eitaa logo
『حـَلـٓیڣؖ❥』
292 دنبال‌کننده
6.4هزار عکس
2هزار ویدیو
46 فایل
﷽ ‌‌ و قسم به دست علمداری ات...❗ • • • که تا پای جان .. پای پیمان خواهیم ماند..✋🌲 • • • حلیف ...👀🕊🖇 مقری به وسعت پیمان با علمدار حرم جمهوری اسلامی🍀 • • • • •کپی؟! •با ذکر صلوات برای ظهور آقا امام زمان •از تمام مطالب کاملا آزاد..🙂✅ • • • • • •
مشاهده در ایتا
دانلود
『حـَلـٓیڣؖ❥』
به نام خدا🌸🌾 #رمان_پرواز_تا_امنیت #پارت_دویست_و_شصت_چهارم #داوود هرکسی توی حال خودش بود🥀 محمد نماز
به نام خدا ... رسول رو قرار بود از معراج شهدا ببرن خونشون... 🙂همه می‌دونستن الا رها... هیچ کس نمیدونست چجوری بگه!) رسیدیم خونه... خوشبختانه نبود... رها خونه نبود.... زهرا خانم و مادر رسول .. مامان و دریا برای نفرات اول رفتن تا با رسول خداحافظی کنن.. مادرش شیر زنی بود... 🙂🕊محکم ایستاده بود.... اما مامان خیلی بی تابی میکرد): شاید چون خودش قبلا این درد رو کشیده بود..../: خونه شلوغ بود.. خیلی شلوغ... تمام کسایی که قرار بود واسه عروسی من و رها بیان،): حالا میومدن واسه دیدن رسول... حالا میومدن واسه تشیع جنازه و دفن رسول): لعنت به دنیای نامرد.. اگرچه جای رسول الان تو بهشته...): در باز شد.... رها اومد داخل... با اشتیاق اومد به طرفم... بچه ها جلوی خودشون رو گرفته بودن.... با دیدن جمعیت اول تعجب کرد... بعد با لبخند اومد سراغم... کاش نمیخندید): خنده هاش آتیشم میزد... خنده هایی که قرار بود تبدیل به اشک بشه)): ٪ داوود... سلام😍😁 خوبی؟؟؟ ت .. چه خبره بابا🤨؟! باز خودتونو لوس کردین... بابا یه ماموریت رفتیناا😂... رسیدن به خیر آقای ماموررر😁❤️ این چه ریخت و قیافه ایه واس خودت درست کردی... مگه مجلس ختمه😂 .. دامادی ناسلامتی ها... برو یه آبی به سر و صورتت بزن... های... داوود؟؟؟؟ چرا جواب نمیدی😐؟! داوود... ت‌.‌ کجایی؟؟ داوود؟؟؟؟ & رها🙂.. ٪ وای.... ترسیدم.... رسول کجاست؟¿ همین یه کلمه کافی بود تا اشک از صورت محمد پایین بیاد.... فرشید روی زمین بشینه و... شونه های علی بلرزه.... 🙂 حالا چی بهش جواب بدم.... ساک رسول از دستم افتاد... ٪ این که ساک رسول😍😄 دست تو چیکار میکنه؟؟ 😂این مسخره بازیا چیه؟؟؟؟؟ باز تو و اون رسول شیطنتتون گل کرد؟...😂 بگو بیاد کارش دارم... خبرشو دارن از خانم محرابیان خواستگاری کرده😂🤣!! & رها... رسول...😔 ٪ 😐😂اصلا جالب نبود... اه‌... داوود... جمع کن خودتو زشته.... آخه شوخی شوخی با ماموریت هم شوخی؟؟😂 🙂کاش شوخی بود... کاش فقط یه خواب بود.... یه کابوس): ٪ 😐🍌من که رسول رو گیر میارم.. اون وقت من‌ میدونم و تو و رسول.. رسول!!!؟؟؟ رسول... آقا محمد .. شما نمیدونید رسول کجاست... رسول؟؟ & رسول ... نیست... ٪ یعنی چی داوود😳؟! & رسول..... ٪ رسول چی داوود... حرف بزننننننننننن.... & رسول رفت🙂😞😔😭😫... سکوت جمعیت شکست!) ٪ رسول کجاست داوود؟؟؟؟؟؟ آقا سعید ... رسول کو؟؟؟ ¤ رسول تو اتاقش خوابیده😫😫... به سمت در دوید..... مادر جان.. زهرا خانم.. مامان .. دریا اومدن بیرون... حال مادرجان بهم خورده بود... بردنشون... رها وارد اتاق شد... پشت سرش من و علی و محمد دویدیم.. کنار تابوت نشست.... اول پرچم رو کنار زد... 🙂سخت ترین لحظات عمرم سپری میشد!) باید شاهد پر پر شدن رها .. جلوی جنازه رسول می بودم )): ٪ رسول... خوابیدی؟؟؟ 🙂هع.... پاشو ... مگه الان وقت خوابه؟! رسول.... چرا جواب نمیدی؟! داوود چرا جواب نمیده؟؟ & خوابه😭😭😭.. ٪ 🙂رسول... پاشو.... چرا جوابمو نمیدی؟؟؟ یادته همیشه میگفتم... رسول.... میگفتی جانم... بگو...🙂... حالا نگاهم نمیکنی؟¿ رسول.... مگه نمیخواستی عروسی منو ببینی😄😢😫... پاشو رسول.... مگه قرار نبود بشی دایی رسول؟؟؟. مگه نمیخواستی من بشم عمه رها... اینجوری نمیشه ها!!!!!! پاشو بببین همه منتظرن.... من... داوود.. علی... محمد... آقا سعید... فرشید... هع.. آقا رضا... کلی آدم اومده واسه دیدنت... گرفتی خوابیدی؟؟؟.. رسول.... پاشو.... رسول پاشو بهت میگم.... رسول؟؟؟؟؟ محمد چرا جواب نمیده؟؟؟؟؟؟؟؟ تو صداش کن شاید جواب بده.... رسولللل؟؟؟؟ رسولللللل..... علیییییییی چرا جواب نمیدههههههههههههه؟؟؟؟. علی این چرا جواب نمیده😩😩😩😭😭😫 رسول .. تو هم رفتی.... تو هم شدی نیمه راهی؟؟؟؟؟؟؟ رسول ... مگه قول ندادی.... رسول ..‌ کاش ازت قول گرفته بودم که برمیگردی... آخه تو زیر قولت نمیزدی..... سرش رو تابوت گذاشت... اشک می‌ریخت و با صدای بلند با رسول درد دل میکرد... صدای باز شدن در اومد.... خانم محرابیان .. با حال خراب وارد شد... قدم های اروم برداشت.... یه کاغذ دستش بود.. یه کاغذ که معلوم بود مچاله شده... روش اشک ریخته شده.... دستش رو به سمت محمد دراز کرد... < وصیت نامشح... داده بود به من ...🙂😞🙃 من‌‌‌... من حتی نتونستم یه بار به اسم صداش کنم.... رسوللللل😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