eitaa logo
اینو خوندی
140 دنبال‌کننده
227 عکس
8 ویدیو
6 فایل
﷽ 📚 #اینو_خوندی 📚 تقدیم به ساحت مقدس امام جواد الائمه علیه السلام 📌 تکه کتاب های خواندنی کاری از گروه گرافیکی #مطیع کیفیت اصلی تصاویر در motigraphic.ir 👈🏻 کانال اصلی◀️ @motigraphic 👤 ارتباط با ادمین◀️ @motigraphicAdmin التماس دعا...
مشاهده در ایتا
دانلود
اینو خوندی
📚 #اینو_خوندی؟ 📔 #ادواردو 📝 #بهزاد_دانشگر 📖 ۲۸۰ صفحه 📇 نشر #عهد_مانا 📌 "خوش باش، خوش باش، این هم
➕ ذلک الکتاب و لا ریب فیه هدی للمتقین... این کتابیست که هیچ شکی در آن نیست و پرهیزکاران را هدایت می‌کند... ابتدا که کتاب را تهیه کردم فکر می‌کردم مثل باقی های زنگینامه از ابتدا شروع می‌کند به تعریف زندگانی این شهید بزرگوار ولی خیلی جذاب تر و خلاقانه که فکر می‌کردم به این روایت پرداخته شده بود. دو گروه ایرانی و ایتالیایی به دنبال کشف حقیقت در مورد زندگی و نحوه مرگ پسر سناتور قدرتمند و ثروتمند ایتالیایی هستند، صاحب شرکت اتوموبیل سازی و باشگاه و کلی دارایی دیگر... هستند و هرکدام از منظر خود به حقایقی دست می‌یابند و نویسنده علاوه بر توضیح زندگانی ادواردو به صورت جذاب و خواندنی داستان زندگی دو گروه محقق را نیز پیش می‌برد و در آخر به زیبایی این سه داستان را به هم می‌رساند. خیلی خیلی لذت بردم و ۳_۴ روزه تمام شد... 🔗 🔰@ino_khundi 🌿 @almolahezat
📚 ؟ 📘 ۲۵ 📝 📖 ۱۱۲ صفحه 📇 نشر 📌 "پروژه ای که همه فکر می کردند شاید 10 سال طول بکشد، یکساله تمام کرد. وقتی برای بازدید از پروژه آمده بودند؛ دستی به شانه ی حاج حسن زدند و گفتند: «حسن آقا به قول و وعده ای که به ما داده وفا کرده و ندیده ام وعده ای بدهد و به آن عمل نکند.» بعد همان جا پیشانی حاج حسن را بوسیدند." ➕ ۱۰۰ داستان کوتاه از زندگانی سردار رشید اسلام حاج در یک یا دو بند را می‌توانید در یادگاران 25 مطالعه کنید تا با قسمتهای اندکی از زندگی این شهید بزرگوار آشنا شوید. 🔗 🔰 @ino_khundi 🌿 @almolahezat
📚 #اینو_خوندی؟ 📘 #آن_بیست_و_سه_نفر 📝 #احمد_یوسف_زاده 📖 ۴۰۶ صفحه 📇 نشر #سوره_مهر 📌 "سیلی و اسیری ملازم یکدیگرند. اگر بیست سال جایی اسیر باشی، آغاز اسارتت درست زمانی است که اولین سیلی را می‌خوری! اولین سیلی حس غریبی دارد. یک‌‌دفعه ناامیدت می‌کند از نجات و خلاصی و همه‌ امیدت به سمت خداوند می‌رود. خودت را دربست می‌سپاری به قدرت بزرگی که خدای آسمان‌ها و زمین است. درد می‌کشی و تحقیر می‌شوی و این دومی کشنده است. تحقیر شدن من با اولین سیلی حدّ و حساب نداشت. داشتم از مرد عرب سیه‌چرده‌ای سیلی می‌خورم که با پوتین‌هایش روی خاک وطنم راه می‌رفت. سیلی خوردن از متجاوز دردی مضاعف دارد. برای تخمین درد یک سیلی ملاک هست؛ اینکه کدام سوی خط مرزی باشی. اگر این طرف، در خاک خودت، باشی درد این سیلی فرق می‌کند تا آنکه آن‌سوی مرز در خاک دشمن باشی و من این طرف، روی زمین خوزستان، سیلی خوردم؛ یک سیلی پردرد!" 🔗 #شهدا #کتاب_زندگی #روایتگری #زندگینامه #خاطره #اسارت 🔰 @ino_khundi 🌿 @almolahezat
