✅ • • • • • •
مشاهده در ایتا
دانلود
🌱در‌زمان‌اشغال‌خرمشهر..!! عراقۍ‌ها‌روۍ‌دیۅار‌ نوشتھ‌بودند:«جئنا‌ لنبقے‌‌!!"😐 آمدیم‌تآ‌بمانیم"🙄» بعد‌از،‌آزادے‌خرمشهر🌱 شهید‌بهروز‌مـرادۍ‌زیرش‌نوشت «آمدیم ‌نبودید🤨🚶🏼‍♂😂» 🌼|@siahkali1368
『حـَلـٓیڣؖ❥』
به نام خدا #رمان_پرواز_تا_امنیت #پارت_دویست_و_هفده #رئوف ♡ خوب گوشاتونو باز کنید.. توی این چند بار
به نام خدا € این دومین جلسه بازجویی از شما.. یعنی خانم مریم شاهد که به در خواست خودتون برگزار شده... اتهاماتی رو که قبلا هم گفتم قبول دارید؟! ^ هوم.. بله... € خب.. میشنوم.. از روزی که گرفته بودیم چند روز اعتصاب غذا کرده بود... دلم براش نمیسوخت.. دلم میخواست.. بهش بگم ببین چه به روز خودت اوردی.. اما حتی لیاقت این رو هم نداشت.. امیدوارم خبری از رها داشته باشه.. خبر که نه‌... دنبال یه سر نخ بودم.. ^ برای اطرافاتم تضمین میخوا.. € تضضضمیننن؟؟؟ ما اینجا در قبال چیزی تضمین نمیدیم! ^ از کجا بدونم بعد از اعترافاتم سربلیستم نمیکنید؟! € ح... احتمالا فیلم اکشن زیاد نمیبینین؟؟؟ تو راجب ما چی فک کردی؟؟ ^ از این حکومت روشن عقلا هیچ چیز بعید نیست... € بهتره این حرفا رو برای همونایی که اینا رو توی مغزتون کردن بگید.. شاید فقط خودشون باور کنن.. پاشدم برم.. ^ خیلی خوب.. باشه... از کجا بدونم به نفعمه.. € مطمئن باش.. به نفعته.. ^ یعنی.. اگه اعتراف کنم.. ممکنه آزاد بشم.. € .. آزاد که.. ن.. اما ممکنه بتونیم از قاضی پرونده براتون .. تخفیف مجازات بگیریم.. ^ من چیز زیادی نمیدونم.. € میخوام راجب نقشه هاشون برای همون دختری که رستگاری ازش حرف زد برام بگی... چی میخواستن ازش.. دنبالش بودن؟؟ قرار چی بود... هدفشون.. هرچیزی که برای حل کردن این معما لازم باشه! ^ همون طور که گفتم.. چیز زیادی نمیدونم .. من .. من فقط یه بازیگر ساده بودم براشون.. اطلاعات مهمی در اختیاراتم نبود.. اما... میگفتن خیلی با ارزشه .. گفتن.. این راه براشون خیلی منفعت داره.. همیشه .. زیر نظرش داشتن.. کجا میره.. کجا میاد... با کی میره.. با کی میاد.. حتی چند بار.. از زبون الهام شنیدم که... میگفت .. شهرزاد .. کینه چند ساله داره.. € به چه کسی.. ^ نمیدونم.. اصلا مطمئن نیستم اون یه شخص باشه.. آخه.. میدونین که... پدرش قربانی انقلاب.. € قربانی انقلاب؟؟ شما چرا نمیخواید چشماتونو باز کنید... چشماتونو باز کنید... ببینید.. پدر رئوف و امثال اون.. میخواستن آرامشی رو که الان مردممون دارن رو بگیرن ... خودشون انتخاب کردن.. بین حق و باطل.. یه عده جوونای ما .. همون وقت که همین منافقین درگیر نقشه کشیدن برای ترور بزرگانی مثل شهید بهشتی بودن... شب و روز توی این خیابونا میچرخیدن که کسی نتونه نگاه چپ به هم وطنشون.. به ناموسشون بکنه... که الان.. توی این سال... بعد از ۴۰ سال مقاومت و آزادی... تو و امثال تو.. با آرامش و خیال راحت اینجا.. جلوی من بشینید و حرف از قربانی شدن بزنید.. اصلا میدونین اونا الان کجان؟! زیر خربار خربار خاک... فقط میدونین فرق اونا با امثال پدر رئوف چیه.. فرقش اینه اونا توی یه قبرستون با یه قبری که روش دو تا عدد ... رفقای ما زیر همون خاک! اما سنگ قبری که روش با یه خط درشت و قرمز نوشته شهید🙂✨ و یادی که تا همیشه باقی میمونه.... فک نمیکرد اینقدر راجب سیاست هاش.. واکنش نشون بدم... از اتاق بازجویی بیرون اومدم... داوود نگران به طرفم اومد.. &چی شد؟؟ € کفتار... گیر کفتارایی افتاده که توی دنیا مثلشون نیست.. الان دیگه شک ندارم.. کار دار و دسته راکس جونیفر... & آقا همین الان از بیمارستان زنگ زدن... میگن رسول بیقراری میکنه... میخواد مرخص شه.. € خیلی خوب... بریم بیمارستان.. & بریم.. € داوود وایسا.. & بله؟؟ € اون چیه؟؟ & چی؟! & آها.. این🙂هعی.. چفیه .. چفیه رهاست.. € چه قشنگه اها.. راستی داوود.. & بله.. € میتونی خودت رو کنترول؟! باید بهم قل بدی که جلوی رسول محکم باشی.. نمیدونم چرا انقدر بهم ریخت.. & نگران نباشین .. قولش رو قبلا یه نفر دیگه ازم گرفته🙂✨ پ.ن بسی حرفای جذاب از محمد😮😍🖤✨
『حـَلـٓیڣؖ❥』
به نام خدا #رمان_پرواز_تا_امنیت #پارت_دویست_و_هجده #محمد € این دومین جلسه بازجویی از شما.. یعنی خا
به نام خدا با عجله به سمت بیمارستان رفتیم.. رسول روی تخت نشسته بود... با امیر جر و بحث میکرد.. □ بفرما.. آقا محمد اومد.. آقا شما یه چیزی بهش بگین!!!! € چی شده بچه ها.. چه خبره؟؟ رسول؟؟ $ آقا .. من دیگه نمیتونم اینجا بمونم... محمد داد زد.. € نمیتونیییییییییییی؟؟؟ $ آقا.. الان چند روزه که من اینجام؟؟ € دوروز... که چی مثلا.. $ یعنی ۳ روز از رها هیچ خبری نیست... بعد اونوقت از من توقع دارین اینجا بیخیال دنیا بخوابم... € رسول... الان داری لج میکنی.. تو این وضعیت؟؟؟؟ $ اقا .. بزارید مرخص شم.... بزارید بتونم سر بلند کنم... € میخوای مرخص شی؟؟؟ $ حتماا.. € باشه.. هر جور میلته... € داوود... رسول مرخصه.. با برگه ترخیص بیارش تو ماشین... & هان؟! محمد انگار خیلی عصبی بود... رفت ... کارای ترخیص رسول رو انجام دادیم... به زور عصا راه میرفت... اصلا براش خوب نبود... سوار ماشین شدیم... محمد راه افتاد... رسیدیم به خونه آقا محمد😳.. € بفرمایید... پیاده شید... خودش پیاده شد... من که ماتم برده بود... رسول نشسته بود.. € چرا نمیایید؟! $ با اجازتون من میرم سایت.. € شما به هیچ وجه نمیایی سایت... کل اون یه هفته ای که باید بیمارستان میبودی رو خونه میمونی!! $ چی؟! € یا اینجا.. یا بیمارستان... میتونی هم بری سایت... اما یه راست برو حسابداری برای تسویه.. داوود.. کمک کن.. وسایل رو با محمد بردیم.. رسول حرفی نمی زد.. وارد خونه شدیم... & آقا.. چرا اینجا.. خونه ما که هست.. € نگران نباش... همسرم ۲ هفته نیست... پ.