❤️زندگی عاشقانه ی مذهبی❤️
#شهید_امین_کریمی
#به_روایت_همسر
#قسمت_چهل_و_هفتم
#تحمل_سختی_را_نداشتم
راستش این طور نبود که من تمام ۲۴ ساعت به فکر شهدا باشم و در مراسم آن ها شرکت کنم. با این که اردوهای راهیان نور هم شرکت میکردم و آرزو میکردم لیاقت شهادت نصیب من هم شود، اما همان زمان وقتی خانوادههای شهدا را میدیدم همیشه فکر میکردم که این داغ واقعاً سنگین و غیر قابل تحمل است.
ترجیح میدادم همه داغ مرا ببینند اما من داغ عزیزانم را نبینم. من قدرت تحمل سختی را نداشتم.
یادم هست یکبار در شلمچه یکی از دوستانم گفت اگر جنگ شود همسرم را به جنگ میفرستم تا شهید شود. آن زمان من مجرد بودم. خیلی جدی گفتم من محال است چنین اجازهای بدهم! یعنی چه که من ازدواج کنم و همسرم شهید شود؟ اجازه نمیدهم همسرم شهید شود.
چون من آدم وابستهای هستم.
به من گفت این چه حرفی است که میزنی؟ مگر مسلمان نیستی؟
بعد از شهادت امین به من گفت : زهرا! من اصلاً دلم نمیخواهد همسرم شهید شود... گفتم : دیدی خدا اصلاً به حرفهای ما کاری ندارد.
همسر من شهید شد و او تازه میگفت : راست میگفتی، چرا باید همسرم شهید شود...
البته بعد از لحظاتی به او گفتم، آن زمان سن من خیلی کم بود و شاید فکرم هنوز ناپخته، اما الآن من به شهادت امین افتخار میکنم.
امین میتوانست طور دیگری از دنیا برود. امین خیلی خوب بود که خدا به بهترین نحو و با احترام زیاد او را برد.
من خوشحالم که آن دنیا همسرم را دارم. میگفت : به خدا با تعریفهای تو آدم حسادت میکند!
🔹کپی بدون لینک کانال اشکال شرعی دارد ❌
┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄
@inmania_thim 💕