سلام صبحتون سرشار از شادی و نشاط. 🌾
جمله انگیزشی: 🐰🐣
>>بزرگ ترین لطفی که میتونی به خودت کنی، تلاش برای رسیدن به خواسته هاته❤️<<
💕✨💕✨💕✨💕✨💕✨💕✨
🙃❤️
#سرباز_مهدی_عج⛅️🌤☀️
۱=سلام م.ا جان خوبی عزیزم 😂
۲=من هستم داخل شهر خودمون تو نیومدی کلاس 😕
۳=فدات بشم من م.ا جاااان❤️
۴=چش
۵=پس پازل بند هم گوش میکنی اره؟😐😂
۶=چش
#سرباز_مهدی_عج
۱=❤️
۲=👁چش
۳=نه کلاس نهم نیست
۴=😶
۵=yes😐
۶=۳ تا طلا و ۳ تا هم نقره اگه اشتباه نکنم 🥇🥇🥇🥈🥈🥈
#سرباز_مهدی_عج
۱=داخل تصویر تار شده بود ، وگرنه موهاش رو خوب کشیدم 🍌😜
۲=ممنون
۳=میسی
۴=منم یه دوستی دارم رنگ روغن کار میکنه ، بعدا عکسش رو براتون میفرستم 😄
#سرباز_مهدی_عج
۱=✨❤️
۲=ممنونم م.ا جانم ، جلسه بعد بیا حضوری ببینش😂❤️
۳=ممنونم عزیزم❤️ ، شهید داخل رمان ناحله در اصل ترکیب چند شهیده ، این شهید اصلا همسر نداره و مجرده ، داستان زندگی داخل رمان ناحله مال شهید محمد یا مرتضی عبداللهی هست ، ولی اسم این شهید رو سرش گذاشتن 😄🌻
۴=خادم الزهرا
#سرباز_مهدی_عج
۱=خادم الزهرا
۲=چش
۳=چش
۴=خجالت بکش ، تو فرودگاه جلو اون همه آدم ؟😐😂
#سرباز_مهدی_عج
شاید باورش سخت باشه😂✨
اما فرمانده پس از حدود ۷۲ ساعت امد😍😁😂😎
چقدر اینجا عوض شده😂...
دیوونه هم خودتونید😐😂!!
#فرمانده
『حـَلـٓیڣؖ❥』
۱=😂 ۲=😐 ۳=😳 ۴=😐 ۵=😶 ۶=😬 #سرباز_مهدی_عج
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
اهدایی بنزین از طرف دانشجویان دانشگاه به سفارت بریتانیای کبیر😂!!!
چی شد؟؟
بریتانیای کبییییییرتون بی بنزین شد😌😂!!
اوخی... از همون زمان که از گاندو سوختین سوختن ادامه داره😂✨ ..
#فرمانده
#طنز_طوری
#طنز_سیاسی
#سیاسی
@GandoNottostop
『حـَلـٓیڣؖ❥』
به نام خدا✨❤️ #رمان_پرواز_تا_امنیت #پارت_دویست_و_دو #رها با دل خوش نرفتم دانشگاه😕.. حس میکردم آخری
به نام خدا
#رمان_پرواز_تا_امنیت
#پارت_دویست_و_سه
#داوود
& عه.. رها... وایستا..!!
٪ هان؟؟
& یه دقیقه وایستا.. الان میام...
داشت یادم میرفت...
جعبه رو ورداشتم...
تا دریا گفت حالش گرفته فکری خورد تو سرم...
یه گوشی نوکیای ساده داشت..
که با اون کار میکرد...
موبایلش به خاطر من شکست..
باید هر جوری بود جبران میکردم..
& بفرمایین😍😁
٪ این چیه؟؟
& پدیده ای به نام ... تلفن همراه😅 ..
وا.. سوال می پرسی رها .. خااانم😁
٪ نمکدون😐 میدونم.. اینجا چی کار میکنه!!
& این داشت رد میشد.. گفتم یه دقیقه بیا کارت دارم🤪
٪ 😐داوود ... یه دقیقه شیطونی نکن 😂..
عین بچه های کوچیک.. چرا انقدر ورجک وروجک میکنی؟؟😐
& دست خودم نیست🤪😂..
٪ این .. خیلی مدلش بالاس.. خیلی خوبه.. ولی مال من نیست😃..
