✅آیت الله مجتهدی تهرانی (ره):
✍هر زمان مشکل داشتی ، تسبیح رو بردار و برای پدر و مادر ائمه معصومین صلوات بفرست.
«مخصوصا به حضرت نرجس خاتون مادر امام زمان متوسل شوید،ایشان چون مادر ولی وقت ما هستند به فرزندشان میفرمایند: که پسرم،این شخص به من متوسل شده خواستهاش را بده. هزار صلوات یا یک ختم قرآن نذر ایشان کن تا گرفتاریت برطرف شود.»
آقای الهی واعظ از قول بنده این مطلب را بر روی منبر نقل کرده بودند، شخصی پیش من آمد و گفت:
«آقا من این کار را کردم و فورا حاجتم را گرفتم.»
#کلام_علما
┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄
@inmania_thim 💕
به وقت شیدایی💕
┈┈•••♡🦋♡•••┈┈ 💙 #ضحی 💙 #قسمت_135 خب این به این معنیه که خون چیز بدیه یا باید همه رگشون رو بزنن و خ
┈┈•••♡🦋♡•••┈┈
💙 #ضحی 💙
#قسمت_136
زیادی علم انسان رو جدی گرفتی. انسان دائم در حال کشفه هیچ وقت به نقطه شناخت 100 درصد از هیچی نمیرسه چون این جهان بی کرانه واقعا
واضحه که دو موجود از دو گونه مختلف میکرو ارگانیسم هاشون برا خودشون نرمال فلوره ولی برای دیگری ممکنه پاتوژن باشه
بعدم مهمترین نکته همینه که تو داری با تحمیل سبک زندگیت اونو آزار میدی!
_در عوض کلی محبت از من میگیره
_محبتی که بهش نیازی نداره
تو ناخودآگاه همش داری اونو با خودت مقایسه میکنی
واقعا حیوانات به این حجم از محبت نیاز ندارن
_اینطور نیست حیوانات محبت رو میفهمن مثلا سگ خیلی باوفاست کافیه بهش محبت کنی و تو رو بشناسه اونوقته که دیگه هر کاری از دستش برمیاد برات بکنه این یعنی محبت رو میفهمه
_کی گفت حیوانات محبت رو نمیفهمن؟ گفتم به این حجم نیاز ندارن
مگه کسی گفت به موجودات محبت نکن همه مخلوقات خدا ارزش محبت کردن دارن ولی چه نیازی هست تو اونو ببری تو فضای داخلی خونه ت؟
این دیگه نیاز توئه نه اون نیاز کاذبی هم هست که بجای تعامل با انسانها در ارتباط با حیوانات دچار افراط بشی!
سگ همونطور که وفاداره وحشی هم هست و این خصلت و ذاتشه نه عیبش اینطوری خلق شده این تویی که باید بفهمی و فاصله ت رو حفظ کنی خدا به اون عقل نداده چون نیازی نداشته ولی به تو که داده
چند وقت پیش تو یکی از کشورای اروپایی یه سگ خونگی گردن یه بچه ی دوساله ی خانواده رو شکست و بچه رو کشت*
خب اون که مقصر نیست اون به غریزه ش عمل میکنه مقصر اون انسان بی فکریه که نمیفهمه داره چکار میکنه!
اما درباره اینکه گفتی حیوانات همشینای خوبی ان چون هیچ کار بدی نمیکنن
خب پس این دیوار این مبل این میز و صندلی هم همه همنشینهای خوبی هستن چون هیچ کدوم این کارها رو نمیکنن
دروغ نگفتن و دل نشکستن وقتی حسنه که کسی بتونه این کار رو بکنه و نکنه
حیوانات اصلا نمیتونن حرف بزنن چه راست و چه دروغ! چی رو فضیلت حساب میکنی؟
توی سیستم فکری ما انسان شانیت بالایی داره چون ادراک پذیره و میتونه یاد بگیره و رشد کنه
حالا اگر این موجود بجای اتصال و همنشینی با کسایی که میتونن رشدش بدن با کسانی مجالست کنه که چیزی برای ارائه بهش ندارن خب به ضرر خودشه
مثل کسی که بزرگ شده دیگه وقتشه روابط اجتماعی خودش رو با دیگران شکل بده ولی هنوز سرگرم عروسکاشه
عروسک موجود بدی نیست
حیوانات مقصر چیزی نیستن
اما برای همنشینی با انسان به طور صرف مناسب نیستن چون چیزی برای ارائه ندارن
سگ بودن بد نیست برای سگ ولی سگ بودن برای انسان بده!
