eitaa logo
اینو خوندی
139 دنبال‌کننده
227 عکس
8 ویدیو
6 فایل
﷽ 📚 #اینو_خوندی 📚 تقدیم به ساحت مقدس امام جواد الائمه علیه السلام 📌 تکه کتاب های خواندنی کاری از گروه گرافیکی #مطیع کیفیت اصلی تصاویر در motigraphic.ir 👈🏻 کانال اصلی◀️ @motigraphic 👤 ارتباط با ادمین◀️ @motigraphicAdmin التماس دعا...
مشاهده در ایتا
دانلود
📚 #اینو_‌خوندی؟ ─┅┅─┅──┅─═ঊ🔶ঈঈঈঈ═─ 📙 #سلیمانی_عزیز 📖 ۲۵۶ صفحه 📝 #عالمه_طهماسبی #لیلا_موسوی #مهدی_قربانی 📇 انتشارات #حماسه_یاران ─═ঈঈঈ🔶ঊঈ═─┅─┅─┅┅─ 📌 «کارگر گرفته‌بودیم. فرستاده بودیمشان بروند سرویس‌های بهداشتی را نظافت کنند. حاجی آمد توی بیت‌الزهرا... مستقیم رفت طبقه پایین پیششان. نگذاشت کارگرها دست بزنند. گفت:«همه برین بیرون.» روکرد بهم گفت: «نذار کسی بیاد.» قدغن کرد حتی خودم بروم. در را بست و خودش ماند تنها... یک ساعت بعد آمد نشست. یک نفس راحت کشید و گفت: «آخیش، منم تونستم به عزاداری حضرت زهرا (س) یه خدمتی بکنم.» ➕ #کتاب «سلیمانی عزیز» گوشه‌هایی از زندگانی شهید #سپهبد حاج #قاسم_سلیمانی را از منابع مختلف، چه تلویزیونی چه نشریات و بایگانی‌های مختلف تألیف و در همان ماه‌های اول پس از #شهادت این #شهید بزرگوار منتشر کرده است. ممکن است تعدادی از روایات و داستان‌های آن را شنیده باشید و از نظر نگارشی کار ویژه‌ای روی آن نشده باشد اما به خاطر منبع نویسی ریزِ در ذیل هر داستان خیالتان از معتبر بودن روایت راحت است. و البته بسیاری از مطالب برای‌تان جدید و تکان‌دهنده است... . 💯 همچنین می‌توانید این کتاب را از طریق سایت ناشر به آدرس hamasehyaran.ir یا ارسال نامِ کتاب به سامانه 3000191717 خریداری کرده و از #تخفیف 20% آن بهرمند شوید. 🔗 #مدافعان_حرم #زندگی_نامه #حاج_قاسم #حاج_قاسم_سلیمانی #شهید_سلیمانی #سپاه_قدس #قدس #نیروی_قدس #سپاه #هیئت #خادم_الحسین ع 🔰 @ino_khundi | 🌿 @motigraphic
اینو خوندی
📚 #اینو_‌خوندی؟ ─┅┅─┅──┅─═ঊ🔶ঈঈঈঈ═─ 📙 #سلیمانی_عزیز 📖 ۲۵۶ صفحه 📝 #عالمه_طهماسبی #لیلا_موسوی #مهدی_ق
🌀 #نشانک 🌹 *حاج #قاسم_سلیمانی چه کتاب‌هایی می‌خواند؟* 📌 باورش سخت است اما حاجی با این همه کار که دورش ریخته بود، برای #مطالعه وقت می‌گذاشت کتاب مذهبی می‌خواند؛ رمان و کتاب‌های دفاع مقدس. کتاب #الغارات را خوانده بود و توصیه کرده بود که این کتاب الغارات را که قدیمی‌ترین کتب شیعه است حتماً بخوانید. یک #مقتل کامل است. اگر آن را بخوانید امروز برای حکومتی که در استمرار حکومت علی‌بن‌ابیطالب (علیه السلام) است، آگاهانه‌تر