اینو خوندی
📚 #اینو_خوندی؟
🏆 #پیشنهاد_طلایی
🏅 رتبه نخست جایزه ادبی #جلال_آل_احمد در سال ۱۳۹۳
🕊 *به بهانه پرکشیدن جانباز سر افراز #شهید میرزامحمدسلگی*
─┅┅─┅──┅─═ঊ🔶ঈঈঈঈ═─
📗 #آب_هرگز_نمی_میرد
📝 #حمید_حسام (خاطرات سردار شهید #میرزا_محمد_سلگی )
📖 ۷۶۰صفحه
🖨 انتشارات #صریر
─═ঈঈঈ🔶ঊঈ═─┅─┅─┅┅─
📌 «از روزی که در ۶ سالگی روضه #مشک و #سقا را از پدرم شنیدم تا زمانی که دستم به داس و خوشههای گندم گره خورد، رد این بوی خوش را گرفتم تا به زیر علم عباس علیهالسلام رسیدم. اتفاقی نبود. در دفتر تقدیر الهی همهچیز حساب و کتاب داشت که با شروع #جنگ_تحمیلی و تأسیس یگان رزمی استان همدان – #انصارالحسین علیهالسلام - به نوکری گردان #حضرت_ابالفضل علیهالسلام منصوب شدم و تشنه آب، آب حیاتی که هنوز از مشک ابالفضل علیهالسلام میریخت و به تاریخ آبرو میداد.»
➕ مِنَ المُؤمِنينَ رِجالٌ صَدَقوا ما عاهَدُوا اللَّهَ عَلَيهِ ۖ فَمِنهُم مَن قَضىٰ نَحبَهُ وَمِنهُم مَن يَنتَظِرُ (احزاب،۲۳)
کتابی فوق العاده جذاب، خواندنی و عاطفی... به قول رهبر معظم انقلاب... «در میان کتابهای #خاطرات جنگ، این یکی از بهترینهاست.»... قلم #کتاب بسیار جذاب، امید بخش و متواضعانه از قول راوی حاجمیرزامحمدسلگی است که حمیدحسام آن را به خوبی به تصویر کشیده است.
انقدری که جوان و نوجوان امروز دنبال افسانههای #جومونگ و... میگردند که همه آنها جز شوخی چیزی نیست... می توانند با مطالعه این دسته کتب مزه واقعیِ حماسه #دفاع_مقدس را بیش از آن افسانههای دروغین بچشند....
🌹 راوی کتاب، جانباز سرافراز میرزا محمد سلگی است که امروز پنجشنبه به درجه رفیع #شهادت نائلآمد و به یاران شهیدش در گردان حضرت اباالفضل پیوست. کسی که رهبر انقلاب درباره او گفته بودند: «اگر ممکن بود، میرفتم همدان دیدن این مرد.»
.
📗 شما میتوانید بخشی از این کتاب زیبا را از طریق آدرس زیر مطالعه کرده و نسخه کامل الکترونیکی آن را خریداری کنید...
👉 https://b2n.ir/abhargheznemimirad
🔗 #روایت #روایتگری #زندگینامه #جنگ #جبهه #جانباز #جانبازی #جلد_سخت #آب #کربلا #فرمانده
🔰 @ino_khundi | 🌿 @motigrphic
اینو خوندی
📚 #اینو_خوندی؟
📗 #آب_هرگز_نمی_میرد
📝 #حمید_حسام (خاطرات سردار شهید #میرزا_محمد_سلگی )
📖 ۷۶۰صفحه
🖨 انتشارات #صریر
🎧 *به مناسبت شهادت #میرزا_محمد_سلگی #کتاب_صوتی آب هرگز نمیمیرد را به صورت #رایگان در سایت و نرمافزار کتابخوان #طاقچه دریافت کنید:*
🌐 https://taaghche.com/book/62519/آب-هرگز-نمی-میرد
🔗 #روایت #روایتگری #زندگینامه #جنگ #جبهه #جانباز #جانبازی #جلد_سخت #آب #کربلا #فرمانده #دفاع_مقدس
🔰 @ino_khundi | 🌿 @motigrphic
📚 #اینو_خوندی؟
─┅┅─┅──┅─═ঊ🔶ঈঈঈঈ═─
📙 #ارمیا
📝 #رضا_امیرخانی
📖 ۲۹۹ صفحه
📇 انتشارات #افق
─═ঈঈঈ🔶ঊঈ═─┅─┅─┅┅─
📌 «دکتر شیشه عینک را از دست ارمیا گرفت و بدون توجه به لکه قهوهای رنگ گفت: خوب این که مشکل نشد این شیشه عینک یک آدم دوربین است. با دیوپتری حدود...
