『حـَلـٓیڣؖ❥』
•🌸°∞°❀🌸❀°∞°🌸•°∞°❀🌸°∞°❀🌸❀ •🌸°∞° •🌸° ✨﷽✨ #رمان_انلاین #راه_عاشقی♥️ #قسمت_بیست_هشتم اون دون
•🌸°∞°❀🌸❀°∞°🌸•°∞°❀🌸°∞°❀🌸❀
•🌸°∞°
•🌸°
✨﷽✨
#رمان_انلاین
#راه_عاشقی♥️
#قسمت_بیست_نهم
دختر ها رفتند تا آماده بشند...
مانتو بلند پوشیدند و روسریشون رو هم بلند بستن که اگه چادرشون رو دربیارند حجابشون کامل باشه...
جلیقه ضدگلوله رو هم پوشیدند...
کلت و کلاشینکف برداشتند و سوار ماشین شدند...
الهه رانندگی می کرد...
کلا الهه دختر فرزی بود...
اکثر مواقع که عجله داشتند الهه رانندگی میکرد...
با دقت و سریع کارهاش رو میکرد...
اونطرف هنوز خبری نبود...
لحظات پر استرسی بود که ناگهان شروع کردند به تیراندازی...
اول تاریک بود.. درست نمی دیدند و تیرشون خطا میرفت...
چراغ قوه روشن کردند...
کمال بیسیم زد: از عمار به تمامی واحد ها...
برنامه رو میدونید..
فقط چهرتون رو بپوشونید...
همه با چفیه صورتشون رو پوشوندند..
مصطفی بیسیم زد به کمال: جابر..جابر..عمار
-جابر به گوشم...
- سوژه ی اول با ما...
- باشه علی یارتون...
مصطفی بیسیم زد به دخترا...
-جابر..جابر..عمار۲
-به گوشم جابر
- چقدر دیگه می رسید؟
- حدودا ۱۵ دقیقه دیگه...
- با احتیاط بیاین...
لوکیشن میفرستم..
به محض رسیدن بیان اونجا...
- مفهوم
مصطفی رو به محمد و علیرضا: خوب حواستون رو جمع کنید...
این یکی رو نباید از دست بدیم...
احتمال اینکه بخوان اینیکی رو هم حذف کنند خیلی بالاست...
من میرم بیهوشش میکنم...
شما منو پوشش بدید...
محمد..علیرضا: باشه...
مصطفی: آماده...
سه...
دو...
یک...
سینه خیز به سمت راضیه رفت...
با احتیاط تماام از پشت بهش نزدیک شد و با دسته کلت یه ضربه به پشت گردنش زد و بیهوشش کرد...
سلاح اون دختر رو از ضامن خارج کرد و خشابش رو در آورد..
اما درست یه نفر مصطفی رو نشونه گرفته بود...
محمد متوجه شد و سریع یه تیر به دستش زد..
دقت و تیراندازی محمد بی نظیر بود...
اما انگار طرف بیخیال نبود...
مجبور شد بکشتش...
اون دختر اونجا اصلا امنیت نداشت...
هر لحظه ممکن بود بکشنش...
باید به یه جای امن می بردنش...
صدای تیراندازی اما قطع نمیشد...
نزدیک ترین و امن ترین جا محل استقرار مهدی و مرتضی بود...
•••┈✾~🍃♥️🍃~✾┈•••
آنچه خواهید خواند:
بیا کمک...
محمد نمیخواست..
حواسم هست..
یک لحظه هم تعلل نباید بکنیم...
یاعلی...
بلافاصله دوتا..!
