eitaa logo
『حـَلـٓیڣؖ❥』
299 دنبال‌کننده
6.4هزار عکس
2هزار ویدیو
46 فایل
﷽ ‌‌ و قسم به دست علمداری ات...❗ • • • که تا پای جان .. پای پیمان خواهیم ماند..✋🌲 • • • حلیف ...👀🕊🖇 مقری به وسعت پیمان با علمدار حرم جمهوری اسلامی🍀 • • • • •کپی؟! •با ذکر صلوات برای ظهور آقا امام زمان •از تمام مطالب کاملا آزاد..🙂✅ • • • • • •
مشاهده در ایتا
دانلود
🌳🌳🌳🌳🌳🌳 🌳🌳🌳🌳🌳 🌳🌳🌳🌳 🌳🌳🌳 🌳🌳 🌳 رمان✨امنیتی ✨ خجالت زده سرشون رو پایین انداختن . محمد:این رو نگفتم که غمبرک بگیرید ، روی خودتون کار کنید . داوود:آقا میشه یه فرصت دیگه بهمون بدید ؟ محمد:مثلا چی ؟ داوود:مثلا اینکه خودمون بریم کویت ! محمد:اصلا داوود:ترو خدا ! محمد:این فقط نظر توعه ! الان که دارم میبینم کس دیگه ای نیست که خواهش کنع! همه:آقا بهمون فرصت بدید ، خواهش . هرکی یه چیز میگفت و همه خواهش میکردن . محمد:باشه بسه ، اگه توی این مدت خوب کار کنید شاید شدنی باشه ! همه:ممنون! محمد:پایان جلسه ، مرخصیت. ۳ روز بعد توی این مدت شوخی و بازی و سر به سر گذاشتن داخل سایت به صفر رسیده بود !!! هرکی کارش رو به نفع احسنت انجام میداد !!! آقا محمد خیلی راضی بود از بچه ها ، نرگس برگشته بود سر کارش . ۲ روز بود که آقا سعید و آقا فرشید ت.م امیر ارسلان داخل ایران بودن ، مثل ایکه امیر ارسلان متوجه دستگیری بلیک شده و همش پی کارای خروج از ایرانه . آقا رسول که مثل همیشه داره با بچه های اطلاعات داخل کویت هماهنگ میکنه برای دستگیری احسان. آقای شهیدی کمی مریض هست و امروز نیومده ، قراره به جاش آقا داوود از بلیک بازجویی کنه ، من و نرگس هم که پشت میزمون در حال چک کردم بلیک هستیم . ریحانه مرخصی هست و از معصومه و آقا میثم هم خبری ندارم . کلا امروز داخل سایت اینطوری گذشته . همین الان آقا داوود وارد اتاق بازجویی شد و شروع کرد . اول همون جمله معروف همیشگی که """تمام سخن هاشون ضبط و در صورت نیاز به مقام های قضایی ارجاع میشه رو گفت""" داوود:نام بلیک:خودتون میدونید . داوود:خانم محترم درست جواب بده ، نام . بلیک:بلیک پاتاکی . داوود:داخل ایران چی کار میکنی ؟ بلیک:آقا اشتب گرفتی مارو ، داش ولمون کن ترو خدا ! من بیزینس میکنم ! داوود:بیزینس یا جاسوسی ؟ بلیک:ای بابا ! داداش میگم اشتب گرفتی ! داوود:لطفا درست صحبت کنید ، حرمت خودتون رو نگه دارید ! بلیک:که چی ؟ توی جوجه ماشینی رو آوردن اینجا چی کار ، آخه به تو هم میگن مامور امنیتی؟ اینطوری که بدتر امنیت کشور در خطره ! داوود:گفتم درست صحبت کنید ! تمام حرف های شما ضبط میشه و بعدا در پرونده شما ذکر میشه ! بلیک:برو بابا ! دیگه کفری شده بودم !!! پس خیلی جدی شروع کردم به نشون دادن مدرک هایی که وجود داشت ، با دیدن هر مدرک کلی تعجب میکرد. بلیک:اینا رو از کجا آوردید ؟ داوود:اونجایی که فکر نمیکنید ما نزدیک شما هستیم (به یاد حاج قاسم عزیز🙃💔) بلیک:اینا همش یه مشت کشکه ، این چند تا مدرک کافی نیست ! داوود:اینکه به کتف یکی از مامور های امنیتی شلیک کردی چی؟کافی نیست؟ بلیک:از کجا معلوم ؟ داوود:اون رو ول کن ، اینکه داخل یه کارخانه متروکه در یه شهر نابود ، در حال تبادل اطلاعات محرمانه جمهوری اسلامی ایران بودی چی ؟ اونم با یکی از جاسوس های بزرگ کشور ! بلیک: احسان رو هم گرفتید؟ داوود:حول نکن ! نگرانش نباش ! بلیک:آره یا نه ؟ داوود: اینجا من سوال می پرسم :) بلیک: منم حق دارم ازاین چیز ها خبر داشته باشم ! داوود:نععععع ، خانم بلیک پاتاکی ، افسر ارشد Ml6 که از سال ۹۷ در ایران مشغول هستی ! چیز های زیادی بر علیه شما وجود داره ! پس بهتره با ما همکاری کنی تا برات از مقامات قضایی تخفیف بگیریم ! به این موضوع فکر کن ، باید کمک کنی تا سر دسته شما رو دستگیر کنیم ، فهمیدی؟ فعلا برای امروز کافی . بعد زیر لب گفت : بهش فکر کن ، به خریت هات ادامه نده ! بعد از اتاق بیرون اومدم . لعنتی کلی انرژی ازم رفت !!! رفتم و یه لیوان آب ریختم برای خودم ، آب رو خودم و روی صندلی نشستم ، همون موقع نرجس خانوم و نرگس خانوم از اتاق کنترل زندانی بیرون اومدن ، جاشون رو با ۲ تا از خانوم های دیگه عوض کردن. رفتم طرفشون . داوود:سلام نرجس و نرگس:سلام . نرگس:کاری دارید ؟ داوود:فقط میخواستم حالتون رو بپرسم ، خوب هستید؟ نرگس:ممنون . داوود:خدا رو شکر ، خسته نباشید . نرگس:همچنین ، خدا نگهدار . و رفتن . منم رفتم پیش آقا محمد و خواستم راجب بازجویی امروزم ازش بپرسم. پ.ن:پارت بسی بلند😄 ادامه دارد...🖇🌻 آنچه خواهید خواند: در آینده بازجوی خوبی میشی😜😉 ✨با ما همراه باشید ✨ نویسنده:آ.م