ن 😐ایول به محمد.. خیلی رو مخ😬 ✨✨✨بدونین از پارت بعد✨✨✨ نمیزارم اشک منو ببینین... محکم زد تو صورتم... یعنی الان رسول کجاس... من زیاد حوصله ندارم.... کاری میکنم اشکش دربیاد!!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💥 زندگے مثل جلسهِ امٺحان اسٺ. باࢪها غلط مینویسـیم،↯ پاڪ میڪنیم،✔ و دوباࢪه غلط مینویسـیم. غافِل از اینڪہ ناگہان مرگ فریاد میزند🍂 برگه ها بالا..!!!! 🕊
🔸محمدرضا گرایی مدال طلای خود را به "شهید گمنام" تقدیم می‌کند 🔹 محمدرضا گرایی مدال طلای رقابت‌های قهرمانی جهان خود را به شهید گمنام مدفون در کمپ تیم ملی کشتی شهید حاج قاسم سلیمانی اهداء می‌کند. @sahidmugniiiegahad
شماره۲. برای اینکه نماز‌صبح 🏙 رو اول‌وقت‌بخونیم ..... راهش اینه که نمازشب بخونیم😍 اِ غر نزن دیگه😫 میدونم سخته ولی من که نگفتم بدو بیا ۱۱ رکعت بخون..... یواش یواش..... از یه‌رکعت شروع کن1⃣ بعد یه مدت سه‌رکعت 3⃣ یه ذره بعد تر پنج‌رکعت‌ 5⃣ تااا آخر😊 حله؟ 😂 شنیدم چی داری تو دلت میگی👂🏻 آره بابا میشنوم.... داری میگی قبول نمازشب‌میخونم ۱‌رکعت 🤩 ولی خب کی منو بیدار کنه؟🤨 راست میگی دیگه کی بیدارت کنه؟🧐 معلومه ♡ خدا ♡ چجوری؟ به خدا بگو که: خداجونم هر موقع تو منو بیدار کنی منم قول میدم نماز شب بخونم❤️ تمام.... حالا ببین خدا چیکار میکنه👀
『حـَلـٓیڣؖ❥』
 قدم اول: نماز اول وقت قدم دوم: احترام به پدرومادر قدم سوم: قرائت دعای عهد قدم چهارم: صبر در تمام
شماره۱. سلام دوستای گلم❤️ قراره با هم این قدم ها رو طی کنیم🚶🏻‍♂ اما آروم.... آره خیلی آروم... به خاطر اینکه بتونیم به همشون عادت کنیم😉 خب قدم اول چی بود؟ نماز‌اول‌‌وقت 🎈 بیاین با هم یه قرار بزاریم از همین امروز سعی کنیم همه نمازامونو اول‌وقت‌بخونیم 🧡 و گرنه نماز رو که همه میخونن..... اما سرباز‌های‌امام‌زمان‌(عج)‌نمازشونو‌اول‌وقت‌می‌خونن 😍😍😍 نگران نباش..❌ فقط حواست به این باشه**تو‌راه‌امام‌زمان(عج)‌تنبلی‌ممنوعه** 🚫 حالا بیا پیام بعدی بقیه‌شو بگم👇🏼😄
شماره۶. این هفته خوب رو این موضوع تمرکز کنیم🧠👀 تا بهش عادت کنیم😍 هفته بعد با قدم دوم همراهتونم... راستی میتونین نتیجه رو به ناشناس من ارسال کنید😍
شماره۷. من هم تا جایی که بتونم روزی چندتا مطلب خوشــــــــــگل 🤩 در مورد نماز اول‌وقت میزارم..
