『حـَلـٓیڣؖ❥』
پ.ن 😐✨بفرما.. اینم از عروسی.. ایش😭😂 ✨✨✨بدونین از پارت بعد✨✨✨ به خدا تو بگی ن نمیرم.... م
به نام خدا
#رمان_پرواز_تا_امنیت
#پارت_دویست_و_پنجاه_و_هفت
#داوود
سختتر از کنار اومدن با تعطیل شدن یهویی عروسی و ...
بهم خوردن برنامه هایی که چیده بودم...
راضی کردن رها بود...
بابام همیشه میگه..
یا حرف از دهن مرد بیرون نمیاد..
یا عملی میشه...
هعی.. چاره ای نیست...
گفتم خودم باهاش حرف میزنم..
فقط امیدوارم راحت قبول کنه...
دلمنمیخواد از همین اول زندگی...
من رو یه آدم زورگو ..
که میخواد فقط حرف خودش باشه بدونه...
رسول چند روزی بود که خیلی تو فکر بود..
الانم که دیگه هیچ...
از اول راه که سوار شدیم . تا الان ..
فقط رانندگی میکنه و ..
لام تا کام حرف نمیزنه ...
& رسول .. ساکتی!؟
$ دارم به این فکر میکنم که رها بفهمه چه حالی میشه!!...
& آره.. منم خیلی نگرانم...
$ باید باهاش حرف بزنم ..
& نمیخواد.. خودم بهش میگم..
$ من اون چیزی که تو میخوای بگی رو نمیخوام بگم...
& پس چی؟؟.
$ میخوام راضی بشه فقط من برم...
حالا من عروسی نباشم..
اصل کار تو و رهایین...
رها که هست.. تو هم بمون... فقط یدونه من نیستم .. که...
هعی.. بیخیال..
& رسول.. آه.ه رها هم راضی بشه من راضی نیستم...
$ یعنی چی😐؟!
& یعنی همین ...
$ اون وقت چرا..
& به ۳دلیل... اول اینکه تو علاوه بر رفیقم... حالا دیگه برادر خانممی... دلم نمیخواد رها همیشه حسرت نبودن برادرش رو توی بهترین شب زندگیش داشته باشه....
دوم اینکه من اگه نیام .. یعنی وظیفموعمل نکردم...
من روزی که اومدم توی سایت تعهد دادم که تحت هر شرایطی به نفع کشور و مردم عمل کنم...
و حافظ امنیت و آرامش کشور در حد توان خودم باشم...
سوگند خوردم..
نمیشه که !!
دلیل سوم هم اینکه ... اگه عروسی بگیریم..
ن تو هستی .. ن محمد ... ن بچه ها ...
همه هم ، همهی هم و غمشون میشه جنابعالی...
هی .. الو رسول .. رسیدی؟؟؟ عملیات تموم شد...
اصلا خوش نمیگذره....
رسول خیره شد به من ...
& جلو تو بپاااا😱
هوف... به خیر گذشت😢
.........................................................
٪ تازه اینو نگا ... 😆 فقط داوود ... خخخ
¤ اوووه... قبل از اینکه بره سر کار چه تیپی هم میزده آقا....
😐 چشمم افتاد به آلبوم هایی که عکس هام توش بود....
* چطوری آقا داوود...
& دریا اینا رو تو اوردی؟؟؟
* 🤣بفرما رها خانم... دیدی گفتم .. از همین حالا مخفی کاری هاش شروع شد...
& شاید من توی اونا یه چیزی دارم که نخوام ببینن😐🤐😱
٪ این چیه...
& بدبختم کردی دریااااااااا....
٪ یه کاغذه ...
ن .. دوتاس...
& رها جون داوود بازش نکنی... رها.. خواهش کردم...
٪ نمیشه اصلا راه نداره....
$ رها بدش من... ایول .. ایول... ایولللللللل
مطمئنن یه عاتو خیلی خوب توشه... بدهه😆
٪ به هیچ کس نمیدم...
من رفتم جلو ...
کاغذ رو بگیرم رها رفت تو اتاق ..
در رو قفل کرد🤦♂..
& رها... رها.. باز کن .. رها..
آخه دریا من به تو چی بگم....😠🙁..
رها .. جون داوود...
در باز شد...
رها داشت میخندید😢
$ چیه رها؟؟ عکسه؟؟
٪ ن .. ن 😆 اصلا نمیخواد.. ولش کن😂
من رفتم داخل اتاق ..
جدی جدی رو کردم به رها...
٪ داوود ... جلو بیا جیغ میزنم... اینا پیش من میمونه!!😂
رفتم جلو تر...
& رها .. بدش من..
٪ وصیتتتتتت نامه نوشتی هاننن؟؟؟؟
نامه برای من مینو..
& هیسسسس رها.. جون من... رها جون داوود ..
٪ خیلی خوب.. خیلی خوب.. وایستا عقب..
اینا دست من میمونه😆
& باشه.. به شرط اینکه به علی و رسول نگی!!
...............................................................
& رها... میخوام یه چیز خیلی خیلی مهم بهت بگم...
٪ چی؟؟
& ام... چجوری بگم..
٪ رک و پوست کنده و یه راست.. من طاقت حدس زدن و سوال پرسیدن ندارم....