/✅ روضة العلما
⚪️مرحوم حاج آقا مجتبی تهرانی
🔘 حضرت قاسم (علیه السلام)
امام حسین روز عاشورا، در چند مورد نفرین کردند. من به یک موردش اشاره میکنم که در آن موارد دل حسین (علیه السلام) خیلی سوخت. یعنی صحنه، برای حسین (علیه السلام)، صحنه جانگذازی بود که اینها را نفرین کرد. با اینکه میدانست انجام کارشان چیست، باز هم آنها را نفرین کرد. در یک عبارت گفت: «اللَّهُمَّ احْبِسْ عَنْهُمْ قَطْرَ السَّمَاءِ وَاحرِمهُم بَرَکَاتِکَ اللَّهم لاتَرضَ عَنهُم أبَداً». خدایا بارش آسمان را از آنان بازدار! از برکتهایت محرومشان کن! بار خدایا! هرگز از این مردم خشنود نشو!
کجا بود که امام این جملات را گفت؟! من حالا یکی از آنها را میگویم. التماس دعا! بروم سراغ توسلم. مجلسی مینویسد: روز عاشورا امام حسین ایستاده بود. «فَبَرَزَ مِنَ الخَیمَةِ غُلامٌ لَم یَبلُغِ الحُلُمَ»؛ حضرت ایستاده بود، یکوقت دید نوجوانی از خیمهها بیرون آمد. بعضیها دارند که: «وَجهُهُ کَانَ کَفَلقَةِ القَمَرِ»؛ چهرهاش مثل ماهپاره بود. حق دارد حسین (علیه السلام) اینها را نفرین کند. یک ماهپاره بیرون آمد. خدمت حسین (علیه السلام) آمد و خواست که اجازه بگیرد تا به میدان برود. مینویسند: «فَلَمَّا نَظَرَ الحُسَینُ إلَیهِ قَد بَرَزَ»، وقتی امام حسین چشمش افتاد به این نوجوان که آمده، «إعتَنَقَهُ» او را در بغل گرفت، «وَ جَعَلَا یَبکِیَانِ حَتَّی غُشِیَ عَلَیهِمَا» اینقدر حسین (علیه السلام) گریه کرد، اینقدر قاسم گریه کرد... امام حسین اجازه میدان به او نداد. مینویسند: «فَلَم یَزَل یُقَبِّل یَدَیهِ وَ رِجلَیهِ حَتَّی أذِنَ لَهُ» آنقدر دست و پای عمو را بوسه زد، تا عمو به او اجازه داد که به میدان برود.
این صحنه از آن صحنههایی است که امام حسین شدیداً متأثر شده است، و شدیداً نگران قاسم بود. حضرت نگران قاسم بود. حمید بنمسلم میگوید: وقتی این جوان آمد، دیدم عمر ابن سعد عضدی رو کرد به من و گفت: «والله لأشُدَّنَ عَلَیهِ»؛ قسم خورد که من میروم و کارش را تمام میکنم. به او گفتم: «سبحان الله، ما ترید»؟ چه کار میخواهی بکنی؟ این همه دورش را گرفتند، آنها کافی نیستند که تو هم میخواهی بروی؟ میگوید: «فما ولّی وجهه حتی ضرب الغلام رأسه بالسیف»؛ میگوید قاسم رویش را برنگردانده بود که با شمشیر چنان به فرق قاسم زد، «فوقع بوجهه علی الأرض». قاسم به رو زمین افتاد... «فنادی یا عماه!» صدایش بلند شد، عمو را صدا کرد. حسین (علیه السلام) مثل یک باز شکاری، خودش را به قاسم رساند، صدای او آمد، اینطور سریع آمد اما چه دید؟ با چه صحنهای روبهرو شد؟ اینجا جا داشت نفرین کند، چون دید قاسم پاهایش را روی زمین میکشد
سعید_نسیمی
Banifateme_moharam1400_shab6_1.mp3
1.74M
مبلغان پیشرفت(💠سطح تکمیلی۲)
|⇦•هم پریشان حسینم هم... #قسمت_اول #روضه و توسل به حضرت قاسم سلام الله علیه اجرا شده شب ششم محرم۱۴۰۰
ㅤ
هم پریشان حسینم هم پریشان حسن
ای به قربان حسین و ای به قربان حسن
روز اول مادرم چشمان من را نذر کرد
این یکی آنِ حسین و آن یکی آنِ حسن