📚 ؟ ─━━━━━━━━━━⊱✿⊰━━━━━━━━━─ 📘 📖 ۱۲۰صفحه 📝 📇 نشر ─━━━━━━━━━━⊱✿⊰━━━━━━━━━─ 📌امیر، خیره شد به جسم مجروحی که سرتا پایش پانسمان شده بود. روی هر دو چشمش گاز استریل گذاشته بودند. یکی از دست‌ها از مچ و دیگری از آرنج قطع شده بود و سینه و شکم و پاها پر بودند از ترکش های ریز و درشت و زخم‌هایی که خون روی بعضی‌شان دلمه بسته بود... بی راه نبود که حامد بین مجروحان ایرانی به معروف شده بود ... " جلوی چشم امیر، تمام روضه‌های که شنیده بود و تمام نوحه‌هایی‌که‌ خوانده بود، مجسم شدند." ➕" *شبیه خودش* " روایتی کوتاه از زندگانی کوتاه، ولی پر بهره شهید مدافع حرم است که در جای جای ، اشک هوای سرازیر شدن می‌کند. شهیدی که عاشق حضرت قمربنی‌هاشم بود و در آخر شبیه خودش به شهادت رسید. *...روح برخی در این دنیا نمی‌گنجد...* 🔗 🔰 @ino_khundi 🌿 @almolahezat
📚 ؟ *...〰〰〰➰〰〰〰〰...* 📘 ۱۲ ( ) 📖 224 صفحه 📝 📇 انتشارات *...〰〰〰➰〰〰〰〰...* 📌 با آمریکایی‌‌ها ، با انگلیس‌ها ، با آلمانی‌ها، ژاپنی‌‌ها، با سران ارتش ، باهمه این‌ها، ما به عنوان عضو اعضای شورای انقلاب ، حق داریم رو به رو شویم ، حرف بزنیم و سخن بگوییم ؛ اما به یک شرط، به شرط این که در این برخوردها حس کنند یک سر سوزن از آنها چیزی نمی خواهیم ؛ *به شرطی که حس کنند ما از موضع قدرت با آنها رو به رو هستیم* ؛ و من به عنوان یک تجربه موفق مبارزاتی میخواهم که این در تاریخ بماند و نسل جوان انقلابی‌ما این را به عنوان یک تجربه بشنود، که بدون استثنا در تمام این چند برخورد پیروز شدیم و دشمن را ضعیف تر کردیم. (برشی از متن کتاب از زبان شهید ) 🔗 🔰 @ino_khundi 🌿 @almolahezat
📚 ؟ *...〰〰〰➰〰〰〰〰...* 📘 📖 ۲۲۰ صفحه 📝 📇 انتشارات *...〰〰〰➰〰〰〰〰...* 📌 کنار زینب نشستم و صورت لاغر و استخوانی‌اش را بوسیدم، چشم های بسته‌اش را یکی یکی بوسیدم. لب هایش را بوسیدم. سرم را روی سینه‌اش گذاشتم ، قلبش نمی‌زد ؛ روسری‌اش هنوز به سرش بود. چند تار مویی را که از روسری بیرون زده بود، پوشاندم. *دخترم راضی نبود نامحرم موهایش را ببیند.* زینبم روی کشوی سردخانه آرام خوابیده بود. سرم را روی سینه‌اش گذاشتم و بلند گفتم:«بأی ذنب قتلت» . ➕ *برخی را خدا برای خود خودش خلق کرده* ... اصلا گویی برای این دنیا خلق نشده‌اند. قرار بوده مستقیم به بهشت بروند و فکر کنم خدا فقط مدت کوتاهی برای شناساندنشان آنها را روی زمین خود قرار داده است. به نظرم زینب (میترا) کمایی از اون دسته آدم‌هاست. (کتاب عارف 12 ساله) و (کتاب عارفانه) هم از این دست از آدم‌ها بودند. خود زینب مدام می‌گفت: «خانه‌ام را ساخته‌ام. باید بروم.» *قفس دنیا برایش تنگ بود...* 🔗 🔰 @ino_khundi 🌿 @almol