ارمیا آرام تکرار کرد: دوربین... یک آدم دوربین...
و بعد در حالی که دانههای اشک به ردیف روی ریشهایش برق میزدند گفت: خیلی دوربین بود جاهایی را میدید که من نمیدیدم. کمتر کسی آنجاها را میدید. مطمئنم از داخل سنگر انتهای بهشت را میدید. ولی نه از آنهایی که شیر و عسل و حوریها را دید بزنند. مصطفا چیزهایی میدید که آنها نمیدیدند. با آن عینک میتوانست طول وجودت را اندازه بگیرد. میتوانست بیاید داخل بدنت. نه مثل رادیولوژیستی که از کلیه عکس رنگی بگیرد. مصطفا فقط عکس سنگ قلب را نمیگرفت. سنگشکن قلب بود. قلبت را دیالیز میکرد...»
➕ قلم #رضا_امیرخانی را بسیار شیرین است، واقعا خوب مینویسد... رمان ارمیا اولین رمان بلند اوست که سال ۱۳۷۴ منتشر شد، از آن #کتاب هاییست که نمیفهمید کی شروع شد و چگونه تمام شد. ولی حیف که در انتها آنطور که باید تمام میشد تمام نشد و ای کاش بیشتر ادامه داشت. ارمیا داستان یک سفر درونی است که در بستر اتفاقات سالهای پایانی جنگ ایران و عراق رخ میدهد. در این کتاب دو رفیق از دو بستر فرهنگی و خانوادگی مختلف و با نگاههایی متفاوت به زندگی، راهی جبهه #جنگ میشوند...
📗 همچنین شما میتوانید از طریق آدرس زیر قسمتی از کتاب را مطالعه کرده و #نسخه_الکترونیکی کتاب را خریداری کنید...
👉 https://plink.ir/tj0
اینو خوندی
📚 #اینو_خوندی؟
─┅┅─┅──┅─═ঊ🔶ঈঈঈঈ═─
📙 #ابوعلی_کجاست
📝 #نوید_نوروزی
📖 ۱۴۴ صفحه
📇 انتشارات #راه_یار
─═ঈঈঈ🔶ঊঈ═─┅─┅─┅┅─
📌 درگیری خیلی شدید بود... محاصره شده بودیم؛ من ۱۰۰درصد یقین پیدا کرده بودم که از آنجا زنده برنمیگردم. یکی از بچهها پرسید:«عقبنشینی کنیم؟» گفتم:«نه! نه! عقبنشینی درکار نیست. سنگرو حفظ کنید.» آخر صوت از غلامحسین طلب آب کردم و گفتم:« غلامحسین جان اون پایین آب دارید؟» او که پایین تل بود، گفت:«نه والله. اینجا آب نداریم.» گفتم:«یاحسین، #کربلا...»