تمام موجودات که هیچ تمام ذرات عالم همه تجلی قدرت خدا هستن و حیاتشون محترم و هیچ کس حق نداره اونا رو از حق حیات محروم کنه یا آزار بده اما دیدن حیوانات و دار و درخت تا یه جایی میتونه تو رو یاد خدا بندازه و پندت بده جز اون به چیزای دیگه هم نیاز داری اگر حبس بشی دیگه رشدی نمیکنی
حضرت سلیمان هم با حیوانات حرف میزد ولی حبس نمیشد در این ارتباط
بشر امروز قانع شده صرفا به همین ارتباط! و قید سایر روابط متعالی رو زده خب این خیلی بده!
✍🏻 نویسنده: شین الف
🦋انتشار تنها با ذکر اسم نویسنده آزاد🦋
┈┈•••♡🦋♡•••┈┈
💙 #ضحی 💙
#قسمت_137
چشم تنگ کردم و به کتایون در حال فرار خیره شدم:
_ضمنا میدونستی اگر این معرکه گیری ها واسه اینه که من یادم بره این یه ماه چی بود و چی شد و کاری به کارت نداشته باشم کور خوندی؟
فوری از جاش بلند شد و مشغول جمع کردن بشقابها شد:
_چه ربطی داره
ژانت هم شاید برای شرکت نکردن توی بحثمون بی موقع برای مسواک زدن روانه سرویس شد
شیر آب رو باز کرد و مشغول شستن ظرفها شد
منتظر تماشاش کردم تا این بهانه ش هم تمام بشه و ببینم بهانه بعدی چیه
تا جایی که میتونست شستن همون چند بشقاب رو طولانی کرد اما بالاخره ناچار شد برگرده و روی صندلی مقابلم بشینه
سعی کرد بجای دفاع حمله کنه:
_چیه چرا اونجوری نگام میکنی!
خب سختمه...
صریح و کوتاه گفتم:
_تا امروز هرچی من و مامانت رو چزوندی مفت چنگت!
ولی الان اگر میخوای جون سالم بدر ببری مثل بچه آدم بدون یک کلمه توضیح و آه و ناله یه عکس میفرستی برای من که با شماره ت بفرستم برای مامانت
که ببیندت و هر وقت خواست بهت پیام بده
بهش میگم بهت زنگ نزنه
تو هم نخواستی فعلا پیامهاش رو جواب نده
ولی اون حق داره حرفهاش رو بزنه
گوشیش رو روی میز به سمتش هول دادم:
زود باش...
لبخند خسته ای از سر ناچاری زد: خیلی زورگویی!
_تو دیگه حرف از زورگویی و قلدری نزن که دیکتاتوری هستی واسه خودت!
بجمب...
عکسی برای من فرستاد و بعد به من که مشغول فرستادن عکس و شماره و توضیحات برای مادرش بودم خیره شد
همونطور مشغول کار پرسیدم:
چیه آدم ندیدی؟
_چرا ولی اینجوریشو ندیده بودم
ممنون که انقدر برات مهمه
ممنون که به زور هم که شده میخوای طناب پوسیده رابطه ما رو گره بزنی!
هیچ کس تا امروز توی زندگیم انقدر بهم کمک نکرده و به فکرم نبوده!
