18.64M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#تدریس عربی هفتم صفحه23
🔗 #پایه_هفتم
✾࿐ᭂ༅•❥❥•༅ᭂ࿐✾
4_5841440094208134388.pdf
587.8K
📖 آزمون فصلهای 1و2و3 ریاضی
🍣همراه پاسخ
💠پایه هفتم
☢ #پایه_هفتم
✾࿐ᭂ༅•❥❥•༅ᭂ࿐✾
بچه ها اینارو برای چند نفر فرستاده بودم جلو دستم بود گزاشتم فردا صبح درخواست تون رو تهیه میکنم☺️
فرمول های مفید ریاضی نهم.pdf
263.1K
🍟#فرمول_های_مفید_ریاضی
🎊پایه نهم
☢ #پایه_نهم
✾࿐ᭂ༅•❥❥•༅ᭂ࿐✾
-
-
ازنیروهاےحشدالشعبیبود،
بهشگفتم:«حاجقاسمرودریک
جملهتعریفکن..!»
باصداےِبلندفریادزد:
«حاجقاسم،عباسالعراق ...💔!
♥️🌿
شبتون روشن..
مثل چهره یه شهید..
مثل شیرینی نماز شب... :)
❤️🌿❤️🌿
سپاه امام زمانی بشین..
#فرمانده
•🌸°∞°❀🌸❀°∞°🌸•°∞°❀🌸°∞°❀🌸❀
•🌸°∞°
•🌸°
✨﷽✨
#رمان_انلاین
#راه_عاشقی♥️
#قسمت_بیست_هشتم
اون دونفر داشتند نزدیک می شدند...
بچهها تو مخفیگاه بودند...
اسلحه هاشون رو اما مسلح کرده بودند...
رفتار اون دونفر غیر عادی بود...
بعد از ۵ دقیقه یه ماشین هم اومد سر قرار...
چیز عادی نبود...
برای تجهیز کردند یک سوژه یک نفر نهایت دو نفر می اومدند...
- عمار..عمار..یاسر..
-عمار بگوشم...
- میتونی تو ماشین رو ببینی؟
- هوا تاریکه خوب نمیبینم...
- حرکاتشون عادی نیست...
آماده باشید...
بیسیم زد به محمد...
- عمار..عمار..جابر
- عمار بگوشم...
- جابر میتونی ببینی چند نفر تو ماشین هستند؟!
- به خاطر تاریکی دقیق نمیبینم ولی احتمالا ۴ نفر هستند...
- چقدر اطمینان داری؟
- تقریبا مطمئنم...
۴ نفر هستند...
- حرکاتشون عادی نیست...
آماده باشید...
- از عمار به تمامی واحد ها...
از عمار به تمامی واحد ها...
-بگوشم
- عمار بگوشم...
دختر ها هم بیسیم داشتند...
- عمار به گوشیم...
- احتمالا عملیات لو رفته!
آماده باشید...
احتمالا کار به درگیری بکشه...
تا جایی که میتونید کسی رو نکشید...
دستگیرشون کنید...
سه نفر از خانمها به ما ملحق بشند..
- مفهوم
حدیث دختر ها رو صدا کرد...
حدیث: آقا کمال خبر داد که عملیات لو رفته..
سه نفرمون باید بریم اونجا...
زینب: چرا فقط سه نفر؟
حدیث:نمیدونم
وقت تنگه..
من دارم میرم...
زهرا: من حالم زیاد خوب نیست..
فکر کنم سرما خوردم..
شما برید به سلامت...
حدیث: باشه پس اینجا نمون
برو استراحت کن..
•••┈✾~🍃♥️🍃~✾┈•••
آنچه خواهید خواند:
کلت و کلاشینکف رو برداشتند..
روشن کردند..
لوکیشن میفرستم..
مصطفی رو نشونه گرفته بود..!
افتاد...
نزدیک ترین و امن ترین مکان....
┄•●❥ #خط_شکن
•🌸°
•🌸°∞
•🌸°∞°❀🌸❀°∞°🌸•°∞°❀🌸❀°∞°🌸•°∞
『حـَلـٓیڣؖ❥』
#نگاهی_شاید_متفاوت🙃🌱 #حاج_قاسم❤️ #پارت_اول⚜ حاج قاسم... نامی آشنا...🙂 نامی که از ۱۳ دی ۹۸ پر رنگ
#نگاهی_شاید_متفاوت🙃🌱
#حاج_قاسم❤️
#پارت_دوم⚜
آری...
حاجقاسم از همین جا شروع کرد...
زیر خط فقر..😞
حاجقاسم در خاطراتش گفته بود که مادرم نان ارزن می پختند...
نان ارزن!!😳
اما میدانی چه حاجقاسم را بالا برد؟!❤️🌱
خدا...
آری خدا...
او با تمام وجود عاشق خدا بود....
عاشق خدا به این معنا نیست که دائما در حال ذکر و نماز و تسبیح..❌✨
عاشق خدا یعنی هر آنچه خدا گفت بگویی چشم😊🌱
درست همان کاری که حاجقاسم کرد...
حاجقاسم همواره خدا را هدف داشت..
هرچه خدا گفته بود..
به آن عمل کرد..🍃❤️
یک عنصر دیگر هم بود...❔❕
حُبُالحُسَین..
حاجقاسم از کودکی با حب الحسین بزرگ شده بود...♥️🍃
پدرش همیشه دهه محرم در خانهشان روضه داشت...
فرقی نمیکرد که در چه وضعیتی باشند..
