🌺پیراهن سیاه ز تن دور می کنیم 🍃آن را ذخیره کفن و گور می کنیم 🌺اجر دو ماه گریه بر غربت حسین 🍃تقدیم مادرش از ره دور می کنیم 🌺عزاداری هاتون 🍃قبول درگاه حق 🌺 #ربیع الاول مبارک باد🌺 شبتون شاد

VIP VIP VIP VIP VIP 😍😍😍 اگه دوست داری رمان رو تا آخر بخونی مبلغ ۴۰۰۰۰ تومان به این شماره حساب به نام خلیلی واریز 6273 8110 8062 3918 و عکس فیش واریزی و شماره‌ی پیگیری رو به این آیدی ارسال کن😊 @Heaven_add لینک کانال خصوصی رو برای شما ارسال می‌کنند🌿 دوستان ادامه‌ی رمان در کانال به وقت بهشت ادامه خواهد داشت🌹🌹

﷽ اهمیت ماه ربیع الاول 🌙 بیانات رهبر معظم انقلاب #ربیع_الاول

سپاسگزار نیروهای امنیتی زحمتکشمون هستیم 💠💠💠⚜🇮🇷⚜💠💠💠 ╭━━⊰⚜⚜⊱━━╮    @In_heaventime  ╰━━⊰⚜⚜⊱━━╯

سلام خوبید بهشتی‌ها جدیدالورودی‌ها خوش اومدید😍 قدیم‌الورودی‌ها😅 هم که عزیزید🌷 دوستان گل! من نویسنده بشرام ☺️ بارها گفتم خواستم دوباره بگم که من نهایت شب‌های زوج رمان می‌فرستم تو وی‌آی‌پی کامل هست اما توی این کانال بازنویسی شده و باکیفیت‌تر ارسال میشه این بازنویسی هم واقعا وقت‌گیره و از نوشتن سخت‌تر پس صبوری کنید تا ان‌شاءالله رمان رو خدمتتون ارسال کنم🌷🌷🌷 #م_خلیلی

راستی ما یه رواق داریم که می‌تونید عضو بشید و هر چقدر دلتون می‌خواد رمان رو تحلیل کنید https://eitaa.com/joinchat/2480472136C484dfe0c30 #گله_و_شکایت_ممنوع پذیرایی هم نداریم🤕 چون بچه‌ها همه روزه هستن نذر روزه دارن واسه این‌که من زودتر بازنویسی کنم🤭

#پروفایل_مهدوی #امام_زمان 🍃🥀🍃

‌💠 محبت خدا به بندگانش را ببینید 👈🏼 هر گناه یعنی لذت‌های خودت را فراموش کردی، رها کردی... #تصویری 💢 أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج 💢 #امام_زمان

VIP VIP VIP VIP VIP 😍😍😍 اگه دوست داری رمان رو تا آخر بخونی مبلغ ۴۰۰۰۰ تومان به این شماره حساب به نام خلیلی واریز 6273 8110 8062 3918 و عکس فیش واریزی و شماره‌ی پیگیری رو به این آیدی ارسال کن😊 @Heaven_add لینک کانال خصوصی رو برای شما ارسال می‌کنند🌿 دوستان ادامه‌ی رمان در کانال به وقت بهشت ادامه خواهد داشت🌹🌹

💠💠💠✨ 💠💠✨ 💠✨                 ⚜بِسم‌ِالله‌ِالرَّحمَنِ‌الرَّحیم⚜ #رمان_بشری #به_قلم_م‌خلیلی #برگ282 کپی‌حرام🚫 برف ریزی می‌بارید. هوا سوز سردی داشت. خروجی مشهد، طاها رفت پمپ بنزین. بشری از سبد جلوی پایش، یک لیوان کافه‌میکس درست کرد. طاها در را باز کرد و زود نشست: اوه! چه سرده! بشری دانه‌‌های ریز برف را از روی موهایش کنار زد: یخ کردی! لیوان را داد دستش: بخور می‌چسبه. طاها ماشین را جلوتر برد. بیرون از پمپ بنزین نگه داشت. درجه‌ی بخاری را برد بالا: سرماش استخوون‌سوزه. چطور جون سالم در بردی تو! _این‌چیزا من‌و از پا درنمیاره. _به ماموتا گفتی زکی. برف شدید‌ شد. دانه‌های درشتش به برف‌پاک‌کن امان نمی‌داد. طاها دستمال داد دست بشری: آینه رو پاک کن. بشری شیشه‌ی ماشین را پایین آورد: کاش طهورم آورده بودی! _می‌خواست پیش مامان باشه. _خیلی تو خودشه. از بعد یاسین. لیوان خالی را از دست طاها گرفت. برای خودش هم کافه‌میکس درست کرد: با فاطمه حرف زدی؟ _چندبار تلفنی. _خدا بخواد قبول می‌کنه سر را تکان داد: سخت راضی شد. طوری نشست که طاها را خوب ببیند. نگاهش به رو به رو بود. _برسیم خونه، شیرینی خورونه؟ طاها اخم کرد. معلوم بود رفته توی فکر: هنوز معذبم! از یاسین خجالت می‌کشم. _اگه یاسین زنده بود و خدای نکرده فاطمه طوریش می‌شد، یاسین زن نمی‌گرفت؟ _من شرم دارم. به جلویش نگاه کرد: فاطمه رو هم دوست دارم. بشری لبخند زد: خوشبختش می‌کنی. بابای خوبی برای ضحی هستی. یاسین الآن خوشحاله که تو کنار دخترشی. دنده را جازد و دست بشری را گرفت: حرفات دلم‌و آروم می‌کنه. برف بند آمد. رفته‌رفته جاده‌ خشک و هوا آفتابی شد. ✍🏻 #م‌خلیلی (مهاجر) کپی یا انتشار به هر شکل #حرام است🚫 ╭━━⊰⚜⚜⊱━━╮    @In_heaventime  ╰━━⊰⚜⚜⊱━━╯

خوشا به بخت بلندم که در کنار منی💠🌿 ╭━━⊰⚜⚜⊱━━╮    @In_heaventime  ╰━━⊰⚜⚜⊱━━╯