*امام حسن و امام حسین با هم زور آزمایی میکردن، مادرش نگاه میکرد، زیر لب میگفت: جانم حسین! علی میگه: جانم حسین! یه وقت دیدن وجود نازنین پیغمبر نگاه میکنن زیر لب فرمود: جانم حسن! بابا فرموده بودید هر وقت میخواید تشویق کنید بچهی کوچیکتر رو تشویق کنید، صدا زد: زهرا جان! دیدم تو میگی: حسین! علی میگه: حسین! نگاه کردم دیدم همهی ملائکه الله میگن: جانم حسین! دیدم اینجا حسنم غریبه، پیغمبر مژده داد فرمود: در قیامت که همه گریانند، اشک ریزان حسن خندانند...*
هر شبی که فاطمه بر روضه هامان میرسد
هست گریان حسین و هست گریان حسن
نه که دنیا، دِینمان را هم کریمان میدهند
من که ایمان دارم از اول به قرآنِ حسن
زیر ایوان نجف دیدم که روزی میرسد
یا حسن جان مینویسم زیر ایوان حسن
هر کجا رفتم دیدم کار دست مجتباست
بشکند دستم نباشد گر به دامان حسن
نه که تنها این دو شب کُلِ مّحرم میشویم
شب به شب تکیه به تکیه باز مهمان حسن
قاسمش وقتی به میدان زد حسین آهسته گفت
میرود جان حسین و میرود جان حسن
شد حسن یک ضربه زد ازرق همانجا شد دو تا
نعره زد عباس ای جانم به قربان حسن
روضه های ما همه لطف امام مجتباست
شکر هر شب میروم در زیر باران حسن
پیش زهرا آبرو داری کنیم و آوریم
هی گلاب و دسته گل یاد یتیمان حسن
Banifateme_moharam1400_shab6_2.mp3
1.62M
مبلغان پیشرفت(💠سطح تکمیلی۲)
#قسمت_دوم #روضه و توسل به حضرت قاسم سلام الله علیه اجرا شده شب ششم محرم۱۴۰۰ به نفس سیدمجیدبنی فاطمه
ㅤㅤ
وقتی خواست بره میدان، نه زرهی به اندازش بود نه کلاه خود، اومد اذن میدان بگیره ابی عبدالله اجازه نداد، اومد تو خیمه همچین که بچه بغض کرده داره گریه میکنه زانوی غم بغل گرفته، مادرش یه نگاه کرد گفت: عزیزم الان خوشحالت میکنم، از تو بقچه یه چیزی در آوُرد یه نامه ای رو، گفت: این دستخط بابات امام مجتبی است، فرموده: هروقت کربلا رسیدید اینو بدید به قاسم به عموش برسونه، اینقدر خوشحال شد نامه رو آوُرد مقابل عمو جان، سرش پایین همچین که اباعبدالله نامه رو باز کرد، چشمش افتاد به دستخط داداشش شروع کرد گریه کردن، حسن جان کجایی ببینی داداشت رو غریب گیر آوُردن، در آن نامه نوشته: حسین جان،! نیستم کربلا یاریت کنم، عوض من قاسمم میدان بره...
نوجوان دوازده سیزده ساله داریم یا نه؟ نگاه کن قد و قوارهی یه نوجوان دوازده سیزده ساله رو، ماه پاره بود نقاب به صورتش زده بودن...
همچین که عمو اجازه داد قاسم بره، سرمه به چشمش کشیدن، موهاش رو شونه کردن، نقاب به صورتش زدن، عمو عباس کمک کرد سوار بر مرکب شد، اما پاها به رکاب اسب نمیرسید، حالا داره میره عمه زینب داره دعاش میکنه، صدای گریهی اهل خیمه بلند شد، ابی عبدالله داره نگاه میکنه...
اینقدر عاشق بودن این عمو و برادر زاده، شیخ جعفر شوشتری میگه: پشت خیمه وقتی خواستن وداع کنن ابی عبدالله قاسم رو بغل گرفت، اینقدر این دو بزرگوار گریه کردن یه وقت دیدن حسین و قاسم غش کردن، حالا حسین داره همهی عشقش رو به میدان میفرسته، عمو قربون شمشیر زدنت عزیزدلم! مثل داداش حسنم شمشیر به دست گرفته، چقدر نترسه همه دارن براش وَ اِن یَکٰاد میخونن، صدای تکبیر بلند شد، خبر رسید به خیمه سرلشکرشون رو قاسم زمین زد، اما همهی اهل خیمه یه صحنه ای رو دیدن صدا ناله ها بلند شد، یه وقت دیدن حسین دست روی سر گذاشت، قاسم رو دوره اش کردن، یه وقت یه ناله ای رسید جلو خیمه ی عمو، به دادم برس حسین، وقتی رسید دید بدن غرق خونه، یه نانجیبی کاکُل قاسم رو گرفته...
