اینو خوندی
📚 #اینو_خوندی؟
─┅┅─┅──┅─═ঊ🔶ঈঈঈঈ═─
📗 #ماتیلدا
📖 ۳۲۸صفحه
📝 #رولد_دال
🖨 انتشارات #افق
─═ঈঈঈ🔶ঊঈ═─┅─┅
📌تنها کتابی که در این خانواده روشنفکر بود، کتاب «آشپزی آسان» مادرش بود. وقتی ماتیلدا از اول تا آخر #کتاب را خواند و تمام دستورهای آشپزیاش را از بر کرد، فهمید کتابهای جالب توجهتری میخواهد... یک روز به پدرش گفت: «بابا، میتوانی یک کتاب برایم بخری؟»
پدرش گفت: «کتاب؟ کتابِ نکبتی را برای چی میخواهی؟»
- میخوام بخوانمش بابا...
- آخر...، مگر تلویزیون چش است؟ ما یک تلویزیون خوشگل ۱۲ اینچی داریم؟ آنوقت تو هوس کتاب به سرت زده؟! بچه! دیگر داری لوس میشویها!»
➕ ماتیلدا داستان دختربچه فوقالعاده باهوشیاست که توسط خانوادهاش درک نمیشود و او را یک ابله میدانند؛ او در چهارسالگی میتواند مطالعه کند و جدول ضرب تمام اعداد را سریع حساب کند. تنها کسی که متوجه استعداد او میشود خانم هانی، معلم کلاس اول اوست. ماتیلدا علاوه بر همه این تواناییها میتواند کارهای عجیب و غریب متفاوتی هم انجام دهد که ماجرای کتاب به همین قضایا میپردازد...
این کتاب توسط رولد دال نویسنده معروف انگلیسی نوشته شده و برنده جایزه تصویرگری #هانس_کریستین_آندرس است...
⚠️ #مطالعه_محتاطانه #مطالعه_نقادانه
نکته مهم این است که در مورد مطالعه این نوع از کتب، به فرزند خود (مخصوصا اگر کودک است) توصیه کنید به این روش مطالعه:
حتما یک بار قبل او این کتاب را مطالعه کنید و نکات منفی که در ذهن خود دارید را یکبار به او بگویید تا او هم با نگاه منتقدانه از رفتار سوژه کتاب به مطالعه بپردازد. مثلا روش برخورد انتقامجویانه ماتیلدا با پدر و مادرش در آموزههای ما نفی شده است و میتوانید به فرزند خود آموزش لازم برای قرار گرفتن در این شرایط را بدهید. یا مثلا به نظر، اقدام انتهای کتاب ماتیلدا و خانم هانی در برابر خانواده نوعی فرار از شرایط موجود است و بهتر است ماتیلدا با هوش سرشار خود میتوانست بهتر خانواده را مدیریت کرده و در شرایط موجود هرچقدر غیر قابل تحمل راه حلی پیدا کند...
🔗 #رمان #کودک #کودک_و_نوجوان #رمان_کودک #رمان_نوجوان
🔰 @ino_khundi
📚 #اینو_خوندی؟
─┅┅─┅──┅─═ঊ🔶ঈঈঈঈ═─
📙 #ارمیا
📝 #رضا_امیرخانی
📖 ۲۹۹ صفحه
📇 انتشارات #افق
─═ঈঈঈ🔶ঊঈ═─┅─┅─┅┅─
📌 «دکتر شیشه عینک را از دست ارمیا گرفت و بدون توجه به لکه قهوهای رنگ گفت: خوب این که مشکل نشد این شیشه عینک یک آدم دوربین است. با دیوپتری حدود...
ارمیا آرام تکرار کرد: دوربین... یک آدم دوربین...
و بعد در حالی که دانههای اشک به ردیف روی ریشهایش برق میزدند گفت: خیلی دوربین بود جاهایی را میدید که من نمیدیدم. کمتر کسی آنجاها را میدید. مطمئنم از داخل سنگر انتهای بهشت را میدید. ولی نه از آنهایی که شیر و عسل و حوریها را دید بزنند. مصطفا چیزهایی میدید که آنها نمیدیدند. با آن عینک میتوانست طول وجودت را اندازه بگیرد. میتوانست بیاید داخل بدنت. نه مثل رادیولوژیستی که از کلیه عکس رنگی بگیرد. مصطفا فقط عکس سنگ قلب را نمیگرفت. سنگشکن قلب بود. قلبت را دیالیز میکرد...»
➕ قلم #رضا_امیرخانی را بسیار شیرین است، واقعا خوب مینویسد... رمان ارمیا اولین رمان بلند اوست که سال ۱۳۷۴ منتشر شد، از آن #کتاب هاییست که نمیفهمید کی شروع شد و چگونه تمام شد. ولی حیف که در انتها آنطور که باید تمام میشد تمام نشد و ای کاش بیشتر ادامه داشت. ارمیا داستان یک سفر درونی است که در بستر اتفاقات سالهای پایانی جنگ ایران و عراق رخ میدهد. در این کتاب دو رفیق از دو بستر فرهنگی و خانوادگی مختلف و با نگاههایی متفاوت به زندگی، راهی جبهه #جنگ میشوند...
📗 همچنین شما میتوانید از طریق آدرس زیر قسمتی از کتاب را مطالعه کرده و #نسخه_الکترونیکی کتاب را خریداری کنید...
👉 https://plink.ir/tj0