eitaa logo
به وقت بهشت 🌱
6.4هزار دنبال‌کننده
2.7هزار عکس
1.4هزار ویدیو
2 فایل
💠وَأُفَوِّضُ أَمْرِ‌ی إِلَی‌اللَّه إِنَّ‌اللهَ بَصِیرٌ‌ بِالْعِبَاد 🚫کپی یا انتشار حتی با ذکر نام نویسنده حرام است🚫 تبلیغات ارزان https://eitaa.com/tablighattarzan عضو انجمن رمان آنلاین ایتا🌱
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌿🌿🌿 ✨رو به شش‌گوشه‌ترین قبله‌ی عالم، هر روز . . .بردن نام حسین‌ابن‌علی می‌چسبد؛ 💠السلام‌علی‌الحسین 💠و‌علی‌علی‌ابن‌الحسین 💠وعلی‌اولادالحسین 💠وعلی‌اصحاب‌الحسین ♥️ ╭━━⊰⚜⚜⊱━━╮    @In_heaventime  ╰━━⊰⚜⚜⊱━━╯
27.62M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌷✨🌷✨🌷✨ 💠دعای هفتم صحیفه سجادیه 💠توصیه مقام معظم رهبری 💠به امید رسیدن به روز بدون کرونا ╭━━⊰⚜⚜⊱━━╮    @In_heaventime  ╰━━⊰⚜⚜⊱━━╯
💠⚜💠 💠 🌤 💠 ♥️ 💠 اَینَ‌المُنتَقَم؟! ╭━━⊰⚜⚜⊱━━╮    @In_heaventime  ╰━━⊰⚜⚜⊱━━╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
[رجب، رحم زمانی قدرتمند در پرورش و بلوغ نفوس انسات‌هاست.]⚜⚜⚜ رجب🌙 ♥️ ╭━━⊰⚜⚜⊱━━╮    @In_heaventime  ╰━━⊰⚜⚜⊱━━╯
💠امـام ڪاظـم«علیه السلام»‌ فرمودند: [رجـب مـاه بـزرگى اسـت ڪه خـداوند [پـاداش] نيڪى‌هـا را در آن دو چـندان و گـناهان را پاڪ مى‌ڪند. ]⚜ 📚تفصیل وسائل الشیعة؛جلد۱۰،صفحه۴۷۳. رجب🌙 ╭━━⊰⚜⚜⊱━━╮    @In_heaventime  ╰━━⊰⚜⚜⊱━━╯
سلاااااام حلول ماه دوست داشتنی رجب مبارک🌙🌷 تولد امام‌جانمون رو هم ویژه بهتون تبریک میگم♥️ پارت رو می‌فرستم خدمتتون ان‌شاءالله که دوستش بدارید🦋 پارت عیدانه رو عصر و در صورت توان یه پارت هم شب ارسال می‌کنم.
به وقت بهشت 🌱
💠✨           ⚜بِسم‌ِالله‌ِالرَّحمَنِ‌الرَّحیم⚜ #رمان_بشری #به_قلم_میم‌مهاجر #برگ40 قسمت۳ از دیدن
💠✨           ⚜بِسم‌ِالله‌ِالرَّحمَنِ‌الرَّحیم قسمت۱ این روزها به قول امیر فصل اسباب کشی است و سر امیر حسابی شلوغ! طوری که او شب‌ها دیرتر از قبل به خانه برگردد. بشری تماسش را با مادرش قطع می‌کند و شماره‌ی امیر را می‌گیرد. _ســــلام. خوبی جانا؟ امیر نرم و بم می‌خندد و بشری تا او را دیوانه نکند دست‌بردار نیست. _ای بشرات بمیره که تو انقد خسته‌ای! _خدا نکنه. لحن عتاب مآبانه‌ی امیر، دل بشری را آب می‌کند. ناز زنانه‌اش را به صدایش اضافه می‌کند و می‌گوید: _کی میای خونه؟ امیر " اوم" کشداری می‌گوید و بشری فکر می‌کند شاید الآن امیر دارد به صفحه‌ی ساعت ستشان نگاه می‌کند. _کاش شامت‌و بخوری فکر کنم خیلی دیر بیام. _امیــــــر! _جان. باور کن خودمم خستمم ولی چند تا کار مونده. _بسپر به بقیه. _همه رو رد کردم رفتن. کار خودمه فقط. انرژی بشری تحلیل می‌رود. _پس مزاحمت نمیشم. _تو هیچ‌وقت مزاحم نیستی. بشری نفسش را توی گوشی ها می‌کند. امیر هم متوجه می‌شود که او حالش گرفته شده. _فقط همین چند روز. صبر کن سرم خلوت بشه شاید بعدش تونستیم بریم سفر. _باشه. _بشری؟ می‌خوای برو خونه مامانت بعد خودم بیام دنبالت. _نه امیر. نه. _خب خونه بابام یا برو خونه‌ی نازنین. _امروز نه. شاید روزای دیگه برم. و دل می‌گوید: دلم الآن فقط تو رو می‌خواد. _پس من برم؟ _خداحافظت. _بشری! تو خونه نمون. برو هر جا دوست داری. زنگ بزن میام دنبالت. _اگه رفتم بهت خبر میدم. به ساعت نگاه می‌کند. تا شب وقت زیادی مانده. چند تکه سینه‌ی مرغ کوبیده شده را توی زعفران و پیاز و نمک می‌خواباند. شاید حوصله کند شنیسل درست کند. در یخچال را باز می‌کند. به خاطر علاقه‌ی امیر، همیشه توی یخچال کیک دارند آن هم شکلاتی با مغز گردو؛ یک ظرف را از کیک پر می‌کند و توی کیفش می‌گذارد. چرا امیر تو دفترش تنها باشه، منم این‌جا؟! خب کنار هم باشیم که واسه هر دومون بهتره. از خانه بیرون می‌زند و با تاکسی خودش را به فرهنگ‌شهر می‌رساند. از آن سمت خیابان به دفتر امیر نگاه می‌کند. تابلوی چلنیوم سر بنگاه زیر نور خورشید، از بشری چشم‌نوازی و دیدن سقف شیب‌دار طلایی نصب شده بالای تابلو، حتی از پشت عینک آفتابی، احساس گرما را به او القا می‌کند. زیر لب می‌خواند: املاک آرکا؛ بند کیفش را روی شانه‌اش بالا می‌کشد و از پل هوایی بالا می‌رود. چند پله مانده که او مقابل املاک آرکا پایین بیاید، زن و مردی زودتر از او وارد بنگاه می‌شوند. بشری با دست آزادش دستی زیر گلویش می‌کشد تا از مرتب بودن شالش مطمئن بشود. امیر را پشت لپ‌تاپش می‌بیند و زن و مرد را نشسته روی صندلی‌های مقابلش. نگاه امیر با ورود او به سمت در کشیده می‌شود و در عین خوشحالی، متعجب می‌شود. عینکش را برمی‌دارد و از آن جایی که فقط امیر می‌تواند او را ببیند، لب‌هایش را غنچه می‌کند و به همراه چشمک، برایش بوسه‌ای می‌فرستد. امیر مثل خیلی از اوقات، خنده‌اش را ماهرانه پشت ماسک جذّاب لبخندش پنهان می‌کند. بشری با حرکت ابرو به حرکت ریز قفسه‌ی سینه‌ی امیر اشاره می‌کند. چقدر خوبه که خنده‌هات‌و فقط وقتی تنهاییم به لب میاری! قبل از این‌که زن و مرد سر برگردانند که چرا امیر بلند شده، به امیر سلام می‌کند. به سمت مبلمان راحتی چیده شده‌ی رو به خیابان راه کج می‌کند و طوری که امیر را ببیند می‌نشیند. ✍🏻 کپی یا انتشار به هر شکل حرام است🚫 ╭━━⊰⚜⚜⊱━━╮    @In_heaventime  ╰━━⊰⚜⚜⊱━━╯
💠حضرت موسی در مناجاتش به پروردگار عرض کرد: ✨پروردگارا! کدام مخلوق نزد تو محبوب‌تر است؟ [خداوند فرمود: آن مخلوقی که وقتی محبوبش را از او بگیرم، اعتراض نکند و تسلیم من باشد.]⚜⚜ ╭━━⊰⚜⚜⊱━━╮    @In_heaventime  ╰━━⊰⚜⚜⊱━━╯
💠🌷[ولادت امـام باقـــــر علیـه‌الســـــلام]🌷💠 ⚜امام محمدباقر علیه‌السلام در جمعه، اولین روز ماه رجب سال پنجاه و هفت هجری در شهر مدینه چشم به جهان گشودند. ⚜آن حضرت از دو سو منتسب به رسول‌الله صلی‌الله‌علیه‌وآله و امیرالمومنین علیه‌السلام بودند؛ از ناحیه پدر به امام حسین علیه‌السلام و از ناحیه مادر به امام حسن علیه‌السلام انتساب داشت. 👈🏻امام صادق علیه‌السلام در بیانی از جدّه‌اش مادر امام باقر علیه‌السلام چنین یاد کرد: ⚜«کانت صدّیقة لم یدرک فی آل الحسن مثلها»؛ 💠جده‌ام صدیقه بود و در آل حسن علیه‌السلام زنی به درجه و مرتبه او نرسید ". 📚بحارالانوار_جلد46صفحه215 ♥️ أین‌الرجبیون🌙 ╭━━⊰⚜⚜⊱━━╮    @In_heaventime  ╰━━⊰⚜⚜⊱━━╯