من همیشه مدیون کمکهات میمونم
به زبون آوردن این کلمات برای کوه غروری نظیر کتایون قطعا از کندن همون کوه سخت تر بود
لبخند کوچکی زدم:
_خواهش میکنم قابل نداشت
تا چند دقیقه دیگه گوشیت منفجر میشه...
خندید...
و برای من همین خنده کافی بود
همین که اون از این اتفاق خوشحال بود
و من تونسته بودم به باز شدن این گره کهنه و لجوج کمکی بکنم
در همین اثنا ژانت وارد آشپزخانه شد:باز فارسی چی میگفتید؟
با اخم و خنده اعتراض کردم: دیگه وقتی تو نیستی که میتونیم فارسی حرف بزنیم!
ملیح خندید: باشه قبوله
ولی باید بگید چی می گفتید!
✍🏻 نویسنده: شین الف
🦋انتشار تنها با ذکر اسم نویسنده آزاد🦋
┈┈•••♡🦋♡•••┈┈
💙 #ضحی 💙
#قسمت_138
سر بسته ماجرا رو براش توضیح دادم و اونهم با لبخند ابراز شادمانی کرد
ولی خیلی زود ابراز شادمانیش تموم شد و پرسید:
حالا نمیخوای ادامه بدی؟
نگاهی به کتایون انداختم: خسته نیستید؟
ژانت بجای کتایون هم جواب داد: نه نیستیم
ادامه بدیم
چون کتایون هم مخالفتی نکرد دفترم رو از روی کانتر برداشتم و نگاهی انداختم:
_خب... آیه 124... اول یکم درباره حضرت ابراهیم توضیح بدم
کسی که در سرزمین بابل یا بین النهرین(عراق فعلی) به دنیا می آد
جایی که تفکر کفرآمیز شیطان اونقدر ریشه داره که یه برج میسازن که برن خدا رو بکشن پایین توی داستان خلقت گفتم داستان برج نیمه تمام بابل رو
در زمان حکومت نمرود که چیزی شبیه فراعنه مصره، به لحاظ شباهت های فرهنگی و آئینی و اعتقادی و تمدنی
و چون پدرش از دنیا رفته بود عموش سرپرستی ش رو به عهده میگیره شخصی به نام آذر
که بت پرسته
توی یه همچین شرایطی چنین خانواده و چنین اجتماعی رشد میکنه و بزرگ میشه و در نهایت ادعای پیامبری میکنه!!
اولا اصلا با اون تربیت این ادعا رو از کجا آورد؟ ثانیا هر عقلی کم و نزدیک به صفر بودن احتمال استقبال از این آئین در اون فضا رو درک میکنه
هر ادعایی اونجا از این ادعا بیشتر میصرفید
تصور کن جامعه ای رو که سالیان سال چند خدایی داشتن تراشه ها و پادشاهان رو پرستیدن، سر قدرت خدایانشون با تمدن های دیگه رقابت دارن
ملاک رقابتشون هم شکوه و زیبایی و ثروتمندی پیکره ها و پادشاهی ها و سبقه تاریخی پرستش اونهاست
بعد یهو بیان به یه آئین نو ظهور گرایش پیدا کنن که هیچ نمود ظاهری برای فرو کردن تو چشم بقیه نداشته باشه!
تاریخ هم اثبات میکنه که همیشه از پیامبران استقبال نمیشه و همین جواب تکراری رو بهشون میدن که چرا باید دین پدرانمون رو ترک کنیم و به دین نوظهور تو دربیایم؟
خدای یکتای نادیدنی دقیقا دو فاکتور اصلی مدنظر اونها رو نداشت
شکوه بصری و انحصار نژادی و تمدنی
نه میشه مجسمه ش رو ساخت بهش طلا آویزون کرد نه سبقه نژادی تمدنی داره براشون
پس چرا پیامبرا این ادعا رو میکردن؟!
و مهمتر اینکه چی شد که اینا در طول تاریخ انقدر ماندگار شدن در حالی که درمیان قوم خودشون و زمان خودشون به شدت مهجور و تحت ستم بودن؟!