➕ «ابوعلی کجاست؟» #زندگی_نامه خودگفته #شهید مدافع حرم #مرتضی_عطایی معروف به ابوعلی از رزمندگان لشگر #فاطمیون است. شهیدی ایرانیالاصل از شهر مشهد که خود را افغانستانی معرفی کرده و با پشتکار و پافشاری خود را به لشگر فاطمیون و درنهایت به #جبهه دفاع از حرم #حضرت_زینب سلاماللهعلیها میرساند... ابوعلی و پشتکارش در خانه #اهل_بیت علیهمالسلام شاید مصداق این شعر که «بکوب حلقه در را که عاقبت زسرای/ سری براید اگر حلقه را بجنبانی» باشد... آری درستاست اگر زود خسته نشوی و هرچه تو را رد کردند از پشت در کنار نروی، بالاخره در را به رویت باز میکنند، مثل ابوعلی... دیر یا زود میشود ولی سوخت و سوز ندارد...
📘 خرید #نسخه_فیزیکی از #عمار_یار در * [اینجا](https://plink.ir/dQkUk) *
🔗 #روایت #روایتگری #سوریه #جنگ #شهید #مدافعین_حرم #خاطره #خاطرات
🌿 @motigraphic
🔰 @inokhundi
🌐 www.inokhundi.ir
اینو خوندی
📚 #اینو_خوندی؟
🏅 #پیشنهاد_نقره_ای
─┅┅─┅──┅─═ঊ🔶ঈঈঈঈ═─
📔 #خداحافظ_سارایوو
📝 #آتکا_رید و #هانا_اسکوفیلد
📰 ترجمه #عابده_میرزایی
📖 ۴۴۸ صفحه
📇 انتشارات #کتابستان_معرفت
─═ঈঈঈ🔶ঊঈ═─┅─┅─┅┅─
📌 اول ترس از بمباران و از دستدادن عزیزان را میپاشد توی رگ هایتان ... هر لحظه منتظرید خبر کشته شدن یکی از اعضای خانواده را بشنوید. شهری که محاصره باشد معنیاش این است که اگر مادر خانواده خارج از شهر باشد نمیتواند برگردد و کنار خانواده باشد. دخترها باید بحران پیش آمده را مدیریت کنند.
در صفحهصفحه کتاب خداحافظ سارایوو با مسلمانانی که در محاصره صربها قرار گرفتند زندگی میکنید شاید شما هم اول ترس جنگ به جانتان بیفتد و قیافههای لاغر بچهها دلتان را کباب کند ولی کمکم زیر نگاه تک تیراندازهای صرب زندگی جوانه میزند.
راوی کتاب دخترهای یک خانواده بوسنیایی هستند که جنگ روی سر زندگیشان آوار شده ولی آنها به هم قول دادهاند که شجاع باشند.
➕ برشی از متن کتاب:
برگهای پاییزی درختان ریختند... شاخههای درختها لخت شده بودند و بدون پوشش آنها احساس میکردیم بیشتر در معرض دید دشمن هستیم. هوا مرطوبتر و سردتر و بچهها مجبور بودند برای گرم شدن زیر پتوهایشان جمع بشوند. هروقت برای غذا درستکردن آتش روشن میکردیم، هر پنج تای آنها دور اتاق جمع میشدند تا خودشان را گرم کنند. یانا و سلما به تازگی به "مدرسه جنگ" میرفتند که یکی از معلمهایشان که در اطرافما زندگی میکردند ایجاد کرده بود. درسها چند ساعت بیشتر طول نمیکشیدند و دخترها هر وقت بمباران اجازه میداد، با خوشحالی به مدرسه میرفتند...