📚 #اینو_‌خوندی؟ ─┅┅─┅──┅─═ঊ🔶ঈঈঈঈ═─ 📘 #فرنگیس 📖 ۳۵۴صفحه 📝 #مهناز_فتاحی 📇 انتشارات #سوره_مهر ─═ঈঈঈ🔶ঊঈ═─┅─┅┅─┅─ 📌 «فرنگیس» روایت زن قهرمانی است که در سخت‌ترین ‌لحظات جنگ، دشوارترین ‌تصمیم را گرفت و به دنیا نشان داد زنان ایرانی چه غیرت و شجاعتی دارند. داستان زندگی او در کتابی هم‌نام خودش چاپ شده؛ داستانی که حضرت آقا آن را یک‌داستان استثنائی می‌دانند. با روایت زندگی این بزرگ زن همراه شوید... ➕ خرید نسخه‌ی چاپی، صوتی و الکترونیک کتاب فرنگیس با تخفیف ویژه 👇 https://www.sooremehr.ir/fa/book/2255/ 🔗 #دفاع_مقدس #شهدا #شهید #جنگ_تحمیلی 🔰 @ino_khundi 🌿 @almolahezat
هدایت شده از مطیع
📦🎒 #بسته_پشتیبان #پوستر کوله پشتی زیارت به نیابت از #شهدا ☄️ویژه سفر زیارتی #اربعین حسینی 📥 دانلود در وبسایت Motigraphic.ir 🌿 @motigraphic
📚 ؟ ─┅┅─┅──┅─═ঊ🔶ঈঈঈঈ═─ 📙 📝 📖 ۳۳۶ صفحه 🖨 انتشارات ─═ঈঈঈ🔶ঊঈ═─┅─┅┅─┅ 📌 برای من وضعیت حرم حضرت زینب (س) از هر سوالی مهم تر بود. با لحنی که بوی نگرانی داشت پرسیدم: حرم خانم چطور ، اَمنه؟ ابو حاتم آه سردی کشید ؛ سرش را پائین انداخت و حرفی نزد... برای لحظه‌ای فکرهای مختلفی از ذهنم گذشت، اشک تا پرده پشت چشمم آمد، اما در همان حال بارقه‌ای [نور امید] دلم را روشن کرد... خوشحال شدم از این‌که در این اوضاع و احوال خانم، حسین را که برای دفاع از حرم آمده، تنها نگذاشته‌ام... (از زبان همسر شهید ) 📙 زندگی شهید حسین همدانی پر بود از حادثه، مجروحیت، گمنامی و کارهای بزرگی که ناشناخته مانده‌است. بخشی از کتاب به خاطرات و نقش شهید همدانی در تاسیس سه لشکر سپاه در سال‌های دفاع‌مقدس و ماموریت‌های متعدد از جمله حضور وی در آفریقا و در نهایت دفاع از حرم اهل‌بیت(علیه‌السلام) در سوریه می‌پردازد... همه این‌ها در کنار شنیدنی‌های قصه‌ی حرم و مقابله با تکفیری‌ها در این کتاب جمع شده‌است... ➕ همچنین شما می‌توانید با کلیک روی لینک زیر ، بخشی از این کتاب زیبا را (با رضایت ناشر) مطالعه کنید👇 https://reader.taaghche.com/book/34073/خداحافظ-سالار 🔗 🔰 @ino_khundi 🌿 @almolahezat
📚 #اینو_خوندی؟ 📘 #یادگاران_۲۵ 📝 #فرزانه_مردی 📖 ۱۱۲ صفحه 📇 نشر #روایت_فتح 📌 "پروژه ای که همه فکر می کردند شاید 10 سال طول بکشد، یکساله تمام کرد. وقتی #رهبر_معظم_انقلاب برای بازدید از پروژه آمده بودند؛ دستی به شانه ی حاج حسن زدند و گفتند: «حسن آقا به قول و وعده ای که به ما داده وفا کرده و ندیده ام وعده ای بدهد و به آن عمل نکند.» بعد همان جا پیشانی حاج حسن را بوسیدند." ➕ ۱۰۰ داستان کوتاه از زندگانی سردار رشید اسلام حاج #حسن_طهرانی_مقدم در یک یا دو بند را می‌توانید در #کتاب یادگاران 25 مطالعه کنید تا با قسمتهای اندکی از زندگی این شهید بزرگوار آشنا شوید. 🔗 #شهدا #کتاب_زندگی #روایتگری #زندگینامه #خاطره #امام_خامنه_ای 🔰 @ino_khundi 🌿 @almolahezat