الان عمده مردم کرده زمین ادیان ابراهیمی دارن یعنی چه یهودی باشی چه مسیحی چه مسلمان پیرو مکتب فرزندان ابراهیم هستی و ابراهیم رو قبول داری
خب این موفقیت حاصل چیه؟
بیش از سه و نیم میلیارد جمعیت!
هیچ آدمی روی کره زمین این مقبولیت رو نداره
دستی به صورتش کشید:
_نمیدونم شاید شانس
حالا نوبت من بود که لبخند کج تحویلش بدم: _آخه شانس؟!
_خب آره اینم یه احتماله دیگه همونطوری که یه دوره ای بت پرستی باب بوده یه دوره هم یکتاپرستی باب شده
_اصلا حرف تو درست که البته درست نیست
اما با فرض درست بودن اونا خودشون که نمیدونستن قراره در آینده مکتبشون مورد اقبال قرار بگیره
حتی اگر هم قابل پیش بینی بود که نبود، فرقی به حالشون نمیکرد چون چیزی گیرشون نمی اومد در دنیایی که خدایی و آخرتی نیست این چیزا چه اهمیتی داره باید سعی کنه چیزی به دست بیاره که در زمان حیات خودش به دردش بخوره.
پس چرا اینکارو کردن؟!
_نمیدونم
اونجوری نگام نکن قرار نیست که جواب همه سوالا رو من بدونم!
_خوبه پس این جمله یادت بمونه
خلاصه در جوانی به پیامبری میرسه و از خانواده خودش یعنی همون عموی خودش دعوت رو شروع میکنه.
واضحه که قبول نمیکنه.
بعد میره وارد اجتماع میشه تا با مردم حرف بزنه.
✍🏻 نویسنده: شین الف
🦋انتشار تنها با ذکر اسم نویسنده آزاد🦋
آدم برای عبور از جاده های سخت زندگی،
احتیاج به یه رفیق راه بلد داره؛
چه رفیقی بهتر از یه شهید...
با شهدا مانوس باشیم
با شهدا درد دل کنیم
با شهدا رفیق باشیم
شهدا اهل رفاقتن
شهدا خیلی مشتیَن، خیلی :)
#نعم_الرفیق_ما❤️
#شهیدمحمدغفاری
مدافع عرصه #امنیت
╭━━⊰❀࿐༅༅࿐❀⊱━━╮
@saberin_shahid_ghafari1
╰━━⊰❀࿐༅༅࿐❀⊱━━╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
قابل توجه....
باباهای خونه....
وقتی خونه نماز میخونید چشم و لبتونو کج و کوله نکنید. بچه یاد میگیره...😂
┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄
@inmania_thim 💕
به وقت شیدایی💕
┈┈•••♡🦋♡•••┈┈ 💙 #ضحی 💙 #قسمت_138 سر بسته ماجرا رو براش توضیح دادم و اونهم با لبخند ابراز شادمانی ک
┈┈•••♡🦋♡•••┈┈
💙 #ضحی 💙
#قسمت_139
مردم خودشون خدایان متعدد اعم از خورشید و ماه داشتن
ایده ابراهیم اینه که برای ارتباط گرفتن با مردم باید باهاشون همراه شد
میره و باهاشون یه صبح تا شب در مراسم نیایش خورشید شرکت میکنه
شب که میشه میگه این خدا چرا رفت؟
من خدایی که افول کنه رو نمیخوام خدایی میخوام که همیشه باشه...
خدایی که افول نمیکنه و غایب نمیشه
قهر نمیکنه که برای بازگشتش مجبور باشید بچه هاتون رو بکشید!!
واضحه که چندان استقبال نمیشه ولی استمرار داره
تا اینکه ماجرای شکستن بت ها پیش میاد
مردم شهر در یک تاریخ خاصی برای برگزاری یه مراسم آئینی از شهر خارج میشن ولی ابراهیم همراهشون نمیره و وقتی اونها از شهر بیرون میرن ابراهیم تمام بت های معبد اصلی شهر رو میشکنه و تبر رو روی شانه بت بزرگ میگذاره
که بعدا اگر ازش به عنوان معدود افرادی که توی شهر بوده و سابقه دشمنی با خدایان رو هم داره بازجویی کردن بگه بت بزرگ خداهای کوچیکتر رو نابود کرده.