📝 #تکتم_دره_کی
📗 خرید نسخهی #الکترونیکی از #طاقچه در * [اینجا](https://plink.ir/G7Z7W) *
📕 خرید نسخهی #فیزیکی از #پاتوق_کتاب_فردا در * [اینجا](https://plink.ir/fMsjx) *
🔗 #رمان #رمان_خارجی #تاریخی #جنگی #بوسنی #جنگ #بوسنی_و_هرزگوین #جنگ_بوسنی
🌿 @motigraphic
🔰 @inokhundi
🌐 www.inokhundi.ir
📚 #اینو_خوندی؟
─┅┅─┅──┅─═ঊ🔶ঈঈঈঈ═─
📕 #پوتین_قرمز_ها
📖 ۳۹۲ صفحه
📝 #فاطمه_بهبودی
🖨 انتشارات #سوره_مهر
─═ঈঈঈ🔶ঊঈ═─┅─┅
📌 اگر اهل #مطالعه در حوزه #دفاع_مقدس هستید، حتما کتابهایی درباره خاطرات اُسرایجنگی نیز زیاد خواندهاید... ولی احتمالاً کتابی راجع به اسرای عراقی جنگ، کمتر یا اصلا نخواندهاید... البته پوتین قرمزها صرفا به #روایتگری یا #خاطره_نگاری از آنها نمیپردازد؛ بلکه موضوع اصلی کتاب در حوزه #جنگ_روانی و #عملیات_روانی بر روی آنها و #رژیم_بعثی عراق است. این کتاب، خاطرات #مرتضی_بشیری ، بازجو و مدیر مسئول جنگروانی قرارگاه خاتمالانبیاء (ص) در دوران دفاعمقدس است. او طیِ مصاحبههایی به همت فاطمه بهبودی، خاطرات خود را از بازجویی افسرهای ردهبالای عراقی بیان کرده است...
➕ برشی از متن کتاب:
چشم اسرا را بستم و در عقب وانت جا گرفتيم ... باد سردی میوزيد و سرِ بي موی سرهنگ از سرما سرخ شده بود. کلاه کاموايیام را زا سر برداشتم و روی سر او کشيدم. سرش را به اين طرف و آن طرف گرداند، کلاه را لمس کرد و با صدای بغض آلودی گفت: (شما ديگر چه مردمی هستيد) نمیدانستم بغضش از عذاب وجدان است يا میخواهد عواطفم را تحت تاثير قرار دهد. جوابی ندادم و چشم دوختم به جاده. صدای سوز گريه سرهنگ را در ميان زوزه باد میشنيدم...
📕 دریافت نسخههای فیزیکی، الکترونیکی و صوتی از سایت ناشر در * [اینجا](https://sooremehr.ir/book/2541) *
🔗 #خاطرات #روایتگری #بازجویی #کتاب_صوتی #اسرای_جنگ #اسیر #اسرای_عراقی #جنگ #جنگ_ایران_و_عراق
🌿 @motigraphic
🔰 @inokhundi
🌐 www.inokhundi.ir
📚 #اینو_خوندی؟
─┅┅─┅──┅─═ঊ🔶ঈঈঈঈ═─
📕 #پسرم_حسین
📖 ۱۶۰ صفحه
📝 #فاطمه_دولتی
🖨 انتشارات #حماسه_یاران
─═ঈঈঈ🔶ঊঈ═─┅─┅
📌 روایت داستانی زندگی شهیدِ عارفِ ۱۶ساله #دفاع_مقدس ؛ #حسین_مالکی_نژاد از زبان مادر که نویسنده برشهایی از زندگانی مادر را نیز در آن گنجانده است. از آن دسته از شهدایی که به قول حاج قاسم، شهیدانه زیسته بود. آخرین باری که از جبهه بازگشت به مادرش گفت مادر ۱۲ روز دیگه پیکرم باز میگردد و همانطور هم شد. حسین تا کلاس هفتم بیشتر درس نخوانده بود ولی وصیت نامهای نوشته که شاید نوشتنش از دست و زبان یک دانشجوی دکترای دینومعارف هم برنیاید... حتی اگر موفق به خواندن کتاب هم نشدید، وصیتنامه شهید که خودش با صدای خودش در زیرزمین خانه ضبط کرده بخوانید و بشنوید، شاید تلنگری باشد...
➕ برشی از متن کتاب:
شادمانفر (که با حسین شهید شده بود) چندسالی از حسین بزرگتر بود. نمیدانم چه سری بود بین این دو که جور دیگری با هم رفیق شده بودند. من چیز زیادی از رابطهشان نمیدانم، ولی حسین گفته بود قول و قرارهایی با هم دارند. میگفت قرار است در یک روز و یک ساعت شهید شوند. به حرفش میخندیدم و میگفتم: بسه حسین، جلوی مردم این جوری نگو! میگن پسر حاجمحمد چیزخور شده!...
📗 خرید با ۱۰درصد خفیف از سایت ناشر در * [اینجا](https://b2n.ir/t34342) *
🔗 #خاطرات #روایتگری #جنگ #جنگ_ایران_و_عراق #شهدا #شهید #شهید_نوجوان #نوجوان
🌿 @motigraphic
🔰 @inokhundi
🌐 www.inokhundi.ir
اینو خوندی
📚 #اینو_خوندی؟
🥈 #پیشنهاد_نقره_ای
─┅┅─┅──┅─═ঊ🔶ঈঈঈঈ═─
📔 #فرنگیس
📝 #مهناز_فتاحی
📖 ۳۵۴ صفحه
📇 انتشارات #سوره_مهر
─═ঈঈঈ🔶ঊঈ═─┅─┅─┅┅─
📌 اگر تا به حال به #کرمانشاه سفرکرده باشید، حتما کنار پارک شیرین مجسمه این زن تبر به دست را دیدهاید... زنی که آقا در سخنرانی در دیدار با مردم گیلان غرب از آنها خواست که او و هویتش را برای خودشان حفظ کنند! آری #فرنگیس_حیدرپور همان بانوی غیور روستاییاست که یک سرباز عراقی را کشت و دیگری را اسیر کرده و با دست بسته تقدیم رزمندگان اسلام کرده است...
اگر به دنبال روایتی متفاوت از بانوان دفاع مقدس هستید فرنگیس کتاب خوبیاست... فرنگیس روایت مردان و زنانی روستاییاست که یکی درمیان جانبازند و هنوز با مینها دست و پنجه نرم میکنند. مردمی که جنگ برایشان در آن هشتسال تمام نشد و همچنان پشت سرهم، شهید و جانباز تقدیم انقلاب میکنند... به قول آقا بانو فرنگیس را باید بزرگ داشت...
➕ برشی از متن کتاب:
نشستم و غذا خوردنشان را تماشا کردم. به آنها چای هم دادیم. با هم حرف میزدند. کنجکاو بودم بدانم چه میگویند. وقتی از مهاجر عراقی پرسیدم، خندید و گفت: « از تو میترسند! میگویند نوبتی بخوابیم، نکند این زن ما را بکشد.»
یکی از آنها نشست و دوتای دیگر خوابیدند! لحظهای چشم از آنها برنمیداشتیم. کنارشان نشسته بودم که مادرم برگشت و گفت : «وقتی میگویم فرنگیس مثل گرگ شده، دروغ نمیگویم!»
اسیرها تا غروب پیش ما بودند. همهجا صدای بمب و خمپاره میآمد. دایی حشمت گفت: «فرنگیس، زود باش اسیرت را بیاور تا برویم و تحویل رزمندهها بدهیم.»
یکی از اسلحهها را دستم گرفتم و با دایی و سه تا اسیر راه افتادیم. مادرم مرتب میگفت:«فرنگیس مواظب باش بلایی سرشان نیاوری.»
➕ خرید نسخهی چاپی، صوتی و الکترونیک کتاب فرنگیس 👇
🌐 https://sooremehr.ir/book/2255
🔗 #دفاع_مقدس #شهدا #شهید #جنگ_تحمیلی #چغالوند #گیلان_غرب #گورسفید #زن #زنان #بانوان #جنگ #مادر #تقریظی #رمان #پیشنهادی #خاطرات
🌿 @motigraphic
🔰 @inokhundi
🌐 www.inokhundi.ir