& برای تو خریدم..
٪ داوود .. من توقع این ولخرجیا رو از تو ندارم...
خودم میخرم.....
& 😕 رها.. نزن تو ذوقم دیگه.. بگیرش..
٪ آخه..
& آخه چی😞؟!
٪ ممنون❤️🧡🙂
& 😅خواهش میکنم .. تازه.. 😜عکس قفلش رو ببین😁😎
٪ واییی..
اینو خودت ادیت زدی😯؟!
این عکس رو از کجا آوردی..
& خود خودم.. عکس خودم و رسول رو 😁
٪ مگه بلدی😐؟!
& پس چی😎😅.. سرکارم ناسلامتی😁 !!
٪ شما سرداری 🤪!!
& خیلی خوب.. من دیگه برم کلی کار دارم اداره...
رها.. نگران رفتنت هم نباش.. بهش فک نکن...
٪ اطاعت قربان😜❤️💜
احترام نظامی گذاشتم😂❤️..
سوار ماشین شدم...
رفتم اداره...
رسول ... سعید... مصطفی.. محمد...
حسابی سرمون شلوغ بود...
& سلام🖤😅
$ سلام.. کجایی؟؟منتظر بودیماا!!
€ سلام آقا داوود .. با من هماهنگ کرده بودن..
& تشیع جنازه شهید بود... با رها خانم باهم رفتیم
$ 😐اون وقت با اجازه کی؟؟
& با اجازه آقا محمد و رضایت خودش😐!!
$ داوود .. وضعیت رها الان فرق کرده...
جاهای شلوغ امنیت نداره😐
میفهمی؟؟
€ رسول.. راجب مسائل شخصی بعدا ..
خب.. چی شد داوود...
& آقا.. سابقه کیفری خاصی نداره...
فقط.. چند تا ضرب و جرح... و دزدی ..
که .. بابت همه شون.. حبس معمول خودش رو کشیده..
€ خیلی خوب.. سعید .. تو چی؟؟
₩ آقا این خانم ۶ ماه پیش یه گزارش برای شبکه ماهواره ای من و تو میفرسته...
و این یعنی.. با شبکه های معاند ارتباط داره...
چند وقت ایران نبوده...
و .. از طریق یه مهمونی ساده با رستگاری آشنا شده...
چند وقت پیش هم شروع میکنه به همکاری با این آقای رستگاری... البته رفت و آمد بینشون خیلی کمه...
& عجیب نیست؟؟ فاصله طبقاتی بینشون زیاده..
آخه.. چجوری..
€ جواب این سوال باشه به عهده آقا رسول...
حتما یه نفر این دوتا رو باهم آشنا کرده...
میخوام بدونم کی..
کار کیه؟؟؟؟
رسول..
& چرا رسول؟؟
€ چون من همین الان باید برم برای بازجویی آقای رستگاری و آقا داوود هم همراه من ممیباد برای رسد ✨
آقا سعید هم که قراره برای جابه جایی با فرشید اقدام کنن...
و
کس دیگه ای هم میمونه؟!😉😒😜
$ خیر. رسول🙁
€ آقا داوود.. ابهام.. سوال دیگه ای باشه درخدمتیم؟؟😁😅😂!
& ممنون🤓😂
با محمد به سمت اتاق باز جویی رفتیم...
€بالا سر بچه ها وایستا.. تمام صحبت ها تحت کنترل باشه...
& چشم...
『حـَلـٓیڣؖ❥』
به نام خدا #رمان_پرواز_تا_امنیت #پارت_دویست_و_سه #داوود & عه.. رها... وایستا..!! ٪ هان؟؟ & یه دق
به نام خدا
#رمان_پرواز_تا_امنیت
#پارت_دویست_و_چهار
#الهام
صدای زنگ اومد...
در رو باز کردم...
تا دیدمش محکم در رو بستم...
که پاش رو گذاشت لای در...
جیغ کشیدم...
اما فایده ای نداشت..
◇ معلومه کدوم گوری هستی؟؟
چرا جواب تلفنتو نمیدی...
سینا هم باهاش بود...
چجوری قصر در برم...
◇ دهن باز میکنی یا دهنتو باز کنم..
چه غلطی داری میکنی؟؟؟
زبونم بند اومده بود..
از ترس اشک می ریختم..
وقتی عصبانی میشد..