نوجوانی که پاش به رکاب اسب نمیرسید، شیخ جعفر شوشتری میگه: ابی عبدالله بدن قاسم رو گرفت، بغل کرد، خواست بیاد سمت خیمه، میدیدن پاهای قاسم روی زمین کشیده میشد، اینجا میگه دوتا دلیل داره یا اینقدر مصیبت بر حسین سخت بود حسین با قد خمیده قاسم رو آوُرده به سمت خیمه، یا اینکه بدن اینقدر زیر سم اسب ها بوده....
Banifateme_moharam1400_shab6_3.mp3
619.8K
|⇦•بیا ببین که اومده بابا...
#قسمت_پایانی #روضه و توسل به حضرت قاسم سلام الله علیه اجرا شده شب ششم محرم۱۴۰۰ به نفس سیدمجیدبنی فاطمه•✾•
●━━━━━━───────
مبلغان پیشرفت(💠سطح تکمیلی۲)
|⇦•بیا ببین که اومده بابا... #قسمت_پایانی #روضه و توسل به حضرت قاسم سلام الله علیه اجرا شده شب ششم م
بیا عمو!
بیا ببین که اومده بابا، عمو!
این همه نیزه اومد از کجا، عمو!
بیا که موندم زیر دست و پا، عمو!
موهام عمو!
کشیده شد، شکسته بازوهام عمو!
سنگا همش خورده به اَبروهام عمو!
شبیه زهرا شده پهلوهام عمو!
چی میشه جسم بی زره
که مونده زیر مَرکبا
دیگه حتی بعیده که
جا شه این تن روی عبا
زخمای تنم، میسوزه ولی
من آخر شدم، هم قد علی
مبلغان پیشرفت(💠سطح تکمیلی۲)
صفحه ی ورود به آزمون و اطلاعاتی که باید وارد کنید
توجه توجه
به علت اختلالات پیش آمده در اینترنت وعدم موفقیت تعدادی از بزرگواران برای شرکت در آزمون ، مهلت شرکت در آزمونها تا پایان ادامه خواهد داشت .
Banifateme_moharam1400_shab7_1.mp3
2.14M
مبلغان پیشرفت(💠سطح تکمیلی۲)
|⇦•کاش می شد که نسیمی... #قسمت_اول #روضه و توسل به حضرت علی اصغر علیه السلام اجرا شده شب هفتم محرم۱۴
●━━━━━━───────
⇆ㅤ ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ ↻
کاش می شد که نسیمی خبرت را میبرد
خبر سوختن بال و پرت را میبرد
کاش میشد که زبان دور دهان چرخاندن
اثری داشت که سوز جگرت را میبرد
*علی لای لای...*
کاش جای عطشی که رمقت را برده
خواب می آمد و چشمان ترت را میبرد
*اگر روضه خون به اینجا میرسه باید مستمع غوغا کنه...*
لب زدن ها پدرت را نگرانت کرده
عطش تو نفس مختصرت را میبُرد
*آی قربون اون کسایی که اومدن شب هفتم متوسل به قنداقهی حضرت علی اصغر بشن، خدا رحمت کنه اونایی که به ما یاد دادن گفتن: شب علی اصغر شب باب الحوائجِ، هر کاری داری نگه دار شب علی اصغر بیای همه کارا حله ان شاءالله*
فاصله کم شده و حرمله با قدرت زد
دستِ بابات نبود، تیر سرت را میبرد
* آی رفقا! میخوام برای خودمون امشب روضه بخونیم، حاضریم همه جوره حتی حاضریم جان بدیم اما نبینیم یه نفر بخواد روی پدرمون رو زمین بندازه، تا حالا چقدر گفتی: " بِأَبِي أَنْتَ وَ أُمِّي، یا اَباعَبْدِاللَه " روضهی من همینِ، آی مردم! حسین با محاسن سپیدش علی رو بغل گرفت، اومد وسط میدان، فرمود: بر من منت بذارید این بچه رو اصلا خودتون ببرید سیرابش کنید*