📚 #اینو_‌خوندی؟ 🎉 *#مسابقه بزرگ کتابخوانی* 📗 ‌#تنها_زیر_باران 📖 ۳۱۲ صفحه 🔸موضوع کتاب «تنها زیر باران» روایت زندگی و شهادت سردار #مهدی_زین_الدین فرمانده لشکر ۱۷ امام علی‌بن‌ابی‌طالب (علیه‌السلام)، می‌باشد؛ این کتاب در برگیرنده خاطراتی منتشر نشده مربوط به زندگی و رزم و شهادت زین‌الدین از زبان خانواده، همسر و همرزمان وی است... 📆 از ۱۳ آبان تا ۱۲ بهمن ۹۸ 👌 با اهدای جوایز ارزنده... ➕برای خرید آنلاین کتاب به آدرس www.hamasehyaran.ir مراجعه کنید... 🔗 #مسابقه_کتابخوانی #خاطرات #شهدا #روایتگری #زندگینامه 🔰 @ino_khundi 🌿 @almolahezat
📚 ؟ ─┅┅─┅──┅─═ঊ🔶ঈঈঈঈ═─ 📗 📖 ۱۰۸صفحه 📝 🖨 انتشارات ─═ঈঈঈ🔶ঊঈ═─┅─┅ 📌نرسیده به گلستان ، تابوت را یکباره وارد مدرسه‌اش کردند. تابوت که وارد مدرسه شد، صدای دانش‌آموزان، در و دیوار مدرسه را لرزاند. گریه می‌کردند و یک‌صدا شعار می‌دادند: «معلم شهیدم، شهادتت مبارک!» صدای بچه‌ها بدن همه را لرزاند. اشک‌هایشان را هم. فقط پنج‌ماه برایشان معلمی کرده‌بود.... ➕این نیم‌نگاهی است به زندگی و اوج بندگی شهید که در ۷۷ قسمت کوتاه روایت شده‌است. از دوران کودکی او شروع می‌شود و تا بعد از شهادتش ادامه دارد. همچنین یک صفحه درمیان مزین است به تصویری از این شهید بزرگوار. سبک زندگی این شهید و دقت‌های کوچکش در لحظه لحظه‌های زندگی، او را از دیگر دوستان خود متمایز کرده و می‌تواند الگوی مناسبی برای ما باشد. کتاب کوتاهی‌است و می‌توان یک ساعته آن را به اتمام رساند... 📗 همچنین شما می‌توانید بخشی از این کتاب زیبا را از طریق آدرس زیر مطالعه کنید... 👉 https://b2n.ir/149492 🔗 🔰 @ino_khundi
📚 ؟ ─┅┅─┅──┅─═ঊ🔶ঈঈঈঈ═─ 📗 📖 ۲۷۱صفحه 📝 🖨 ─═ঈঈঈ🔶ঊঈ═─┅─┅ 📌تمام امیدم رفتن به در خانه (علیهم‌السلام) بود. متوسل شدم به خود خانم حضرت صدیقه طاهره (سلام‌الله‌علیها). با آه و ناله گفتم: «بی‌بی! خودتون وضع ما رو دارین می‌بینین. دستم به دامنتون. یه‌کاری بکنین». به سجده افتادم روی خاک‌ها و باز گفتم: «شما خودتون توی همه عملیات‌ها مواظب ما بودین. این‌جا هم دیگه همه‌چیز به لطف و عنایت خودتون بستگی داره. توی همین‌حال، گریه‌م گرفت. عجیب هم قلبم شکسته بود که خدایا چه‌کار کنیم... وقتی لطف و معجزه‌ای مقدر شده باشد و قطعاً بخواهد اتفاق بیفتد، می‌افتد... ➕ حاج اولش یکی بود مثل من و شما. کتاب این را می‌گوید؛ خاطره‌های پدر و مادر و دوستان و نزدیکانش. آن‌ها می‌گویند عبدالحسین یک پسر ساده خاکی اهل تربت‌حیدریه بود، با چهره‌ای روستایی که صمیمیت از آن می‌بارید. همین‌ پسر ساده صمیمی، اتفاق بزرگی را در تاریخ هشت‌ساله دفاع مقدس رقم زد. این ، هفتاد خاطره از او را کنار هم گذاشته؛ درست مثل هفتاد تصویر که به خواننده کمک می‌کند با نگاه کردن به آن‌ها، این ‌شهید مخلص را بهتر بشناسید. خاطره‌ها، هم از روزهای کودکی و نوجوانی او گلچین شده‌اند، هم از روزگار جوانی. هم از زندگی شخصی او می‌گویند، هم از منش جهاد و فرماندهی‌اش. راوی‌ها هم مختلف‌اند، از خانواده گرفته تا اقوام و دوستان و هم‌رزمان تا همه وجوه شخصیت این ‌فرمانده جهادی برای مخاطب روشن شود... 🔗 سلام‌الله‌علیها
