💛 به نام خالق دوست ..
💛 که هرچه داریم از اوست!
روز بخیر💕☁️
#فرمانده
@Hlifmaghar313
هدایت شده از منزلگه عشاق ولایت
📢 بازتاب سخنان #رهبر_معظم_انقلاب در مورد #اوکراین در رسانههای خارجی
الجزیره در خبری فوری:
🔺رهبری ایران: اوکراین قربانی سیاست آمریکاست و این واشنگتن بوده که اوکراین را به این روز کشانده است.
🔺ما با جنگ در اوکراین مخالفیم و از کشتار مردم و تخریب زیرساخت ها در هیچ جای جهان حمایت نمیکنیم
پایگاه فرهنگی بصیر را به دوستان و آشنایان خود معرفی کنید
─┅═༅𖣔🌹𖣔༅═┅─
@pfbasir
😐🖤خدا رو شکر همیشه یه چیزی هست شما ور بزنین
پ.ن دم حاج مهدی گرم😎🖤
#فرمانده
#سیاسی
#جهاد_تبیین
@Hlifmaghar313
حاج قاسم میگفت:
دنبال شهادت می گردی د پیداش نمی کنی !
خودت رو اصلاح کن
اینجوری دیگه نیازی نیست تو دنبالش بگردی ،
شهادت تو رو پیدا می کنه❤️
اما اگر خودت رو اصلاح نکرده باشی !
نمازت رو نخونی !
انتظار نداشته باش که شهید شوی
✨❗️✨❗️
#مَحیصا
#حاج_قاسم 🌿
@hlifmaghar313
صلی الله علی محمد.mp3
7.06M
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
『اللّٰھُمَعجلْلِّوَلیڪَالفࢪَج』
✨🌿✨🌿✨
#مولودی
#مَحیصا
@hlifmaghar313
1_900062535.mp3
5.01M
شب شب یاره... شب دلداره... 💫🕊
『اللّٰھُمَعجلْلِّوَلیڪَالفࢪَج』
✨🌿✨🌿✨
#مَحیصا
#مولودی
@hlifmaghar313
کربلاییسیدرضا_نریمانی_خورشید_جهان_سر_زد_بارون_رحمت_امشب_اومد_.mp3
6.12M
🌿خورشید جهان سر زد بارون رحمت امشب اومد...🌿
کربلاییسیدرضا ✨نریمانی✨
عید مبعث 😍💜
#مَحیصا
#مولودی
@hlifmaghar313
💖🌸💖🌸💖🌸💖🌸💖
خداوند محمد را برانگیخت تا رحمتی برای جهانیان باشد و نعمت خود را تمام کند🌸💖
#عید_مبعث
#فرمانده
@Hlifmaghar313
40.3M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ازبعثت اوجھانجوانشد ❗️
گیتۍچوبھشتجاودانشد😍🦋
اینعیدبہاهلدینمبارڪ🌿
برجملهمسلمینمبارڪ ..💛🌼>
#مَحیصا
#مولودی
@hlifmaghar313
༺ذکـرروزسہشـنبـہ😍❗️
۱۰۰مرتـبہ💫
یـاارحمالراحــمین🍃
اےبخشندهتـرینبـخشندگان༻✨
#مَحیصا 🦋
#ذکر 🍃❤️
@hlifmaghar313
🦋شهیدانه🦋
رفیق ❗️
به دنیا زیادی محل نده✨
دنیای زیادی روح رو خفه می کنه 🍃
یا به قول معروف...👌🏻💫
غرق دنیا شد هر اجام شهادت ندهند🌹
#مَحیصا
@hlifmaghar313
『حـَلـٓیڣؖ❥』
•🌸°∞°❀🌸❀°∞°🌸•°∞°❀🌸°∞°❀🌸❀ •🌸°∞° •🌸° ✨﷽✨ #رمان_انلاین #راه_عاشقی♥️ #قسمت_شصت_دوم آری... شهادت
•🌸°∞°❀🌸❀°∞°🌸•°∞°❀🌸°∞°❀🌸❀
•🌸°∞°
•🌸°
✨﷽✨
#رمان_انلاین
#راه_عاشقی♥️
#قسمت_شصت_سوم
هوا تاریک شد ..