┄•●❥#خط_شکن
•🌸°
•🌸°∞•🌸°∞°❀🌸❀°∞°🌸•°∞°❀🌸❀°∞°🌸•°∞
riazi-7-kar.pdf
7.84M
📚کتابکار خیلی سبز ریاضی
🌋پایه هفتم
☢ #پایه_هفتم
✾࿐ᭂ༅•❥❥•༅ᭂ࿐✾
1323114240_-236589.pdf
3.62M
🏟سوالات امتحانی علوم
📚پایه هفتم
☢
#پایه_هفتم
✾࿐ᭂ༅•❥❥•༅ᭂ࿐✾
4_5895601362682512324.pdf
10.75M
📝 نمونه سوالات ریاضی
🚦 فصل به فصل
🍇پایه هفتم
☢ #پایه_هفتم
✾࿐ᭂ༅•❥❥•༅ᭂ࿐✾
ریاضی نهم دی ماه 99 شهید نصیری.pdf
166.7K
📝 آزمون ریاضی
🍇پایه نهم
☢ #پایه_نهم
✾࿐ᭂ༅•❥❥•༅ᭂ࿐✾
4_903792304559489986.pdf
255.2K
💐آزمون فارسی
📚 پایه نهم
☢ ☃#پایه_نهم
✾࿐ᭂ༅•❥❥•༅ᭂ࿐✾
تستی هشتم درس به درس.pdf
3.7M
🍟آزمون تستی پیامهای آسمان
🍣پایه هشتم
☢
✾࿐ᭂ༅•❥❥•༅ᭂ࿐✾
درس نامه درس هشتم .pdf
440.6K
📝 درسنامه پیام های آسمان
🔻 درس هشتم
🔗 #پایه_هشتم
✾࿐ᭂ༅•❥❥•༅ᭂ࿐✾
درس های انتخابی کتاب هشتم.pdf
6.01M
⏰کتاب کار اجتماعی
🌋پایه هشتم
☢#پایه_هشتم
✾࿐ᭂ༅•❥❥•༅ᭂ࿐✾
هدایت شده از کانال رسمی میثم مطیعی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 #چراغ_راه | پیشنهاد استوری
▫️فـرازهـایی از وصـیت نامـه شـهیــد مســعــود عــالــی فـکــر
🎙 بانوای : حاج میثم مطیعی
👈 گنجینه صوتی #وصیتنامهشهدا :
Meysammotiee.ir/media/1199
🔹 لطفا #نشر_حداکثری دهید .
☑️ @MeysamMotiee
حوصله دارین یه خاطره کوچولو
تعریف کنم اهلِ دلا؟
یه روز که بیرون بـودم، پیـرمردی
داشت با موبـایـلش حـرف میزد؛
گل از گُلش شکفته بود😅.
از کنارش که رد شدم، داشت می
گفت: خیلی ممنون، خدا اَحوالتو
بپرسه :)
باورتون میشه؟ چه عبارت بِکری
، چه تمنایِ لطیفی !🌿
مثلا خدا بهت بگه چطوری بنده
من؟ رو به راهی؟ رو به رُشدی؟
کم و کسری نداری؟ میشه یعنی
خدا احوالپُرسِمون باشه💚. .
4_5936164721748086156.mp3
609K
+ با هم بشنویم ؟!📻🌿
قربونِ لبخندت بشیم خداجون💚.
002037.mp3
82K
پس آدم از خدایِ خـود کلماتی
آموخت و خداوند توبهیِ او را
پذیرفت؛ زیرا خدا بسیار توبه
پذیر و مهربان است🙇🏻♀💜.
↵ بقره/۳۷
سردار رفته نفس تازه کند برگردد✨
آرهبابایمانرفته..😔😞
من میدونمبرمیگرده...😓
خودش بهم گفت...😭توروخدا گریه نکنید ....عمو قاسمم برمیگرده...😭😭میخواست انتقام بابای منو از دشمنا بگیره😭😭میخوایید منو اذیت کنید میگید شهید شده..😭
عموقاااااااااسم😭😭توروخدانرو😭من بابا ندارم😭😭تبری تنها تر میشم😭😭😭😭دلم به کی خوش باشه😭نروووو
#عشق_خدا
سردار:
مصلی تهران😢
خیابان انقلاب تهران😢
صدای نماز رهبرم سید علی😭❤️
سخت ترین روز های زندگی ام بود تا تو رفتی علی تنها شد
مالک اشتر علی برگرد😭
هدایت شده از ‹ مـیثـٰاق ›
#تلنگر✨
وای بہ وقتی ڪه
انتظارمـون برای چیزای دیگه...‼️
بیشتر از انتظارمونبرا امامزمان باشه:(
میشه روزۍ هزار بار...
بین همین مردم شھر...
بین همین انبوه وسوسه های شیطانـے
شھید شد...🕊:)!
#بدون_تعارف 🚫