ای تیر خطا کن هدفت قلب رباب است
یا حنجرهی سوختهی تشنهی آب است
کوتاه بیا تیر سه شعبه کمی آرام
هو هو نکنید شاپرکِ تب زده خواب است
او آب طلب کرده، آبی که زیاد است
گیرم که ندادند ولی این چه جواب است
* خدا نیاره یه مادر یه بچه شیرخواره داشته باشه که تشنه باشه، اصلاً یه مادر بچه اش خوب هم که باشه، هی نگرانه، هی میگه: سردش شد، چرا لبش اینجوری شد، چرا نگاهش اینجوری شد، حالا میخوام بهت بگم رباب چقدر نگران بود...*
رنگش که پریده، دو لبش مثل دو چوب است
نه تیر! تو نه، چارهی کارش فقط آب است
این طفل گناهی که نکرده کمی انصاف
اینجاست ببینید که حالش چه خراب است
این مرثیه را ختم کنید آی جماعت
یک جرعه نه، یک قطره دهیدش که ثواب است
*ابی عبدالله علی رو روی دست گرفت، سر آویزانِ، همهی لشکر متحیرن، حسین داره امروز چه میکنه؟ هنوز صحبت حضرت تموم نشده بود یه وقت دیدن نانجیب صدا زد: حرمله! بچه رو سیراب کن...
بعضی روضه ها گریه داره، بعضی روضه ها داد داره، حالا خودت تشخیص بده یه حلقوم بچهی شیرخواره مگه چقدره؟*
Banifateme_moharam1400_shab7_2.mp3
1.56M
|⇦•گریه نمیکنی دیگه، چرا...
#قسمت_پایانی #روضه و توسل به حضرت علی اصغر علیه السلام اجرا شده شب هفتم محرم۱۴۰۰ به نفس سید مجید بنی فاطمه •✾•
●━━━━━━───────
مبلغان پیشرفت(💠سطح تکمیلی۲)
|⇦•گریه نمیکنی دیگه، چرا... #قسمت_پایانی #روضه و توسل به حضرت علی اصغر علیه السلام اجرا شده شب هفتم
لالا علی!
گریه نمیکنی دیگه، چرا علی!
میمیری از عطش تو خیمه ها، علی!
یکم دَوُوم بیار تو رو خدا، علی!
بخواب علی!
میدونی تیر زدن به مشک آب، علی!
کجا میری از بغل رباب، علی!
روی سر تو میکنن حساب، علی!
کاشکی میشد که مشکلِ
داغ لبهات رو حل کنم
قنداقِ خالیُ
باید جای بچم بغل کنم
وقت رفتت، نزدیکه، علی!
خیلی گردنت کوچیکه، علی!
فدا شده
یه تیر زدن سر از تنش جدا شده
میون خیمه ها سر و صدا شده
تو لشکر اما هلهله به پا شده
رباب رباب!
علیت رو کشتن برای ثواب، رباب!
آخرشم بهش ندادن آب، رباب!
نداره ارباب پیش تو جواب رباب
بین سر با تنِ علی
افتاده خیلی فاصله
کشتیش دیگه برای چی
داری میخندی حرمله؟:
دیگه میری تو، خواب ناز، علی!
چشم تو هنوز، مونده باز، علی!
*علی لای لای... شنیدی میگن مرغِ بِسمِل میدونی چه لحظه ای رو میگن؟ وقتی مرغی رو ذبح میکردن، یکی دوتا میدادن در خونه فقرا، همچی که وقتی سرش رو میبرید بال بال میزد، بعد یه مرتبه از حالتش می افتاد، تا میومدی برداری، دوباره بال بال میزد، اون لحظه رو میگن مرغِ بِسمِل...