📚 ؟ 🎖 😎 نوجوان شگفتی آفرین 📘 📝 📖 ۴۶۶ صفحه 📇 نشر 😬 حالا که شما هم از شر در خانه شده‌اید بد نیست این کتاب را بخوانید... 😍 حتما داستان جذاب این کتاب باعث می‌شود گذر زمان را احساس نکنید... 🔗 🔰 @ino_khundi
📚 #اینو_‌خوندی؟ ─┅┅─┅──┅─═ঊ🔶ঈঈঈঈ═─ 📙 #رسول_مولتان 📝 #زینب_عرفانیان 📖 ۲۱۵ صفحه 📇 انتشارات #سوره_مهر ─═ঈঈঈ🔶ঊঈ═─┅─┅─┅┅─ 📌 «یادم نیست چند بار مسیر بین دفتر علی و راهرو را رفتیم و بدن‌های خونی را دیدیم و برگشتیم. می‌آمدم خانه و با خودم فکر می‌کردم صحنه‌هایی که دیدم، واقعیت ندارد. برمی‌گشتم تا دوباره ببینم و مطمئن شوم. طفلک مهدی (پسرم) هم پابه‌پای من می‌آمد. حیران و سرگردان، پای برهنه روی خون‌ها، بین بدن‌های بی‌جان راه می‌رفتیم و برمی‌گشتیم خانه...» . ➕ #داستان زندگانی مدیر #شهید پرتلاش و جهادگر #خانه_فرهنگ_ایران در کشورهایی مثل #هند ، #افغانستان ، #پاکستان ، غنا و... که به معنای واقعی به #جهاد_فرهنگی معنا بخشیده بود... ولی صد افسوس که هیچکس در زمان حیاتش به جز مردم منطقه قدر او را ندانست و نفهمید که او در دوره مسئولیتش چه کارهای بزرگی انجام داده است؛ تا اینکه در آخرین روز ماموریتش در مولتان به دست وهابیان خبیث که بیشترین ضربه‌ها را از او خورده بودند در دفتر کارش به شهادت رسید... ماجرایی که خیلی جای کار دارد ولی تاکنون به آن خیلی پرداخته نشده است... 🔗 #زندگینامه #خاطرات #شهدا #زندگی_نامه_شهدا #خاطرات_شهدا 🔰 @ino_khundi | 🌿 @motigraphic
اینو خوندی
📚 ؟ ─┅┅─┅──┅─═ঊ🔶ঈঈঈঈ═─ 📙 📝 📖 ۲۱۶ صفحه 📇 انتشارات ─═ঈঈঈ🔶ঊঈ═─┅─┅─┅┅─ 📌 «شروع بازی جعفر (در ) با قنوتی بود که می‌گرفت. ثریاخانم که همان ردیف اول نشسته بود و داشت تماشا می‌کرد، وقتی این صحنه‌ را دید با همان لحن عامیانه‌اش گفت:«جعفر! چرا را شروع نکرده قنوت می‌گیری؟ ابتدا رکعت اول را بخوان، بعد در رکعت دوم قنوت بگیر.» جعفر هم همانجا وسط نمایش به ثریاخانم جواب داد: «خانم معلم‌مان اینطوری گفته؛ به شما چه مربوط؟»... بگومگوی جعفر و ثریاخانم که بالا گرفت بعضی‌ها از این طرف و آن‌طرف سالن به ثریاخانم گفتند:«ثریاخانم! این نمایش است نماز واقعی که نیست...» او هم بدون توجه مدام تکرار می‌کرد: «نه نماز او باطل است و اصلا الان که وقت نماز نیست! نه نماز صبح، نه ظهر و...» هرچه می‌گفتم بعداً برایت توضیح می‌دهم، قبول نمی‌کرد که نمی‌کرد. خلاصه آن‌روز ثریاخانم بساط مارا به هم زد، اما خود این اتفاق برای بچه‌هایی که نماز بلد نبودند نوعی آموزش بود...» ➕ حتما در خلال مطالعه این کتاب هوسِ مربای گل محمدی می‌کنید حتی اگر تا به حال طعم آن را نچشیده باشید... مربای گل‌محمدی گزیده‌ای است از مربیان دهه شصت که در کنار هم گلستانی را تصویر می‌کند که گل‌های خوشرنگ این سرزمین، در آن سرکشیده و قدافراشته‌اند. در این کتاب خاطراتی از مبارزه باگروهک‌های سیاسی، نقش دانش‌آموزان و مدارس در به کمک به جبهه ، مطلوب انقلاب در مدارس، و نمایش‌های دانش‌آموزی و... روایت شده‌است. مطالعه این کتاب به همه مربیان و متصدیان امور توصیه می‌شود... 