eitaa logo
پژوهش های اصولی
284 دنبال‌کننده
1.3هزار عکس
702 ویدیو
118 فایل
﷽ 📌نکات اخلاقی واعتقادی 📌تحلیل های سیاسی وبصیرت افزا در راستای آشنایی با مقتضیات زمان 📌آرشیوی از اهم علوم مقدماتی اجتهاد 📌آموزش اصول وفنون پژوهش از طریق ارائه سلسله مباحث علمی از اینکه بدلیل مشغله، توفیق پاسخگویی ندارم، عذر خواهم @HosseinMehrali
مشاهده در ایتا
دانلود
پژوهش های اصولی
#کتاب1 (خون دلی که لعل شد ۵۸) #فصل_هفتم (حماسه اشک ۳) #گریه‌ی_‌سیاسی من در بیرجند دوستانی داشتم که
(خون دلی که لعل شد ۵۹) (حماسه اشک ۴) (بخش اول) تا روز تاسوعا که دستگیر شدم، این قبیل سخنرانی ها را ادامه دادم. مرا به پاسگاه پلیس بردند، واین نخستین تجربه ی من از دستگاه تحقیقات پلیسی بود. تا پیش از آن روز، من درون پاسگاه پلیس را ندیده بودم. مرا نزد افسر جوانی با درجه ی ستوانی بردند. او با لحنی تند و رگ ها گردن برآمده، به سرزنش و توبیخ من پرداخت. با آرامش به او پاسخ دادم: تو کاری بیش از اعدام من نمیتوانی انجام دهی. صلاحیت اعدام مرا هم نداری. آنچه در قدرت و اختیارات توست، کمتر از اعدام کردن است؛ پس هرکاری میخواهی، بکن؛ من آماده ام؛ زیرا وقتی از خانه بیرون آمدم، خود را برای مرگ آماده کردم؛ لذا خودت را خسته نکن! آن افسر، انتظار چنین پاسخی را نداشت؛ لذا متعجب و بهت زده شد. خشم و خروشش فرونشست، لحن خود را تغییر داد و چند بار تکرار کرد: من به شما چه بگویم؟ بعد مدتی خاموش ماند و سپس گفت: شما پدر و مادر و همسر دارید؟ گفتم: پدرو مادر دارم، اما متاهل نیستم. باتحیر حرفش را تکرار کرد: من با شما چه بکنم؟ به او گفتم: من مامورم و شما هم مامورید؛ بنابراین شما وظیفه خودت را انجام بده من هم به وظیفه خود عمل میکنم. تا ظهر عاشورا در پاسگاه پلیس ماندم. نمیدانستم که بیرون از بازداشتگاه چه میگذرد. بعدا مطلع شدم که اوضاع در سراسر ایران آبستن حوادث بزرگی است. چنان که بعدا آیت الله تهامی _که شخصیت برجسته ای در میان علمای بیرجند و فقیه و ادیب و خطیب و شجاع بود_ برایم تعریف کرد، در همان بیرجند نیز هنگام دستگیری من اوضاع انفجار آمیز بوده. آقای تهامی به من گفت: مردم آماده شده بودند برای آزادکردن شما از بازداشتگاه، پاسگاه پلیس رامحاصره کنند و با پلیس درگیر شوند. هیئتهای عزاداری نیز برای این امر به من مراجعه میکردند. ظاهرا مقامات هم متوجه این مطلب شده بودند و ترسیده بودند آن قیامتهای خروشان مردمی در که تهران و دیگر شهرهای ایران اتفاق افتاده، در بیرجند هم اتفاق بیوفتد؛ برای همین، در شورای تامین شهر، جلسه فوق العاده تشکیل داده بودند. این شورا صلاحیت صدور حکم تبعید را داشت؛ لذا حکمی مبنی بر تبعید من به مشهد(شهر خودم!) صادر کرد. ظاهرا مقامات خواسته بودند پیش از تبعید من، خشم مردم را فروبنشانند؛ لذا مرا آزاد کردند و با من شرط کردند منبر نروم. 📚 کانال پژوهش های اصولی https://eitaa.com/joinchat/1772093454C44c5b95945
پژوهش های اصولی
#کتاب1 (خون دلی که لعل شد ۵۹) #فصل_هفتم (حماسه اشک ۴) #اولین_تجربه‌ی_بازداشت (بخش اول) تا روز تاسوع
(خون دلی که لعل شد ۶۰) (حماسه اشک ۵) (بخش دوم) مردم بیرجند به من به چشم همدلی و محبت مینگریستند، و من خوشحال بودم که میدیدم مردم این شهر_علی رغم ترس از قدرت علم_ با مبلغان اسلام یک همچین همبستگی عاطفی دارند. طی روزهایی که در بیرجند بودم_بین دستگیری تا تبعید (دهم تا پانزدهم محرم)_ اوضاع ایران با بک جنبش انفجار آمیز علیه قدرت حاکمه، آشفته و هیجانی بود. در تهران مجالس روضه امام حسین(علیه السلام) به مجالس نوحه خوانی های انقلابی تبدیل شد و طاغوت را به وحشت انداخت. روز عاشورا، امام سخنرانی تاریخی خود را که آغازی بر پایان کار رژیم شاه بود، در قم ایراد کرد و دو سیزدهم خرداد سال۱۳۴۲ ایشان دستگیر شد. در همان روزها، یک بازپرس نظامی با درجه سرهنگی از مشهد به بیرجند آمد و خواست مرا ببیند. و من تا به امروز نمیدانم او چه ماموریتی در آن سفر داشت. او به من گفت: شمارا به مشهد خواهیم فرستاد، اما اوضاع آنجا ناآرام است و تعداد بسیاری دستگیر شده اند؛ به نحوی که زندان های مشهد دیگر جا ندارد. او میکوشید با تصویرکردن اوضاع ناآرام مشهد، در دل من وحشت ایجاد کند؛ لذا به من گفت: بهتر است چند روزی در بیرجند بمانید تا اوضاع آرام شود! به نظر میرسید ماموریت این سرهنگ، تنها همین بود که این عبارت را به من ابلاغ کند. اما چرا برای ابلاغ این حرف به من، فردی را از مشهد فرستادند؟ حال آنکه میشد مطلب را یکی از نظامیان بیرجند هم ابلاغ کند. بعد هم چرا فردی با درجه سرهنگی؟ ظاهرا تشویش و اضطراب دستگاه های رژیم به حد اعلی رسیده بود و در مورد هر چیزی هزار گونه فکر و خیال میکردند. 📚 کانال پژوهش های اصولی https://eitaa.com/joinchat/1772093454C44c5b95945