که اگر قبول کنن نمیتونن مجازاتش کنن و اگر نکنن بگه پس چرا این خدای ناتوان رو که خودتونم میدونید کاری از دستش برنمی آد عبادت میکنید؟!
یعنی یه دو قطبی منطقی میچینه برای ایجاد یک موج آگاهی اجتماعی
با اینکه قطعا میدونه اینکار چقدر خطرناکه.
واقعا هم با منطق تو این سوال پیش میاد که این شجاعت از کجا میاد چرا هزینه تولید این موج رو میپذیره؟!
خلاصه وقتی برمیگردن و وضعیت رو میبینن و احضارش میکنن، همون جواب رو به سوالشون میده ولی کتمان نمیکنه که کار من بوده اونا هم همین نتیجه رو میگیرن و دستگیرش میکنن
و چون کار خیلی عجیب و بی سابقه ای کرده نمرود میخواد که ببیندش و میبرنش پیش نمرود...
اونم میپرسه اینکارایی که میکنی چه معنی میده چرا بیخودی با اعتقادات و سنتهای ما در افتادی ابراهیم هم تمام و کمال از رسالتش و از خدای خودش حرف میزنه.
خب تصور کن پیش کسی که خودش رو خدا میدونه از یه خدای دیگه صحبت کنی!
فوری میخواد یک تقابل شکل بده که قدرت خودش رو ثابت کنه
میگه از این خدای تو چه کارایی برمیاد؟
ابراهیم میگه خدای من حیات و ممات کل کائنات به دستشه *زنده میکند و میمیراند!*
اونم فوری دستور میده دو تا زندانی بیارن یکی رو آزاد میکنه یکی رو میکشه
میگه منم زنده کرده و میراندم!
ابراهیم دیگه سر این که چقدر این ادعا مضحک بود باهاش بحث نمیکنه چون اگر میفهمید خودش میفهمید دیگه حرف بعدی رو طوری میزنه که دیگه جای مغلطه نباشه میگه خدای من هرروز خورشید را از مشرق به طلوع می آورد تو اگر میتوانی امروز از مغرب بیاور.
خب طبیعیه که نمیتونه اما چرا خورشید؟ یه جور تحقیر تفکرشون هم بود که خورشید که خدای شماست هم به فرمان خدای منه.
و شما دخل و تصرفی در رفتارش ندارید تو اگر فرزند خدای خورشید بودی باید اینکار ازت برمی اومد و میتونستی مسیر حرکتش رو تغییر بدی!
نمرود هم دیگه بحث نمیکنه سر ضرب حکمش رو میده میگه یه معرکه بزرگ از آتش درست کنید و این کافر رو بسوزونید!
ماهها مردم بخاطر تبرک جستن به این عمل مقدس انتقام گرفتن از دشمن خدایان چوب جمع میکردن و به اون محوطه اعدام می آوردن یعنی کامل مردم رو آماده کرد و تماما همه جا خبرش پیچید.
بعد هم اول آتیش رو بپا کردن و بعد ابراهیم رو با منجنیق داخلش انداختن بس که آتیش بزرگ بود!
حالا چرا این معرکه ی بزرگ رو ترتیب میده؟ میخواد آبرویی که از آئینشون رفته برگرده و برتری خدای خودشون برخدای ابراهیم رو خیلی واضح نشون بده.
✍🏻 نویسنده: شین الف
🦋انتشار تنها با ذکر اسم نویسنده آزاد🦋
┈┈•••♡🦋♡•••┈┈
💙 #ضحی 💙
#قسمت_140
چون اقوام قدیم هیچ خدایی رو انکار نمیکردن فقط میگفتن خدای ما قوی تره!