شماره۳. خب این ربطش به نماز‌صبح‌اول‌وقت چی بود؟ خب معلومه دیگه..... کسی که نماز‌شب بخونه🗣 نماز‌صبحش همـــــیشه اول‌وقته🕐♥️
شماره ۴. نماز‌ظهر و عصر و مغرب و عشا هم تکلیفش مشخصه😊 به نماز نگو کار دارم به کار بگو نماز دارم... رفیق‌! مگه ما چند تا خدا داریم؟🤨 همش یه دونه خدا داریم... اون یه خدا 😍 همه چیه یعنی همه چے اونه😍 این خدا فقط روزی سه‌بار‌ صدات میکنه... (مثل بقیه نیست صدبار صدات بزنه😂😂) حالا تو میزاری ده ساعت اونور تر جوابشو میدی؟ یا نیتت خیره و منتظری سر خدا خلوت شه بعد نمازتو بخونی😂 دیگه تنبل بازی رو بزار کنار... میدونم ها شاید خیلی ها مسخره‌ت کنن 😕 اما مگه تو برا اونا داری نماز‌اول‌‌وقت میخونی؟🧐 بزار خدا جوابشونو بده👊🏼 تموم🌺
شماره۵. بیاین از امروز با خودمون خدامون اماممون 😍 عهد ببدندیم✋🏻 که تمام‌سعی‌خودمون رو بکنیمُ نمازامون‌رو اول‌وقت بخونیم😍😌 از خدا هم بخوایم که کمکمون کنه🤩😎
Hi 😄✨
ینی من خدای مسخره بازیم😂😂😂 (پت و مت و فرستادن مغازه)🤣 @alia_fshar
هدایت شده از  گاندو
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📲🕷 اسپایدر من😁 تا دیروز افراطی بودند و به همه میگفتن ضد ولایت فقیه، الان میگن باید حجاب رو برداریم خدا اشتباه کرده گفته حجاب ! یاد کدام دیالوگ سریال مختارنامه میفتید؟ 🇮🇷@ganndo 🇮🇷@ganndo
هدایت شده از  گاندو
📲💭 یا میزتون رو عوض کنید یا گزینه ها رو بزارید رو مبل😁 پ.ن.استوری علیرام نورایی بازیگر سریال گاندو 🇮🇷@ganndo 🇮🇷@ganndo
پرچم بالاس😁😂✨
سلام بچه ها واقعا ببخشید نمیدونم چرا مطالب به ترتیب نیومده😭 الان شماره گزاری میکنم😊❤️
『حـَلـٓیڣؖ❥』
به نام خدا #رمان_پرواز_تا_امنیت #پارت_دویست_و_نوزده #داوود با عجله به سمت بیمارستان رفتیم.. رسول ر
به نام خدا چشمام رو باز کردم... نگاهی به دور و برم کردم.. کجام؟! ٪ آهای... کسی اینجاس؟! یه اتاق تنگ و تاریک؟! ته دلم خالی شد😞.. یعنی .. یعنی من الان کجام؟! اینا کین؟؟ همون کسایی که رسول همیشه میگفت.. یعنی.. یعنی الان رسول کجاس...🙂.. حتما .. هعی.. داوود ... خدای من... بعد از چند دقیقه دو نفر در رو باز کردن... قوی باش... نمیزارم اشک منو ببینین!! طناب های دورم رو باز کردن... یقه لباسم رو گرفت.. قبلا دیده بودمش.. همونی بود که اون روز گفت به رسول پیغام بدم... اون شب لعنتی هم بود... محکم زد تو صورتم.. ♧ پاشووو... یه زن دیگه همراهش بود... از یقه بلندم‌ کرد... به طرف در کشید منو... از همه لاغر تر بودم... اما تیر اندازی و دفاع شخصی بلدم.. اول باید مطمئن بشم که رسول خبر داره دست کیم... از در که خارج شدیم.. یه راه رو بود... هوا خیلی سرد بود... لباسای منم اون جور که باید گرم نبودن... میلرزیدم.. جلوتر باز یه در دیگه.. بازش کرد.. همچنان یا هولم میداد.. یا میکشیدنم.. دو تا مبل تک نفره رو به روی هم... یه میز.. با چایی و انواع اقسام میوه... چند تا مرد هیکلی که سینا هم جزوشون بود😏 منو انداختن رو زمین... دستم رو گذاشتم رو زمین ... که صورتم به زمین نخوره.. دلم نمی خواست حتی ۱ کلمه حرف بزنم... ♡ چرا اونجا؟؟ بشین روی مبل... به بالای سرم‌نگاه کردم.. همونی بود که تاحالا چندین بار تو دانشگاه با سینا دیده بودمش.. البته .. به نام ندا... بعد ها از رسول شنیدم.. شهرزاد .. هع... خودش روی یه مبل نشست... ♡ من معمولا عادت ندارم اینجوری از مهمونام پذیرایی کنم... اما تو فرق داری برام... جالبه؟! ن! اومد جلو.. دستش رو دراز کرد... حتی به بالای سرم هم نگاه نکردم... خیلی عصبانی شد.. اشاره کرد .. از دو طرف بلندم کردن... دستاشون رو کنار زدم... خودم به طرف مبل رفتم.. نیشخندی زد.. اشاره کرد که همه برن بیرون... سیگار؟! هه.. البته .. از چنین حیوونی بعید نیست... ♡ از بچگی همیشه دوست داشتم... خاله بازی... مامان بازی... بازیای دخترونه!! که مال این دخترای لوس .. هع.. از همون بازیایی که تا دو سال پیش میکردی... اخه میدونی چیه... من هیچ وقت نتونستم با خواهر یا برادر بازی کنم... دوستی هم نداشتم... خواهر هم نداشتم... یه برادر داشتم.. که... به لطف برخی دوستان علیه السلام شما.. البته... در دوره های قبل.. برای همیشه از دستش دادم.... هنوز ساکت بودم.. تو صورتش نگا نمیکردم... با پرویی تمام دستش رو زیر چونم گذاشت.. ♡ صورتت چی شده؟؟ اخی... میدونم.. خیلی سخته.. ولی چه میشه کرد... تو چوب حماقتای اون برادرتو میخوری.. اسمش چی بود؟؟! آهااا... رسول! ٪ اسم برادر منو با اون زبون کثیفت نگو!!! ♡ هع .. هع.. بعید نیست.. غیرت زن رو مرد ندیده بودیم... که به لطف جنابعالی دیدیم... شما کلا خانوادگی تو توحم این!!! این زبون درازت رو از همون رسول.. ٪ گفتم اسمش رو رو زبونت نیااار خوابوند توی گوشم.. ♡ خودتم خوب میدونی که وقت زیادی نداری... .. ذره ذره آب شدنتو میبینم! ٪ من نمیزارم اشک منو ببینی.. حسرت التماس من تو دلت میمونه!!!😏😀 ♡ خیلی مطمئن نباش.. و اما.. اون داداش رسولت!! کاری میکنم اشکش دربیاد... ٪ آرزو بر جوانان عیب نیست.. تو پر از عقده ای... حسودی.. کینه داری... دلم برات میسوزه.. تو خیلی حقیری😙😏😀.. ♡ الهاااام... بیایین اینو جمعش کنید...!!!!! دو نفر به طرفم اومدن.. یقه لباسمو گرفت... ♡ فک نکن بی خیالت شدم... این تازه اول بد بختیاته.. به موقعش درست از خجالتت در میام.. ٪ تو بهتره نگران خودت باشی.. چون اینقدر عصبانی هستی که میترسم به فردا نکشی!😂 ♡ ببرینش.. روی تخت دوم تو اتاق ببندینش... به موقعش میرسم... پ.ن دمش گرم... بد جور حالشو گرفت😂!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا