talash-baraye-akherat.ziaabadi.mp3
2.26M
#تزکیه
💠 تلاش برای آخرت
✅ مرحوم آیت الله ضیاءآبادی (رضوان الله تعالی علیه)
📚 کانال پژوهش های اصولی
https://eitaa.com/joinchat/1772093454C44c5b95945
پژوهش های اصولی
#کتاب1(خون دلی که لعل شد 115) #فصل_دهم (فرش پوسیده 8) #کتاب_صلح_امام_حسن(علیه السلام) (بخش اول) برم
#کتاب1(خون دلی که لعل شد 116)
#فصل_دهم (فرش پوسیده 9)
#کتاب_صلح_امام_حسن(علیه السلام) (بخش دوم)
به بسته بندی جزوه ها پرداختم. همسرم را بیدار کردم و او را از تصمیم خود آگاه ساختم. خوشحال شد و گفت: کجا پنهان میشوی؟ گفتم: نمیدانم. اما میخواهم کتاب را تمام کنم. برای سلامتی ام دعا کرد. با او خداحافظی کردم.
با احتمال اینکه منزل تحت نظر است، از خانه خارج شدم، اما کسی را ندیدم.
راهی خانه دوست شاعرم مرحوم غلامرضا قدسی شدم. وقتی دید در این گرمای ظهر در خانه اش را میزنم، متعجب شد.
ماجرا را برایش تعریف کردم. خوشامد گفت و از دیدن من بسیار خوشحال شد؛ زیرا او نیز همچو من غم اسلام را میخورد. به من اصرار کرد در خانه ی او بمانم و کارم را در آنجا به انجام برسانم، ولی قبول نکردم و گفتم: من تحمل ماندن در میان چهار دیواری را ندارم و میخواهم به جایی بروم که بتوانم تحرک داشته باشم.
از او خواستم دوستم «آقا جعفر قمی » را دعوت کند که بیاید تا باهم در مورد تعیین جایی برای اقامت مخفیانه من مشورت کنیم.
این دوست هم از کسانی بود که دغدغه ی نهضت اسلامی را داشت و سالها در به دری کشیده بود.
آقا جعفر به خانه قدسی آمد. بعد از مشورت و همفکری، رای ما بر اقامت در روستای اخلمد -که از ییلاقات نزدیک مشهد است- قرار گرفت. برای خروج از مشهد، استخاره کردم. برای رفتن به آن ناحیه نیز استخاره کردم. نتیجه هردو استخاره، خوب و دلگرم کننده بود.
گفتم یکی از نزدیکانم که ماشین داشت، آمد.
آقا جعفر اصرار کرد با من همراه شود تا تنها نباشم. در آنجا یک ماه یا بیشتر ماندم، کتاب را به اتمام رساندم و به تهران فرستادم تا «حسن آقا نیری تهرانی» آن را چاپ کند.
از اخلمد به مشهد بازگشتم و زندگی عادی خود را شروع کردم.اینجا و آنجا میرفتم و در مجالس حضور میافتم. ندیدم کسی مرا تعقیب کند.
به خود گفتم شاید از بازداشت منصرف شده اند و موضوعی که آنها را تحریک کرده بود، مهم نبوده است. چون از این قضیه اطمینان خاطر یافتم، پنهان کردنی ها را به سرجای خود برگرداندم.
البته این گمان من درست نبود، چون با ساواک در ماه«مهر«! آمد و مرا بازداشت کرد. این یکی از سه باری است که من در همین ماه بازداشت شده ام؛ لذا این ماه را ماه «کین» نامیدم!
📚 کانال پژوهش های اصولی
https://eitaa.com/joinchat/1772093454C44c5b95945
094 (04.10.71) A.mp3
7.39M
#تزکیه
💠 اهمیت ماه رجب.
✅ حضرت آیت الله حق شناس (رضوان الله تعالی علیه)
🖋 حلول ماه رجب المرجب را تبریک عرض می نمایم.
📚 کانال پژوهش های اصولی
https://eitaa.com/joinchat/1772093454C44c5b95945
هدایت شده از نکات و تمثیلات آیت الله حائری شیرازی
🔹آیت الله حائری شیرازی🔹
🔸رجب، ماه ورودی🔸
زیارت امام رضا علیه السلام که مشرف می شوید، اول میرسید به بست. ارزش بست زیاد است، چون ورودی حرم است. رجب ماه ورودی است. رجب بست است، شعبان صحن است، رمضان حرم است و شب قدر، ضریح است.
@haerishirazi
هدایت شده از دفتر قم مؤسسه انقلاب اسلامی
💠 «باقرالعلوم» از ملزوماتِ مبارزهی علمی
#پاراگراف
حضرت آیت الله العظمی خامنهای:
🔹 [تبیین و تشریح] اسلام و قرآن، یک وظیفهای است كه از دوران امام سجّاد شروع شد. و البته میدانید كه همیشه اینجور سیاستها تدریجاً پیش میرود؛ دفعتاً پیش نمیرود، ناگهانی ثمر نمیدهد. لذا بود كه از آغاز دوران امامت امام سجاد، یعنی از سال ۶1 هجرت شروع شد و در زمان امام سجاد كمتر بود و بیشتر شد و شد و شد، تا دورهی امام باقر به اوج این فعّالیتها رسید.
🔸 .... در روایات میآید كه به امام باقر «باقرالعلوم» گفته شد، «لأنّه یبقر العلم» چون دانش را میشکافد. مگر بقیّهی ائمه دانش را نمیشکافتند؟ مگر علم امام باقر بیشتر از امام صادق یا بیشتر از امام سجاد یا بیشتر از امام عسکری بود؟
🔹 نه، همه از یک سرچشمه سیراب شده بودند و یک اندازه ظرفیّت داشتند و كم و زیادی نبود. گمان بنده این است، تصور خود من این است كه [اینکه] امام باقر «باقرالعلم» است، یعنی حقایق و مفاهیم اسلامی را كه در قشری (پوستینی) از دروغ و فریب و ریا و تحریف پیچیده شده بود میشکافد و آن لُبّ و مغز را میاندازد در کامِ مشتاقان حقیقت. این یک گوشهی دیگری است از مبارزهی ائمهی ما...
📖 همرزمان حسین علیهالسلام ؛ صفحه ۱۴۲
#مبارزه_حاد_سیاسی
@qom_khamenei_ir
پژوهش های اصولی
#کتاب1(خون دلی که لعل شد 116) #فصل_دهم (فرش پوسیده 9) #کتاب_صلح_امام_حسن(علیه السلام) (بخش دوم) به
#کتاب1(خون دلی که لعل شد 117)
#فصل_یازدهم (دادگاه نظامی 1)
#مادری_مثل_شیر
در یکی از روزهای این ماه، منزل پدرم ناهار دعوت بودم؛ و عده ای از علما هم آنجا مهمان بودند. من با مصطفی -که در آن زمان چهار پنج ساله بود- رفتم.
مصطفی را نزد مادرم گذاشتم و خودم به بیرونی منزل نزد پدرم رفتم. معمولا خانه علما -کوچک هم که باشد- دو قسمت دارد: یکی بیرونی که مخصوص مهمان هاست، و دیگری اندرونی که مخصوص خانواده است. هر یک از این دو قسمت هم در جداگانه دارد.
مشغول صرف ناهار با مهمان ها بودیم که یکی از برادرانم آمد و گفت: ساواکی ها وارد خانه شده اند! من به طرف آنها رفتم تا وارد قسمت مهمان ها نشوند.
دیدم مادرم در حیاط، مقابل دو مامور ساواک ایستاده و با آنها جر و بحث میکند. او پوشیده در حجاب و رو بسته، مثل شیری در برابر آن دو نفر ایستاده بود.
آن کسی که بخصوص با مادرم بحث و جدل میکرد، یکی از بازجو های معروف ساواک بود که پس از انقلاب کشته شد.
از خلال مبادله ی کلمات میان مادر و فرد ساواکی، فهمیدم ماموران ساواک ابتدا از در قسمت اندرونی وارد شده اند، که مادرم آنها را رد کرده و گفته سید علی اینجا نیست! و هرچه کوشیده اند به داخل منزل بریزند، مادر جلوی آنها را گرفته و در را به روی آنها بسته؛ سپس در دیگر را زده اند.
برادرم که نمیدانسته چه کسی پشت در است، آمده و در را بازکرده و آنها وارد خانه شده اند و با مادرم به بگو مگو پرداخته اند. وقتی دیدن من در حال آمدن به حیاط هستم، یکی از آنها به مادرم گفت: اینکه سید علی است؛ چرا می گویید اینجا نیست!
اما مادر عقب نشینی نکرد و با تندی، پاسخ آنها را میداد.
من خطاب به بازجوی ساواک گفتم: آیا میدانید این خانم کیست؟ نام مادر را با تکریم بردم و بعد رو به مادر کردم و گفتم: مادرم اجازه بدهید من خودم با اینها حرف بزنم و شما با اینها حرف نزنید.
بعد به ماموران ساواک گفتم: چه میخواهید؟ گفتند: باید با ما بیایی. گفتم: من آماده ام. پسرم مصطفی در تمام این مدت با حیرت و وحشت شاهد صحنه بود.
با او خداحافظی کردم و او را به دست مادرم سپردم. با مادرم هم خداحافظی کردم. در حین رفتن، یکی از این دژخیمان در پاسخ کلامی که راجع به مادرم گفتم، کلمه ناسزایی بر زبان راند که پاسخش را به تندی دادم. آنها مرا به ساختمان ساواک بردند.
📚 کانال پژوهش های اصولی
https://eitaa.com/joinchat/1772093454C44c5b95945
جلسه عصرانه علمی 39📚
ارائه و نقد مقاله 🎤
🔹موضوع:
تأسیس اصل در مسائل کلان فقهی - اقتصادی با قاعده لا ضرر و تطبیق آن بر مسأله خلق پول
🔹با ارائه:
فاضل گرامی جناب آقای علیرضا زینلی زاده
با داوری اساتید گرامی: حجت الاسلام دکتر معصومی نیا( زید عزه)
حجت الاسلام دکتر محسن خاکی(زید عزه)
🔹زمان:
یکشنبه، 26بهمن 99 📆
13 الی 14:15 ⏰
🔹مکان: قم، میدان معلم، مدرسه تخصصی فقه امام کاظم علیه السلام، ساختمان امام جواد علیه السلام طبقه سوم، سالن سلمان فارسی
@asranehelmi
هدایت شده از KHAMENEI.IR
🏴 لوح| در خط خدا
◾ رهبرانقلاب: امام هادی و امامان دیگر علیهم السلام، همه در این خط حرکت کرده اند که حاکمیت خدا را، حاکمیت قانون الهی را بر جامعهها حکومت بدهند. تلاشها شده است، جهادها شده است، زجرها کشیده شده است. زندانها و تبعیدها و شهادتهای پرثمر و پربار در این راه تحمل شده است. ۱۳۶۰/۰۲/۱۸
◾ پایگاه اطلاعرسانی KHAMENEI.IR در سالروز شهادت حضرت امام هادی علیهالسلام لوح«در خط خدا» را منتشر میکند
🖨 نسخه چاپ👇
http://farsi.khamenei.ir/photo-album?id=39265
مهدی+سلامی-+دور+از+وطنم+میلرزه+تنم-+شهادت+امام+هادی98.mp3
4.13M
#ولایت
#هیات_مجازی
💠 شهادت امام هادی علیه السلام را تسلیت عرض می نمایم. 🚩🚩🚩
✅ حاج مهدی رسولی
📚 کانال پژوهش های اصولی
https://eitaa.com/joinchat/1772093454C44c5b95945
هدایت شده از javedan.ir
#آیت_الله_حقشناس (رحمة الله علیه):
در ماه رجب، بلند شو و داد بزن! مبادا داداشجون وقتت را بهبطالت و کارهای بیخود بگذرانی! هرقدر میتوانید بکوشید که توجّه و مراقبه داشته باشید، هر ساعت و دقیقۀ این ماه، غنیمت است.
نام دیگر ماه رجب، شهرالله الاصبّ است. شهر الله الاصبّ یعنیچه؟ فرمودهاند: این ماه، ماهی است که رحمت فراوان در آن، بر بندگان ریزش میکند و خداوند تبارک و تعالی کرامتها و ثوابهایی به آنها عطا میکند که نه چشمی دیده و نه گوشی شنیده و نه حتّی به قلب و خیال کسی خطور کرده است.
www.javedan.ir
پژوهش های اصولی
#کتاب1(خون دلی که لعل شد 117) #فصل_یازدهم (دادگاه نظامی 1) #مادری_مثل_شیر در یکی از روزهای این ماه،
#کتاب1(خون دلی که لعل شد 118)
#فصل_یازدهم (دادگاه نظامی 2)
#در_اتاق_بازجویی(بخش اول)
مرا به اتاق رئیس بردند، که اتاقی مجلل با مبلمانی شیک و مرتب بود. در انتهای اتاق، میزی بزرگ قرار داشت که پشت آن، رئیس نشسته بود.
او بنا به عادت روسای ساواک، برای جنگ روانی، سر پایین انداخته بود و خود را سرگرم چند برگ کاغذی نشان میداد که در مقابل داشت.
من نیز طبق عادت خودم، برای واکنش، روی یک صندلی نرم در آن اتاق نشستم و خود را مشغول چیزهایی کردم که حاکی از بی توجهی به رئیس باشد.
وقتی چنین دید، سرش را بلند کرد و گفت: شما کی هستید؟ البته او مرا کاملا میشناخت. یعنی من برای کسی چون او ناشناخته بودم؟! پاسخش را دادم. گفت: عجب، آقای خامنه ای شما کجا بودید؟
از لحن سوالها دریافتم که اطلاعات ساواک ناقص است، تا جایی که گمان میکنند من متواری بوده ام و از بازگشت من به مشهد مطلع نشده اند، و نمیدانند که من در یک خانه مستقل زندگی میکنم؛ بلکه گمان دارند من در خانه ی پدرم به سر میبرم. اطلاعات آن دستگاه ستمگر خون خوار و کارهای اطلاعاتی اش از این قماش بود.
با سرزنش و تشر شروع به سخن کرد. من گاهی با همان تندی پاسخش را میدادم و گاهی بدون اعتنا به حرف هایش، خاموش میماندم.
در این اثنا یکی از بازجویان با پرونده ی ضخیمی در دست، وارد شد؛ کنار رئیس ایستاد، پرونده را جلوی او باز کرد و با انگشت شروع کرد به نشان دادن جاهای معینی بر صفحات آن.
رئیس هم با تکان دادن سر، وانمود میکرد از آنچه میخواند، متاثر و ناراحت است. ساختگی بودن این اقدام بازجو و رئیس، بخوبی آشکار بود. چون هدف از آن، چیزی جز برانگیختن خوف و هراس نبود.
بعد، رئیس سرش را بلند کرد و با لحن خشمگینی گفت: ببریدش!
مرا به اتاقی بردند که در آن، عده ای از ماموران ساواک، دایره وار ایستاده بودند. مرا در وسط دایره گذاشتند و به باد کلمات ناسزا و توهین آمیز گرفتند.
من قبلا تجربه ی مشابهی را گذرانده بودم و این بار برای رویارویی و دادن پاسخ شدید به آنها، آماده تر بودم. البته تا آن وقت شکنجه بدنی اعمال نمیشد.
📚 کانال پژوهش های اصولی
https://eitaa.com/joinchat/1772093454C44c5b95945
هدایت شده از KHAMENEI.IR
13991129_40559_128k.mp3
11.97M
🎙بشنوید | صوت کامل بیانات رهبر انقلاب در ارتباط تصویری با مردم آذربایجان شرقی، در سالروز قیام ۲۹ بهمن مردم تبریز. ۱۳۹۹/۱۰/۲۹
💻 @Khamenei_ir