خلاصه نیتشون این بود که خدا هم جوری این میتینگ سیاسی فرهنگی شون رو نابود کرد که واقعا قابل تصور نبود
تهدید رو به فرصت تبدیل کرد
خبرش مثل بمب پیچید
اون آتش با اون حجم وسیع خاموش شد و ابراهیم زنده موند
اونا میخواستن با این هیبت ابراهیم رو بسوزونن که قدرت خدایانشون رو به نمایش بگذارن که چطور از دشمنشون انتقام گرفتن!
خدا هم هیبتشون رو خاکستر کرد و با یه اتفاق خارق العاده جون پیامبرش رو نجات داد در حالی که اینکار با روش های ساده تر هم میسر بود قطعا
ولی گفتم، این روش خداست
معجزه از جایی که فکرش رو نمیکنی
دقیقا از نقطه ی قوتت بهت ضربه میزنه که ثابت کنه تمام قدرتت پیش قدرتش هیچه
میخواد هیمنه ساختگی کفر رو در نظر مردم بشکنه برای کمک به هدایتشون
بعد از این اتفاق خب نمرود و کل سیستم اعتقادیش خورد شده بود میخواست عجز خدای ابراهیم رو در سوختنش به نمایش بزاره خودش خاکستر شده بود!
باید یه کار خیلی خاصی انجام میداد که اون افتضاح رو بپوشونه
بخاطر همین تصمیم میگیره حمله کنه به درخت حیات طبق همون افسانه اساطیری که گفتم
فکر میکردن خدا تو آسمونه و اون درخت هم توی عرشه و شیشه عمرشه که اگر انسان فتحش کنه کار خدا تمومه
گفت میخوام برم بالا با خدای ابراهیم بجنگم بکشمش پایین
حالا روشی که داشت چی بود؟
برج خیلی بلندی ساخته بود گفت براش یه سبد بزرگ حصیری ببافن و به دو سه تا عقاب وصلش کنن که از بالای اون برج پروازی بره تا برسه به ملکوت
یه تیر کمونم داشت با خودش برد که خدا رو بکشه!
هیچ درکی از خدا نداشتن همه چیز رو با همون خطکش مناسبات انسانی خودشون اندازه میگرفتن فکر میکرد اگر از ابرا رد بشه میرسه به ملکوت خدا و شکستش میده و دیگه تمام!
اون روزی که بنا بود بره رفت بالای برج ایستاد اون ظرف پرنده ای که براش حاضر کرده بودن رو هم از بیرون با طناب مهار کشیدن بالا و باید میرفت سوار میشد از لبه برج که بپره!
حالا احتمالا موقع سوار شدن از شدت شکوه خودش هیجان زده میشه یه نفس عمیقی میکشه و یه مگسی اون دور و بر بوده با هوا میکشه داخل بینیش!
مگسه حرکت میکنه اینم گیج میشه سرش رو تکون میده بجای اینکه سوار بشه میفته از بالای برج پایین! با کاردک میان از رو زمین جمعش میکنن
میخواست با بزرگترین پرنده بره خدا رو پایین بکشه
خدا با کوچیکرترین پرنده ی عالم کشیدش پایین
خدا خیلی خوب با کسایی که ادعای خدایی دارن کل کل میکنه!
مثل بزرگ کردن موسی تو خونه ی فرعون!
اونهمه بچه رو کشت فقط یکی رو نکشت که همونی بود که باید میکشت!
تازه خودش بزرگش کرد تو خونه خودش با خرج خودش.
خدا اینجوریه دیگه باهاش بازی کنی باهات بازی میکنه
خلاصه نمرود میمیره ولی ابراهیم اونجا نمیمونه میره از اون شهر.
با همسرش ساره میرن کنعان
یعنی از عراق میرن فلسطین. اونجا اعلام رسالت میکنه بین قبایل بیابان نشین اونا حرفش رو قبول میکنن و موندگار میشه.
✍🏻 نویسنده: شین الف
🦋انتشار تنها با ذکر اسم نویسنده آزاد🦋