من میخوام امروز مَردُم به شما همین رو بگم، وقتی حرمله تیر به گلوی علی زد، این بچه بال بال زد، حسین اومد بره سمت خیمه دید دوباره بال بال میزنه برگشت، میگفت: مادر دست و پا زدن بچش رو نبینه، همچین که دیگه علی جان داد، اومد پشت خیمه چقدر سخته یه بابا با دست خودش بخواد برای بچه اش قبر بکنه، شروع کرد یه قبر کوچیکی کندن، همچی که این بچه رو درون قبر گذاشت، یه وقت شنید یکی میگه: مَهلاً مَهلا! یابن الزهرا! اجازه بده یک بار دیگه بچه ام رو ببینم... ناله بزن: حسیییین
مبلغان پیشرفت(💠سطح تکمیلی۲)
#زمینه #شب_هفتم_محرم سید مجید بنی فاطمه
لالالالا گلم لالالالا بهارم
شمع یک سالگیت و من سر قبرت میذارم
اگه زنده بمونم اگه مادر نمیرم
برات جشن تولد سر خاکت میگیرم
عمو برا جشنت اب میاره
پسر عموتم گلاب میاره
اما همش خواب و خیاله
**
لالالالا تو خواب دیدم که دندون در اوردی
پاشدی و یه قطره اب واسه مادر اوردی
سر سجاده خود رو به قبله میشینم
دعام اینه که مادر دومادیت و ببینم
شب دومادی تو عزیزم
پشت سرت اروم اب میریزم
اما همش خواب و خیاله
*
لالالالا هنوز مونده لباسات روی دستم
نمیره از خیالم که خودم چشمات و بستم
تو زبون وا نکردی تو که چیزی نگفتی
همه ترسم از اینه روی نیزه بیفتی
وقتی رفتی میگفتم نکنه برنگردی
داغ منو کردی تازه علی
چشمت روی نیزه بازه علی
اما اینا خواب و خیال نیست
Mehdi Rasouli - Lala Lala Arom Baba.mp3
5.36M
لالا لالا آروم بابا
#نوحه شب هفتم
#مهدی رسولی
#فارسی ترکی #
لالا لا لااروم بابا
برمیگرده از سمت دریا سقا
تشنته میدونم گرسنته میدونم
سرت روی شونه است یه مدته میدونم
لالا بابا لالا بابا ، لالا لالا آروم بابا
برمیگرده از سمت دریا سقا
تشنته میدونم گرسنته میدونم
سرت روی شونه است یه مدته میدونم
لالا بابا لالا بابا
اینده ربابه گلین ای وای دیون
الده اولن اوغلونا لالای دیون
مظلوم بالام لای لای
اوغلوم بالام لای لای
بالام لای لای بالام لای لای
لالا ای شیرخوارم
آب نیست اما چند قطره اشکی دارم
چشمای بارونم به چشمای بی جونت
دلم میسوزه تازه درومده دندونت
لالا بابا
غنچه گولیدن ولی الان سولوب
تشنه لبیدی ولی سیراب اولوب
ای جان بالام لای لای
عطشان بالام لای لای
🏴 اشعار #شب_هفتم_محرم
____
#حضرت_علی_اصغر
ای بزرگ همه ، نوزاد اباعبدالله
وارث غیرت اجداد اباعبدالله
حضرت محسن ِ اولاد اباعبدالله
با تو حاجت به همه داده اباعبدالله
پَر ِ قنداقه ی تو بال و پر نوکر هاست
چون عمو روضه ی تو چاره ی ما مضطر هاست
شب هفتم چه قَدَر مثل شب تاسوعاست
هر چه خواهید بگیرید شب معجزه هاست
یارمان باب ِ حوائج شده حاجات رواست
کرمش شامل عالم شده از بس آقاست
این طبیبی که کُنَد درد ، دوا نشنیده
غالبا بیشتر از خواهشمان بخشیده
کیستی ای همه صاحب نفسان نوکر تو
ای بزرگان همه زانو زده در محضر تو
رو زده آبروی عالم امکان سر ِ تو
شیر سرخ عربستان شده آب آور تو
ابر و باد و مه و خورشید و فلک حیرانت
اکبر و قاسم و عباس بلاگردانت
شد گرفتار تو هر بنده گرفتار نگشت
در دو عالم به کسی جز تو بدهکار نگشت
دست و دلباز ! چرا عمر تو بسیار نگشت
وای بر حال ِ زمین، دور تو یک بار نگشت
در تو دیدم کرم ِ ارثی این سلسله را
ترسم این است شفاعت بکنی حرمله را
چیست جرمت که گرفتند ز چشمان تو خواب
چیست جرمت که شده سهم تو اینگونه عذاب