📗 همچنین شما می‌توانید از طریق آدرس زیر قسمتی از کتاب را مطالعه کرده و کتاب را خریداری کنید... 👉 https://plink.ir/e8oGY 😉 یا کتاب رو به صورت فیزیکی از وبسایت عماریار دریافت کنید: 👉 b2n.ir/mrbm 🔗 🔰 @ino_khundi | 🌿 @motigraphic
اینو خوندی
📚 ؟ 🥉 ─┅┅─┅──┅─═ঊ🔶ঈঈঈঈ═─ 📙 📝 📖 ۱۲۰ صفحه 📇 انتشارات ─═ঈঈঈ🔶ঊঈ═─┅─┅─┅┅─ 📌 ساعت روی دیوار از نیمه‌شب گذشته و وقت قرارمان رسیده بود، اما انگار راضیه امشب، زیر همه‌شان زده بود... «سحرها همدیگر رو با پیامک برای بیدار کنیم. اگه هم خسته بودیم، دو رکعت به نیت نماز شب بخونیم و بعدش بخوابیم. اگه هم دیگه از خستگی توان بلند شدن نداشتیم، چندتا ذکر بگیم و دوباره بخوابیم. توی شرایط عادی هم بعد از نماز تا ساعت شیش، درسای اون روز رو مرور کنیم.» یکبار دیگر شماره راضیه و خانه‌شان را گرفتم اما جوابی نشنیدم... . ➕ ما مدعیان صف اول بودیم از آخر مجلس شهدا را چیدند... شامگاه شنبه ۱۳۸۷/۱/۲۴ بود که خبر انفجار حسینیه سیدالشهدای‌ کانون رهپویان وصال‌ شیراز براثر بمبی که در قسمت مردانه کارگذاشته شده بود منتشر شد. اما در میان ۱۴ شهید این حادثه نام ۲ خانم نیز می‌درخشید. یکی از این دو شهید دختر ۱۶ ساله‌ایست که این کتاب درباره او نوشته شده‌است. احتمالا شما هم با مطالعه این کتاب این حرف حاج قاسم را تصدیق می‌کنید که برای «شهید بودن باید شهیدانه زیست.» و به حال این شهید برزگوار غبطه خواهیدخورد. طاهره کوهکن قلم را به دست گرفته و از اولین ساعات و روزهایی می‌نویسد که یک خانواده با حادثه شهادت دخترشان روبرو می‌شوند. زیبایی آن‌جاست که قلم نویسنده بین روزهای قبل و بعد از شهادت راضیه دختر شانزده ساله خانواده رفت‌وآمد می‌کند. ترکیب خوب یک قلم روان با سر زدن‌های مناسب به گذشته، این کتاب را جذاب‌ و خواندنی کرده‌است‌... 📗 مطالعه قسمتی از کتاب و خرید از وبسایت در * [اینجا](https://b2n.ir/524447) * 📘 خرید از وبسایت در * [اینجا](https://b2n.ir/Razebaba) * 🔗 🔰 @inokhundi | 🌿 @motigraphic
📚 ؟ ─┅┅─┅──┅─═ঊ🔶ঈঈঈঈ═─ 📙 📝 📖 ۴۶۴ صفحه 📇 ─═ঈঈঈ🔶ঊঈ═─┅─┅─┅┅─ 📌 خداحافظ سالار کتابی است از خانم همسر سرلشکر پاسدار شهید . راوی این نمونه‌ای‌ است، از یک زن فداکار که برای آرامشِ خانه و خانواده‌اش همه‌ دل‌مشغولی‌ها و عشق و علاقه به همسرش را در خود پنهان داشته تا در هنگام ماموریت‌های پدر، فرزندان بهانه پدر را نگیرند و همچنین نشان دهنده مردی است پر ازعشق؛ عشق خدا، خانواده، ، خدمت و به رفقایی که در جنگ ۸ساله از آنها جدا افتاده بود... شمع افروخت و پروانه در آتش گُل کرد می‌توان سوخت اگر امر بفرماید عشق... ➕ برشی از متن کتاب: بساط گردو شکستن را پهن کرد و مشغول شد... با تعجب پرسیدم: «چکار می‌کنی؟ مگه فردا صبح زود نمی‌خوای بری دیدار آقا؟» با خوش‌رویی جواب داد: «سارا خانم (دخترش) صبحونه، گردو با پنیر دوست داره، می‌خوام برای این چند روزی که نیستم براش گردو بشکنم....» سارا خوابیده بود وگرنه با دیدن این صحنه، مثل من، آشوبی به جانش می‌افتاد که خواب را از چشمانش می‌گرفت.... 📝 📘 خرید از در * [اینجا](https://plink.ir/PlRSo) * 📗 خرید از در * [اینجا](https://plink.ir/YOIJd) * 🔗 🌿 @motigraphic 🔰 @inokhundi 🌐 www.inokhundi.ir
اینو خوندی
📚 ؟ ─┅┅─┅──┅─═ঊ🔶ঈঈঈঈ═─ 📙 📝 📖 ۱۴۴ صفحه 📇 انتشارات ─═ঈঈঈ🔶ঊঈ═─┅─┅─┅┅─ 📌 ده اصل اساسی برای به همراه مثال‌های خوب و کاربردی برای کسانی که می‌خواهند در ، یا به صورتی گروهی، کارفرهنگی‌شون رو شروع کنند یا در حال کارفرهنگی هستند یا نسبت به کار فرهنگی‌ خود دلسرد شده و یا میخوان خلاصه بیش‌تر بدونند و بیشتر راجع به کار فرهنگی کنند. اصل‌هایی مثل مردم، مشارکت‌، گروه‌محوری، هنرمحوری، تهدیدها و فرصت‌ها به اضافه‌ ضمیمه‌ای درباره برگزاری یادواره‌های . حداقل فایده این کتاب این است که شما می‌تونید یک بار از بالا و با نگاهی بی‌طرفانه به مسائل و مشکلات کارفرهنگی خود نگاه کنید... ➕ برشی از متن : گفتیم که گاهی چون فکر می‌کنیم مردم نمی‌توانند کار را به درستی انجام دهند. از سپردن کار به آن‌ها می‌ترسیم. پیش خودمان فکر می‌گوییم «مردم که بلد نیستند.» حرف بی‌راهی نیست. هرکاری را که نمی‌شود به هرکس سپرد! در این حالت چه باید کرد؟! اینجاست که پای وسط می‌آید؛ «آموزش واقعی». آموزش واقعی؛ یعنی آموزشی که نیازی را برطرف کند و باری از روی دوش مردم بردارد... 📘 خرید از در * [اینجا](https://plink.ir/jvLbN) * و از فروشگاه در * [اینجا](basalam.com/raheyar) * 🔗 🌿 @motigraphic 🔰 @inokhundi 🌐 www.inokhundi.ir
اینو خوندی
📚 ؟ 🥈 ─┅┅─┅──┅─═ঊ🔶ঈঈঈঈ═─ 📙 📝 📖 264 صفحه 🖨 انتشارات ─═ঈঈঈ🔶ঊঈ═─┅─┅─┅┅─ 📌 هنوز که هنوز است از جای‌جای کشور به دیدارش می‌روند. اشرف ساداتی که از اول جوانی خانه‌اش را مکانی قرار داده برای کمک به و مردمش و شاید بتوان گفت حتی یک روز هم دست روی دست نگذاشته. حتی در روزهایی که به خاطر اون حادثه نمی‌توانست قدم از قدم بردارد. آری ان‌تنصرالله ینصرکم و یثبت‌اقدامکم... همین می‌شود که پسرش بعد از شهادت در آن شرایط سخت در بین خواب‌و‌بیداری به سراغش می‌آید و آن مکاشفه رخ می‌دهد. تنها گریه کن را بخوانید تا یکی از شیرزنان دیگر این آب و خاک را بیشتر بشناسید. ➕ برشی از متن کتاب: بعدازظهرش رفتم بازار و برای خودم یک جفت کتانی خریدم؛ رنگش سفید بود با خط‌های سیاه. همان جا با خدا عهد کردم تا زنده‌ام، برای دین خدا و راه علیه‌السلام هر چقدر توان دارم، بدوم و از هیچ چیزی دریغ نکنم... انگار آن کتانی‌ها برایم یک جور نشانه بود. با خودم گفتم این‌ها را می‌پوشم و تا دم مرگ از پایم درشان نمی‌آورم... صبح که می‌شد، کارم این بود اول بساط ناهار را آماده کنم. فاطمه، عقل‌رس بود؛ هم حواسش به خودش بود، هم محمد و مریم. می‌رفتم بیرون و در را هم قفل می‌کردم. آیت‌الکرسی و چهارقل می‌خواندم و از بابت بچه‌ها خیالم راحت بود. نزدیک ظهر و ساعت آمدن حاجی، هر کجا بودم، خودم را می‌رساندم خانه. بعد از ناهار و استراحتش، حاجی که می‌رفت، من هم چادر سر می‌کردم و راه می‌افتادم... 