eitaa logo
『حـَلـٓیڣؖ❥』
299 دنبال‌کننده
6.4هزار عکس
2هزار ویدیو
46 فایل
﷽ ‌‌ و قسم به دست علمداری ات...❗ • • • که تا پای جان .. پای پیمان خواهیم ماند..✋🌲 • • • حلیف ...👀🕊🖇 مقری به وسعت پیمان با علمدار حرم جمهوری اسلامی🍀 • • • • •کپی؟! •با ذکر صلوات برای ظهور آقا امام زمان •از تمام مطالب کاملا آزاد..🙂✅ • • • • • •
مشاهده در ایتا
دانلود
『حـَلـٓیڣؖ❥』
💕🌸_____ ⇨⛓💛⇦ ♦️چه کسانی را در گاندو می بینیم ؟ ✅ امنیتی ها : 🔸 امیرحسین عبدی : داریوش فرهنگ در ا
داوود رو گذاشتن جزو سایرین😐😂 پسر کارگردان باشی.. تیر بخوری.. دهقان فدا کار بشی😐 بعد فقط بنویسنت جزء سایرین😂 پ.ن من دیگه رد دادم😐😂
😂❤️ حسن جون کلیدت کو؟؟ پ.ن زیرمیز رئیسیه😜😄
🌳🌳🌳🌳🌳🌳 🌳🌳🌳🌳🌳 🌳🌳🌳🌳 🌳🌳🌳 🌳🌳 🌳 رمان✨امنیتی ✨ 🖇🌻 رفتیم خونه رو قولنامه کردیم و سند رو زدیم به نام نرگس خانوم . وسایلی که از قبل آماده کرده بودیم رو داخل خونه چیده بودیم . خیلی وقت گیر بود . خسته شده بودم . ولی چاره ای نبود . صندلی رو زیر پام گرفتم و رفتم بالا آروم دریچه کولر رو باز کردم و خودمو بالا کشیدمو رفتم داخل . برای اینکه صدام نیاد هرچی لازم داشتم رو توی گوشیم برای نرگس پیامک میکردم و اونم وقتی میدید اون وسیلا رو برام میاورد . ۳ ساعت بعد :بالاخره تموم شد چند تا میکروفن کار گذاشتم ! گوشی رو در گوشم زدم و گوش کردم . هیچ صدایی نبود ! از در به بیرون نگاه کردم ،برقش روشن بود و صدا های خیلی کمی میومد ،خونه بود . پس چرا ؟ نرگس که دید به هم ریختم گفت نرگس:چی شده آقا داوود ؟ داوود:صدا نمیاد ! نرگس:حتما یکی از سیم ها قطع شده . داوود:نه ، همه رو چک کردم . نرگس:وایسا ببینم ، من توی راهرو شلنگ آب کولر گازی دیدم که وصل بود به خونه بلیک ، یعنی دریچه کولر آبیش رو بسته ، درست نمیگم ؟ داوود:چرااااا به فکر خودم نرسید ؟ واقعا که خیلی زرنگید ، هم خودتون و هم نرجس خانوم . نرگس:ممنون داوود:پس اگه اینطوری باشه ، باید از میکروفن قوی تر استفاده کنیم ولی از این قوی تر که دیگه سیگنال نمیده ، باید همونجا باهاش گوش بدی ، منم که نمیتونم ۲۴ ساعته داخل دریچه کولر باشم ! نرگس:راهی نیست؟ داوود:ماموریت امروزمون شکست خورد ، باید فردا بریم سایت و با آقا محمد حرف بزنم . نرگس:باش، چیزی میخورید بیارم ؟ داوود:فکر میکردم بلد نباشید چیزی درست کنید ! نرگس:در حد تخم مرغ بلدم ولی تخم مرغ که نداریم ! داوود:الان میرم میخرم نرگس:ممنون بعدش رفت داخل اتاق ، منم دوباره گوشی رو در گوشم زدم تا اگه چیزی بود بشنوم . دیگه واقعا بدنم نمیکشید ، تا الان داخل ۱ روز این همه کار نکرده بودم ! نمیدونم چی شد که خوابم برد :( وقتی بیدار شدم ساعت ۸ شب بود . وااااای تخم مرغ! خواستم برم بخرم که نرگس خانوم از آشپز خونه اومد بیرون و گفت نرگس:.. پ.ن:اولین روز شکست خوردن 🙁 ادامه دارد...🖇🌻 آنچه خواهید خواند: نمیخواهد بری خودم رفتم اگه به آقا محمد نگفتم روز اول دختر مردم رو میزاری شام درست کردن ! ✨با ما همراه باشید ✨ نویسنده:آ.م