عرشیان مویه کنان ، گشته فلک خانه خراب
کم تلظی بنما ، ای نوه ی مادر آب
تو غم انگیز ترین روضه ی عاشورایی
سند محکم مظلومیت بابایی
وای از کینه ی دیرینه ی بدر و خیبر
شده جنجال دوباره سر نام حیدر
بیشتر از همه دیدند ستم از لشکر
این علی بن حسین بن علی های پدر
علی و خنده و محراب ِ دو دستان پدر
آمده یاد همه ، فزت ُ و رب ِ حیدر
فاطمه ناله زد و عرش در آمد آهش
پدری تیر کشید از گلوی نوزادش
آمده پشت در و مادر و فضه یادش
یک نفر نیست در اینجا برسد بر دادش
پدری خسته و شرم و قد ِ همچون دالش
مانده کم حرمله هم گریه کند بر حالش
گل نشکفته و پرپر شده ، ای وای رباب
ذکر یک عرش سراسر شده ای وای رباب
قدّ ارباب چو مادر شده ، ای وای رباب
خاک ، گهواره ی اصغر شده ای وای رباب
مانده کم جان دهد از دل نگرانی پدرش
چشم سر نیزه بُوَد آه ، به دنبال سرش
🔸شاعر:
#محمد_حسین_رحیمیان
___________________
🔹
رباعیات اول مجلسی شب هفتم
گفتیم حسین و سینه آرام گرفت
مستیم و لب از تربت او کام گرفت
با شور شهادت حسین بن علی
یک جان دوباره دین اسلام گرفت
باید که دَم از بزرگی شه بزنیم
بر سینه و سر همه در این ره بزنیم
احیای مجالس حسینی نور است
باید که برای روضه لَه لَه بزنیم
هر کس پی روضه و رواجش نبُوَد
دارا بُوَد و فکر رواجش نبُوَد
بی معرفتی کرده وگرنه بخدا
ارباب به ما که احتیاجش نبُوَد
رویِ سرِ ما سایه و اَبر است حسین
مردانه ترین نمادِ صبر است حسین
ما معتقدیم و پای او می مانیم
خورشید شب اوّل قبر است حسین
شد دور کسی ز تو ز عزّت اُفتاد
دیدند که دشمنش به ذلّت اُفتاد
این غم به کجا برم برای اصغر
بهر طلب آب به منّت اُفتاد
دوبیتی علی اصغر علیه السلام:
عزیز دُردونهء بابا علی جان
نداشتی با کسی دعوا علی جان
برو پیش عموت محسن گل من
بخواب تو آغوش زهرا علی جان
چه کرده تیر وحشی با سر تو
بمیرم ریش ریشه حنجر تو
ندارم رویِ برگشتن به خیمه
خجالت می کشم از مادر تو
غمت بابا رو پیرِ پیر کرده
منو درگیر این تقدیر کرده
گره اُفتاده تو کارم بابایی
سه شعبه توی موهات گیر کرده
شدی پرپر گلم بی جُرم و تقصیر
سه شعبه کرد با تو کار شمشیر
تو حق داری دیگه ساکت بمونی
زبونت چسبیده روی نوک تیر
اینا خیلی خبیث و نا بکارن
یه ذرّه عاطفه تو دل ندارن
به خاک میسپارمت امّا الهی
تو رو بانیزه از خاک در نیارن
مجتبی صمدی شهاب ۱۴۰۰
ــــــــــــــــــ
#چند خط روضه
#حضرت_علی_اصغر
#شب_هفتم_محرم
بر درِ خیمه نشسته است و خبر میگیرد
خبر خوشت را زِ منِ سوخته پَر میگیرد
چه کنم خیمه روم یا نروم آه ، رباب
بیشتر صبر کند درد کمر میگیرد
دستِ من نیست اگر دست به پهلو دارم
دستِ او نیست اگر دست به سر میگیرد
کاش میشد نَفَسی... یا که تکانی بخوری
دارد از شرمِ حرم قلبِ پدر میگیرد
چار پایان همه خوردند بجای تو از آب
چقدر آب لبِ طفل مگر میگیرد؟
مادرت گفت برو لیک بپوشان او را
این سفیدیِ گلو زود نظر میگیرد
مادرت گفت برو رو مزن اما آقا
تو اگر رو بزنی هلهله سر میگیرد
هرطرف مینگرم تیرِ سهشعبه آنجاست
آه این تیر مگر جا چقدر میگیرد
تیرش آنقدر مهیب است به هرکس بخورد
میشود رد زِ گلو و به جگر میگیرد
بعدِ پیراهن من نوبتِ قنداقهی توست
حرمله دارد از آن دور خبر میگیرد
سرِ قبرِ تو زِ من پیرزنی میپرسد
سرِ نوزاد به سرنیزه مگر میگیرد؟
حسن لطفی