『حـَلـٓیڣؖ❥』
به نام خدا #رمان_پرواز_تا_امنیت #پارت_دویست_و_سه #داوود & عه.. رها... وایستا..!! ٪ هان؟؟ & یه دق
به نام خدا
#رمان_پرواز_تا_امنیت
#پارت_دویست_و_چهار
#الهام
صدای زنگ اومد...
در رو باز کردم...
تا دیدمش محکم در رو بستم...
که پاش رو گذاشت لای در...
جیغ کشیدم...
اما فایده ای نداشت..
◇ معلومه کدوم گوری هستی؟؟
چرا جواب تلفنتو نمیدی...
سینا هم باهاش بود...
چجوری قصر در برم...
◇ دهن باز میکنی یا دهنتو باز کنم..
چه غلطی داری میکنی؟؟؟
زبونم بند اومده بود..
از ترس اشک می ریختم..
وقتی عصبانی میشد..
خیلی وحشتناک بود...
سینا تیغ کشید..
اومد به سمتم...
° باشههه... میگم...
◇ برو اون ور...
کشیده ای نشست رو صورتم...
◇ حالا دیگه تو روی من وایمیستی؟؟؟
یاد تو رفته.. من از خیابون جمعت کردم...
همینجا خاکت میکنم...
دهن باز کن...
بگو چته...
° رسول اومد سراغم... میخواست منو بخره...
اسلحه زیر میز کشید... اون دختره رفیق ویشکاهم باهاش بود... سرم داد کشید...
ترسیده بودم😫.. مگه من چقدر تحمل دارم...
میترسم... از تو..از اونا... از سینا.. از همه...
♤ اشغال... بهت گفتم به خودم بگو....
انقدر تو سر و صورتم زد که داشتم بیهوش میشدم...
بلندم کرد... پرتم کرد رو کاناپه..
تیغی گرفت زیر گلوم..
♤ گوشاتو باز کن... ببین چی میگم...
مو به موی کارایی رو که میگم انجام میدی...
این اخرین فرصتته...
فرصت دیگه ای درکار نیست...
این دفعه بخوای در بری..
فرار کنی .. یا هر ....
هوووو..
سینا.. یه لیوان اب بده دستش...
اگه حالش بد بود ببرش بیمارستان..
من رفتم...
در ضمن... گوشیتونو خاموش نمیکنید...
جواب گوشی رو هم میدید...
『حـَلـٓیڣؖ❥』
به نام خدا #رمان_پرواز_تا_امنیت #پارت_دویست_و_چهار #الهام صدای زنگ اومد... در رو باز کردم... تا د
به نام خدا
#رمان_پرواز_تا_امنیت
#پارت_دویست_و_پنج
#داوود...
€ تا کی میخوای ادامه بدی...
فک میکنی با این کارا به کجا میرسی؟؟؟
// من کاری نکردم... هیچ حرفی هم با تو ندارم...
یه مشت ادم زبون ن...
€ اینجوری که داری پیش میری پرونده از طریق دیگه ای دنبال میشه...
اما اون موقع دیگه هیچ کاری از دستم بر نمیاد برات ...
// من نمیخوام تو واسم کاری کنی...
€ تو میدونی.. با کارایی که تو کردی چند تا جوون بیکار شدن؟؟؟
میدونی تو چه ضرری به دستگاه اقتصادی کشور زدی.. اصلا میدونی چرا سفره مردم کوچیک شده...
چون تو و امثال تو پی خوش گذرونی ها و پارو کردن پولید... هیچ وقت به کم که هیچ.. به زیاد خودتون هم قائل نبودین...
// هی.... تو فک کردی چقدر دیگه میتونی منو نگه داری.... هع... خوب گوش کن... ببین چی ددارم میگم..
بهتره من هرچی زودتر آزاد بشم..
در غیر این صورت اتفاقایی می افته..
که...
پشیمون میشید..
€ نگران ما نباش...
بهتره به سرنوشتی که در انتظار خودته فکر کنی🙂
محمد از اتاق اومد بیرون....
رستگاری حرف نمی زد..
خسته شده بودیم از دستش..
اما محمد هنوز هم امیدوار بود..
۱ روز بود که اعتصاب غذا کرده بود..
چیزی نمیخورد...
$ چیشد؟؟
محمد رفت اتاقش..
& آخ...
$ چی شد..
& هیچی.. هیچی که هیچی..
& رسول.. ظهره.. پاشو برو ناهار..
من هستم..
$ رئوف برگشته..
& خب.. تو چرا ناراحتی..
$ فکرش از سرم بیرون نمیره..
& گلوت گیر کرده😂
$ بی نمک😒..
& فکر چی؟؟
$ اینا خیالاتی دارن... باید رها رو راهی کنیم...
& واقعااا؟؟؟
$ شاید.. مشکوکه...
✨✨✨بدونین از پارت بعد✨✨✨
وارد شدم...
شیرینی معذرت خواهی...
شام معذرت خواهی....
باهم خندیدیم...
در قفل شد...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
رفیقانه رسول و محمد✨🙂💔🦋✨🕊🖤
#فرمانده
#آقا_رسول
#آقا_محمد
کپی ممنوع😐😐✨
@GandoNottostop
@GandoNottostop
gan.novel.do یک او!
پارتک هفتاد و یک
*رسول*
داخل ترکیه بودم...کشوری ک هیچ وقت فکر نمیکردم بشه پل بین منو وطنم...
وطنی که ماه هاست چشم انتظارشم...
الان فقط یک مرز خاکی باهاش فاصله دارم:)
دل تو دلم نبود...
میدونستم حالم خوب نیس...
میدونستم دیر برسم...
باید حسرت دیدن داداشامو به گور ببرم💔
چقد سخته تو دوراهی باشی...
هم دلت مر بزنه برای خدات و هم دلت بخواد فقط یکبار رفیقاتو ببینی:)
هادی نگاهم کرد...
+،خوبی رسول؟
📣آره خوبم...
لبخندی به روم زد و نا غافل بغلم کرد...
+خوشحالم این مرحله رم رد کردی...فقط یه مرحله مونده پسر شجاع🤭
📣وقت دنیارو نیگیری بااین نمکات😂الان کجا باید بریم...
+وقت نداریم باید زود بریم...بایکی از بچه ها هماهنگ کردم ی رابط برامون جور کنه که قاچاقی ردمون کنه...فقط رسول...
📣جانم؟
+خیلی سخته... میتونی؟
لبخندی بش زدم...
📣دیوونه من دیگه آب از سرم گذشته...چه یک وجب چ صد وجب...
+پس همین امشب حرکت میکنیم...به آقا محمدم میگم که بیاد لب مرز دنبالمون:)
با شنیدن اسم آقا محمد دلم آروم شد...آخ که چقدر دلم برات تنگه فرمانده...یعنی میشه فقط یبار دیگه ببینمت؟
هادی همه ی تماساشو گرفت و به سمتم اومد...
+آماده ای؟
📣بیشتر از همیشه!
پ.ن:امشب میرن:)
#خادم_الزهرا