موکب کوچکی در اختیار بچه ها بود...
قرار بود کمی استراحت کنند و به سوی کربلا راه بیافتند...
این بار با دلی شکسته تر..
با قلبی داغ دیده..
هرکس حال خودش رو داشت ...
مهدی گوشه ای نشسته بود...
فکر بشری لحظه ای از ذهنش جدا نمیشد..
تمام خاطرات در ذهنش مرور می شد..
سفر هایی که می رفتند...
روزهایی که سخت در کنار هم برای حفظ امنیت کار می کردند...
وقتی که بیمارستان کرمانشاه بستری بود بشری تا صبح بیدار مانده بود و از او پرستاری کرده بود..
قدم هایی که در این طریق برداشتند...
باورش نمیشد به این زودی همسفر زندگی اش او را تنها بگذارد...
زینب به سمت کیف بشری رفت...
بغض بچه ها شکست..
زینب آروم کیف بشری رو باز کرد..
پارچه سبز رنگی رو درآورد..
دیدن هرکدوم از وسایلش..
زینب رو به خاطره ای میبرد...
پارچه رو باز کرد...
لباس نوزادی که حرز کوچکی بهش متصل بود رو بالا گرفت...
چشمانش از تعجب گرد شد..
بی اختیار سرش رو با سرعت به سمت مهدی کرد و سوالی نگاهش کرد..
مهدی چشم هاش رو بست و قطره اشکی از گونه هایش لغزید...
دستش را روی سرش گذاشت...
لحظات براش به سختی سپری میشد...
زینب لباس رو بالا آورد و روبه روی صورتش گرفت...
آن را بویید...
بوی بشری را میداد..
خیره شد به لباس...
_ این چیه ... وای .. خدای من..
جواب بدین .. این چیه؟!..
ای وای... ای وای.. بشری .. بشری تو چیکار کردی با خودت ...
تو چیکار کردی باما...
اون لباس تیری به قلب های پاره پاره بود...
حدیث: بشری... بشری قرار بود ...
آخ.. خدا... اللهی بمیرم برات بشری
زینب سرش رو روی شونه حدیث گذاشت و بلند بلند گریه کرد...
کمال نگاهی به مهدی کرد...
مهدی آروم چشم هاش رو بسته بود و به دیوار تکیه داده بود...
به سختی نفس می کشید...
هوای موکب برایش خفه کننده بود..
نمی توانست آنجا را تحمل کند..
بلند شد و از موکب بیرون رفت...
علیرضا خواست بلند شه و دنبال مهدی بره که دست مرتضی مانعش شد...
مهدی زائران نگاه می کرد...
اگر بشری نبود اکنون چه میشد؟!
نگاهش به دو کودک کوچک افتاد که بغل پدرشان بودند...
شاید این دو کودک اکنون باید به زیر خاک می رفتند..
رو به کربلا کرد...
گنبد حرم به سختی از دور آشکار بود..
تنها کربلا و اباعبدلله بود که می توانست کمی داغش را التیام بخشد...
زهرا داشت قرآن میخواند و حواسش به اطراف نبود..
میخواست با قرآن خودش را آرام کند..
لحظه ای سرش رو بلند کرد..
با دیدن حدیث و زینب و لباسی که دست زینب بود جلو رفت..
لباس رو گرفت...
اونقدر همه چیز سریع بود که نمیتوانست درک کند..
- زینب..
زینب این برای کیه..
زینب این چیه...
یعنی چی...
هیچ کنترلی بر اشک هایشان نداشتند...
•••┈✾~🍃♥️🍃~✾┈•••
┄•●❥ #خط_شکن
•🌸°
•🌸°∞
•🌸°∞°❀🌸❀°∞°🌸•°∞°❀🌸❀°∞°🌸•°∞