خیلی وحشتناک بود...
سینا تیغ کشید..
اومد به سمتم...
° باشههه... میگم...
◇ برو اون ور...
کشیده ای نشست رو صورتم...
◇ حالا دیگه تو روی من وایمیستی؟؟؟
یاد تو رفته.. من از خیابون جمعت کردم...
همینجا خاکت میکنم...
دهن باز کن...
بگو چته...
° رسول اومد سراغم... میخواست منو بخره...
اسلحه زیر میز کشید... اون دختره رفیق ویشکاهم باهاش بود... سرم داد کشید...
ترسیده بودم😫.. مگه من چقدر تحمل دارم...
میترسم... از تو..از اونا... از سینا.. از همه...
♤ اشغال... بهت گفتم به خودم بگو....
انقدر تو سر و صورتم زد که داشتم بیهوش میشدم...
بلندم کرد... پرتم کرد رو کاناپه..
تیغی گرفت زیر گلوم..
♤ گوشاتو باز کن... ببین چی میگم...
مو به موی کارایی رو که میگم انجام میدی...
این اخرین فرصتته...
فرصت دیگه ای درکار نیست...
این دفعه بخوای در بری..
فرار کنی .. یا هر ....
هوووو..
سینا.. یه لیوان اب بده دستش...
اگه حالش بد بود ببرش بیمارستان..
من رفتم...
در ضمن... گوشیتونو خاموش نمیکنید...
جواب گوشی رو هم میدید...
『حـَلـٓیڣؖ❥』
به نام خدا #رمان_پرواز_تا_امنیت #پارت_دویست_و_چهار #الهام صدای زنگ اومد... در رو باز کردم... تا د
به نام خدا
#رمان_پرواز_تا_امنیت
#پارت_دویست_و_پنج
#داوود...
€ تا کی میخوای ادامه بدی...
فک میکنی با این کارا به کجا میرسی؟؟؟
// من کاری نکردم... هیچ حرفی هم با تو ندارم...
یه مشت ادم زبون ن...
€ اینجوری که داری پیش میری پرونده از طریق دیگه ای دنبال میشه...
اما اون موقع دیگه هیچ کاری از دستم بر نمیاد برات ...
// من نمیخوام تو واسم کاری کنی...
€ تو میدونی.. با کارایی که تو کردی چند تا جوون بیکار شدن؟؟؟
میدونی تو چه ضرری به دستگاه اقتصادی کشور زدی.. اصلا میدونی چرا سفره مردم کوچیک شده...
چون تو و امثال تو پی خوش گذرونی ها و پارو کردن پولید... هیچ وقت به کم که هیچ.. به زیاد خودتون هم قائل نبودین...
// هی.... تو فک کردی چقدر دیگه میتونی منو نگه داری.... هع... خوب گوش کن... ببین چی ددارم میگم..
بهتره من هرچی زودتر آزاد بشم..
در غیر این صورت اتفاقایی می افته..
که...
پشیمون میشید..
€ نگران ما نباش...
بهتره به سرنوشتی که در انتظار خودته فکر کنی🙂
محمد از اتاق اومد بیرون....
رستگاری حرف نمی زد..
خسته شده بودیم از دستش..
اما محمد هنوز هم امیدوار بود..
۱ روز بود که اعتصاب غذا کرده بود..
چیزی نمیخورد...
$ چیشد؟؟
محمد رفت اتاقش..
& آخ...
$ چی شد..
& هیچی.. هیچی که هیچی..
& رسول.. ظهره.. پاشو برو ناهار..
من هستم..
$ رئوف برگشته..
& خب.. تو چرا ناراحتی..
$ فکرش از سرم بیرون نمیره..
& گلوت گیر کرده😂
$ بی نمک😒..
& فکر چی؟؟
$ اینا خیالاتی دارن... باید رها رو راهی کنیم...
& واقعااا؟؟؟
$ شاید.. مشکوکه...
✨✨✨بدونین از پارت بعد✨✨✨
وارد شدم...
شیرینی معذرت خواهی...
شام معذرت خواهی....
باهم خندیدیم...
در قفل شد...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
رفیقانه رسول و محمد✨🙂💔🦋✨🕊🖤
#فرمانده
#آقا_رسول
#آقا_محمد
کپی ممنوع😐😐✨
@GandoNottostop
@GandoNottostop