و بدون تعصبات فردی و حزبی نگاه می‌کنیم، نظر می‌دهیم و دفاع می‌کنیم. عکسش پخش شده بود... حاج قاسم کتاب به دست کنار پنجره هواپیما، دقیق دقیق که می‌شدی کتاب #گزارش_یک_آدم_ربایی نوشته "گابریل گارسیا مارکز" است. ماجرای مستندی از عملیات‌های ربایش و بازسازی تعدادی از چهره‌های سرشناس کلمبیا در دهه ۹۰ میلادی. روزهای آخر کتاب انسان کامل #شهید_مطهری را می خواند؛ می خواند و یادداشت بر می‌داشت... 📔 #سلیمانی_عزیز 🖨 انتشارات #حماسه_یاران 🔰 @ino_khundi | 🌿 @motigraphic
اینو خوندی
📚 ؟ 🥈 ─┅┅─┅──┅─═ঊ🔶ঈঈঈঈ═─ 📙 📝 📖 264 صفحه 🖨 انتشارات ─═ঈঈঈ🔶ঊঈ═─┅─┅─┅┅─ 📌 هنوز که هنوز است از جای‌جای کشور به دیدارش می‌روند. اشرف ساداتی که از اول جوانی خانه‌اش را مکانی قرار داده برای کمک به و مردمش و شاید بتوان گفت حتی یک روز هم دست روی دست نگذاشته. حتی در روزهایی که به خاطر اون حادثه نمی‌توانست قدم از قدم بردارد. آری ان‌تنصرالله ینصرکم و یثبت‌اقدامکم... همین می‌شود که پسرش بعد از شهادت در آن شرایط سخت در بین خواب‌و‌بیداری به سراغش می‌آید و آن مکاشفه رخ می‌دهد. تنها گریه کن را بخوانید تا یکی از شیرزنان دیگر این آب و خاک را بیشتر بشناسید. ➕ برشی از متن کتاب: بعدازظهرش رفتم بازار و برای خودم یک جفت کتانی خریدم؛ رنگش سفید بود با خط‌های سیاه. همان جا با خدا عهد کردم تا زنده‌ام، برای دین خدا و راه علیه‌السلام هر چقدر توان دارم، بدوم و از هیچ چیزی دریغ نکنم... انگار آن کتانی‌ها برایم یک جور نشانه بود. با خودم گفتم این‌ها را می‌پوشم و تا دم مرگ از پایم درشان نمی‌آورم... صبح که می‌شد، کارم این بود اول بساط ناهار را آماده کنم. فاطمه، عقل‌رس بود؛ هم حواسش به خودش بود، هم محمد و مریم. می‌رفتم بیرون و در را هم قفل می‌کردم. آیت‌الکرسی و چهارقل می‌خواندم و از بابت بچه‌ها خیالم راحت بود. نزدیک ظهر و ساعت آمدن حاجی، هر کجا بودم، خودم را می‌رساندم خانه. بعد از ناهار و استراحتش، حاجی که می‌رفت، من هم چادر سر می‌کردم و راه می‌افتادم... 📗 خرید از در * [اینجا](https://b2n.ir/gerye) * 🔗 🌿 @motigraphic 🔰 @inokhundi 🌐 www.inokhundi.ir
📚 ؟ ─┅┅─┅──┅─═ঊ🔶ঈঈঈঈ═─ 📕 📖 ۱۶۰ صفحه 📝 🖨 انتشارات ─═ঈঈঈ🔶ঊঈ═─┅─┅ 📌 روایت داستانی زندگی شهیدِ عارفِ ۱۶ساله ؛ از زبان مادر که نویسنده برش‌هایی از زندگانی مادر را نیز در آن گنجانده است. از آن دسته از شهدایی که به قول حاج قاسم، شهیدانه زیسته بود. آخرین باری که از جبهه بازگشت به مادرش گفت مادر ۱۲ روز دیگه پیکرم باز می‌گردد و همان‌طور هم شد. حسین تا کلاس هفتم بیشتر درس نخوانده بود ولی وصیت نامه‌ای نوشته که شاید نوشتنش از دست و زبان یک دانشجوی دکترای دین‌ومعارف هم برنیاید... حتی اگر موفق به خواندن کتاب هم نشدید، وصیت‌نامه شهید که خودش با صدای خودش در زیرزمین خانه ضبط کرده بخوانید و بشنوید، شاید تلنگری باشد... ➕ برشی از متن کتاب: شادمان‌فر (که با حسین شهید شده بود) چندسالی از حسین بزرگتر بود. نمیدانم چه سری بود بین این دو که جور دیگری با هم رفیق شده بودند. من چیز زیادی از رابطه‌شان نمی‌‌دانم، ولی حسین گفته بود قول و قرارهایی با هم دارند. می‌گفت قرار است در یک روز و یک ساعت شهید شوند. به حرفش می‌خندیدم و می‌گفتم: بسه حسین، جلوی مردم این جوری نگو! میگن پسر حاج‌محمد چیزخور شده!... 📗 خرید با ۱۰درصد خفیف از سایت ناشر در * [اینجا](https://b2n.ir/t34342) * 🔗 🌿 @motigraphic 🔰 @inokhundi 🌐 www.inokhundi.ir
اینو خوندی
📚 ؟ 🥈 ─┅┅─┅──┅─═ঊ🔶ঈঈঈঈ═─ 📙 📝 📖 264 صفحه 🖨 انتشارات ─═ঈঈঈ🔶ঊঈ═─┅─┅─┅┅─ 📌 هنوز که هنوز است از جای‌جای کشور به دیدارش می‌روند. اشرف ساداتی که از اول جوانی خانه‌اش را مکانی قرار داده برای کمک به و مردمش و شاید بتوان گفت حتی یک روز هم دست روی دست نگذاشته. حتی در روزهایی که به خاطر اون حادثه نمی‌توانست قدم از قدم بردارد. آری ان‌تنصرالله ینصرکم و یثبت‌اقدامکم... همین می‌شود که پسرش بعد از شهادت در آن شرایط سخت در بین خواب‌و‌بیداری به سراغش می‌آید و آن مکاشفه رخ می‌دهد. تنها گریه کن را بخوانید تا یکی از شیرزنان دیگر این آب و خاک را بیشتر بشناسید. ➕ برشی از متن کتاب: بعدازظهرش رفتم بازار و برای خودم یک جفت کتانی خریدم؛ رنگش سفید بود با خط‌های سیاه. همان جا با خدا عهد کردم تا زنده‌ام، برای دین خدا و راه علیه‌السلام هر چقدر توان دارم، بدوم و از هیچ چیزی دریغ نکنم... انگار آن کتانی‌ها برایم یک جور نشانه بود. با خودم گفتم این‌ها را می‌پوشم و تا دم مرگ از پایم درشان نمی‌آورم... صبح که می‌شد، کارم این بود اول بساط ناهار را آماده کنم. فاطمه، عقل‌رس بود؛ هم حواسش به خودش بود، هم محمد و مریم. می‌رفتم بیرون و در را هم قفل می‌کردم. آیت‌الکرسی و چهارقل می‌خواندم و از بابت بچه‌ها خیالم راحت بود. نزدیک ظهر و ساعت آمدن حاجی، هر کجا بودم، خودم را می‌رساندم خانه. بعد از ناهار و استراحتش، حاجی که می‌رفت، من هم چادر سر می‌کردم و راه می‌افتادم... 📗 خرید از در * [اینجا](https://b2n.ir/gerye) * 🔗 🌿 @motigraphic 🔰 @inokhundi 🌐 www.inokhundi.ir