روضه محرمشان به پا بود...🥀🖤
آری اباعبدلله نیز در سرنوشت حاجقاسم نقش بزرگی داشت...✋🏻🌱
#ادامهدارد...💎
#خط_شکن
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تنــ🕊ـها ○5○ روز دیـــ🖤ـــگـــر
تــــا ســـالگــــ🌿ـــرد آســــ🕊ــــمانی شدنتــ✨
🕊🖤🙂
#فرمانده
#حاج_قاسم
#hero
#قهرمان
#مرد_میدان
#یافاطمه
@GandoNottostop
@GandoNottostop
『حـَلـٓیڣؖ❥』
•🌸°∞°❀🌸❀°∞°🌸•°∞°❀🌸°∞°❀🌸❀ •🌸°∞° •🌸° ✨﷽✨ #رمان_انلاین #راه_عاشقی♥️ #قسمت_بیست_هشتم اون دون
•🌸°∞°❀🌸❀°∞°🌸•°∞°❀🌸°∞°❀🌸❀
•🌸°∞°
•🌸°
✨﷽✨
#رمان_انلاین
#راه_عاشقی♥️
#قسمت_بیست_نهم
دختر ها رفتند تا آماده بشند...
مانتو بلند پوشیدند و روسریشون رو هم بلند بستن که اگه چادرشون رو دربیارند حجابشون کامل باشه...
جلیقه ضدگلوله رو هم پوشیدند...
کلت و کلاشینکف برداشتند و سوار ماشین شدند...
الهه رانندگی می کرد...
کلا الهه دختر فرزی بود...
اکثر مواقع که عجله داشتند الهه رانندگی میکرد...
با دقت و سریع کارهاش رو میکرد...
اونطرف هنوز خبری نبود...
لحظات پر استرسی بود که ناگهان شروع کردند به تیراندازی...
اول تاریک بود.. درست نمی دیدند و تیرشون خطا میرفت...
چراغ قوه روشن کردند...
کمال بیسیم زد: از عمار به تمامی واحد ها...
برنامه رو میدونید..
فقط چهرتون رو بپوشونید...
همه با چفیه صورتشون رو پوشوندند..
مصطفی بیسیم زد به کمال: جابر..جابر..عمار
-جابر به گوشم...
- سوژه ی اول با ما...
- باشه علی یارتون...
مصطفی بیسیم زد به دخترا...
-جابر..جابر..عمار۲
-به گوشم جابر
- چقدر دیگه می رسید؟
- حدودا ۱۵ دقیقه دیگه...
- با احتیاط بیاین...
لوکیشن میفرستم..
به محض رسیدن بیان اونجا...
- مفهوم
مصطفی رو به محمد و علیرضا: خوب حواستون رو جمع کنید...
این یکی رو نباید از دست بدیم...
احتمال اینکه بخوان اینیکی رو هم حذف کنند خیلی بالاست...
من میرم بیهوشش میکنم...
شما منو پوشش بدید...
محمد..علیرضا: باشه...
مصطفی: آماده...
سه...
دو...
یک...
سینه خیز به سمت راضیه رفت...
با احتیاط تماام از پشت بهش نزدیک شد و با دسته کلت یه ضربه به پشت گردنش زد و بیهوشش کرد...
سلاح اون دختر رو از ضامن خارج کرد و خشابش رو در آورد..
اما درست یه نفر مصطفی رو نشونه گرفته بود...
محمد متوجه شد و سریع یه تیر به دستش زد..
دقت و تیراندازی محمد بی نظیر بود...
اما انگار طرف بیخیال نبود...
مجبور شد بکشتش...
اون دختر اونجا اصلا امنیت نداشت...
هر لحظه ممکن بود بکشنش...
باید به یه جای امن می بردنش...
صدای تیراندازی اما قطع نمیشد...
نزدیک ترین و امن ترین جا محل استقرار مهدی و مرتضی بود...
•••┈✾~🍃♥️🍃~✾┈•••
آنچه خواهید خواند:
بیا کمک...
محمد نمیخواست..
حواسم هست..
یک لحظه هم تعلل نباید بکنیم...
یاعلی...
بلافاصله دوتا..!
┄•●❥#خط_شکن
•🌸°
•🌸°∞•🌸°∞°❀🌸❀°∞°🌸•°∞°❀🌸❀°∞°🌸•°∞
riazi-7-kar.pdf
7.84M
📚کتابکار خیلی سبز ریاضی
🌋پایه هفتم
☢ #پایه_هفتم
✾࿐ᭂ༅•❥❥•༅ᭂ࿐✾
1323114240_-236589.pdf
3.62M
🏟سوالات امتحانی علوم
📚پایه هفتم
☢
#پایه_هفتم
✾࿐ᭂ༅•❥❥•༅ᭂ࿐✾
4_5895601362682512324.pdf
10.75M
📝 نمونه سوالات ریاضی
🚦 فصل به فصل
🍇پایه هفتم
☢ #پایه_هفتم
✾࿐ᭂ༅•❥❥•༅ᭂ࿐✾
ریاضی نهم دی ماه 99 شهید نصیری.pdf
166.7K
📝 آزمون ریاضی
🍇پایه نهم
☢ #پایه_نهم
✾࿐ᭂ༅•❥❥•༅ᭂ࿐✾
4_903792304559489986.pdf
255.2K
💐آزمون فارسی
📚 پایه نهم
☢ ☃#پایه_نهم
✾࿐ᭂ༅•❥❥•༅ᭂ࿐✾
تستی هشتم درس به درس.pdf
3.7M
🍟آزمون تستی پیامهای آسمان
🍣پایه هشتم
☢
✾࿐ᭂ༅•❥❥•༅ᭂ࿐✾