اینم اولین پارت امروز 🌻💕🖇 دومیش هم تایپ شد ارسال میشه 🌸
چه بانمکه شبیه اینه 👈🏻 🧐
🌳🌳🌳🌳🌳🌳 🌳🌳🌳🌳🌳 🌳🌳🌳🌳 🌳🌳🌳 🌳🌳 🌳 رمان✨امنیتی ✨ نرگس خانم از آشپز خونه اومد بیرون و گفت نرگس:خودم رفتم خریدم :/ داوود:واقعا؟ نرگس:آره ، رفتم مرغ و ماهی و میوه و تخم مرغ ، هویج و سیب زمینی و پیاز و لیمو خریدم . داوود:اون وقت فقط تخم مرغ بود؟ نرگس:ببخشید دیگه ، گفتم روز اول تخم مرغ ندم بخوری ، مرغ درست کردم . داوود:ممنون ، پول از کجا اوردی ؟ نرگس:کارت تو . داوود:کارت من ! نرگس:اره :) داوود:رمزش چی ؟ نرگس:هکش کردم داوود:از این کارا هم بلدی ؟ پس خیلی خطر داری . نرگس:درو خونه رو ببند ۱ ساعته باز گذاشتی . داوود:باش ۱ ساعت بعد شامش رو براش،گذاشتم روی میز و خودم رفتم توی اتاق و شروع به خوردن کردم . وقتی تموم شد اومدم بیرون که دیدم اونم شامش رو خورده . گفت داوود:ممنون خیلی خوشمزه بود ! نرگس:نوش جان داوود:بده من خودم جمع میکنم نرگس:نه داوود:میگم بده من ظرف هارو گرفت و برد داخل آشپز خونه و شست منم نشستم رو صندلیم و سعی کردم اگه بشه دوربینای خونه بلیک رو هک کنم ! دیگه خیلی دیر وقت بود . ساعت ۲ نصف شب بود . سیستم امنیتی دوربینا خیلی قوی بود و ۳ ساعت تمام سعی کردم که هکش کنم و نشد ! بلند شدم رفتم تو اتاق دیدم داوود داره نماز میخونه . پس نماز شب هم میخونه ؟ همینه که آقا محمد خیلی بهش اعتماد داره . یه پتو و یه بالش برداشتم و رفتم بیرون روی کناپه خوابیدم . بعد چند دقیقه اومد از اتاق بیرون و گفت داوود:اینجا جای منه برو تو اتاق روی تخت بخواب نرگس:نمیخواهم داوود:عه ، میگم جای منه پاشو برو نرگس:اههههههههه، بزار ۵ دقیقه استراحت کنم . بلند شدم و با حرس رفتم تو اتاق و در رو کوبیدم به هم . ساعت ۵ بود که بیدار شدم . رفتم وضو گرفتم و نماز خواندم و اومدم دیدم که داره لباس میپوشه . گفتم نرگس:کجا ؟ داوود:میخواهم برم اداره تو هم حاضر کن . رفتم و سریع حاضر کردم و سوار ماشین شدیم و رفتیم اداره . پ.ن:از اخلاقای داوود خوندن نماز شبه😍 ادامه دارد...🖇🌻 آنچه خواهید خواند: سعید کار خودته تموم شد آقا ✨با ما همراه باشید ✨ نویسنده:آ.م
『حـَلـٓیڣؖ❥』
🌳🌳🌳🌳🌳🌳 🌳🌳🌳🌳🌳 🌳🌳🌳🌳 🌳🌳🌳 🌳🌳 🌳 رمان✨امنیتی ✨ #در_قلب_خطر_به_دنبال_امنیت #پارت_نوزدهم #داوود نرگس خانم ا
پارت دوم امروز خدمتتون 😘 اگه تونستم ۱ پارت دیگه هم تایپ میکنم اگه نتونستم که دیگه برای فردا ۲ پارت میفرستم ✨
ساخت خودم 😉برای محرم😘