📗 خرید از در * [اینجا](https://b2n.ir/gerye) * 🔗 🌿 @motigraphic 🔰 @inokhundi 🌐 www.inokhundi.ir
اینو خوندی
📚 ؟ 🥉 ─┅┅─┅──┅─═ঊ🔶ঈঈঈঈ═─ 📔 📝 📖 ۲۸۰ صفحه 📇 نشر ─═ঈঈঈ🔶ঊঈ═─┅─┅─┅┅─ 📌 ذلک الکتاب و لاریب فیه هدی للمتقین... این کتابیست که هیچ شکی در آن نیست و پرهیزکاران را هدایت می‌کند... ابتدا که کتاب را تهیه کردم فکر می‌کردم مثل باقی های زنگی‌نامه از ابتدا شروع می‌کند به تعریف زندگانی این شهید بزرگوار... ولی خیلی جذاب‌تر و خلاقانه که فکر می‌کردم به این روایت پرداخته شده بود. دو گروه ایرانی و ایتالیایی به دنبال کشف حقیقت در مورد زندگی و نحوه مرگ پسر سناتور قدرتمند و ثروتمند ایتالیایی هستند، صاحب شرکت اتوموبیل سازی و باشگاه و کلی دارایی دیگر... هستند و هرکدام از منظر خود به حقایقی دست می‌یابند و نویسنده علاوه بر توضیح زندگانی ادواردو به صورت جذاب و خواندنی داستان زندگی دو گروه محقق را نیز پیش می‌برد و در آخر به زیبایی این سه داستان را به هم می‌رساند... ➕ برشی از متن کتاب: «خوش باش، خوش باش، این هم آزادی، کیف کن. صدای موسیقی دارد توی سرم ضرب می‌گیرد. مردی آشنا و تنها از سر میزش بلند می‌شود. تازه می‌شناسمش. ادواردو... دارد نرم از پله ها پایین می‌آید. قرآنش را هم گذاشته روی سینه‌اش. به من نگاه می‌کند. می‌خواهم صدایش بزنم. دستم را هم بلند می‌کنم که من را ببیند اما نمی‌شود. یک دختر جوان می‌آید جلویم به زور ۱۸ سالش می‌شود. ادواردو دیگر توی راه پله نیست....» 📕 خرید نسخه‌ی از در * [اینجا](https://plink.ir/OFwW9) * 📗 خرید نسخه‌ی الکترونیکی از در * [اینجا](https://plink.ir/2lQ9k) * 🔗 🌿 @motigraphic 🔰 @inokhundi 🌐 www.inokhundi.ir
اینو خوندی
📚 ؟ ─┅┅─┅──┅─═ঊ🔶ঈঈঈঈ═─ 📕 ۲۰۴ 📖 ۲۴۸ صفحه 📝 🖨 انتشارات ─═ঈঈঈ🔶ঊঈ═─┅─┅ 📌 در این کتاب با یک بدون روتوش از فاجعه‌ای روبرو می‌شویم که اگر چه بعضی ابعادش بعد از ۵ سال هنوز باورکردنی نیست، ولی چه بخواهیم و چه نخواهیم رخ داده است. خیابان ۲۰۴ روایت امانت‌دارانه و صادقانه زهرا کاردانی از است... این روایت‌ها در چهار بخش تقسیم شده‌اند. از شاهدان عینی ماجرا بگیرید تا خانواده و گروهی که با نام گروه حالا شناخته می‌شود. گروه تفحص همان تیمی است که به قول خودشان با دو تا دستکش و یک ماسک ابدان مطهر ۴۰۰ شهید این فاجعه را از بین پنج هزار حاجی به شهادت رسیده شناسایی کردند. نویسنده بدون بهره‌جویی از واژه‌ها خواننده را با واقعیت‌هایی روبرو می‌کند که گاه هیچ وقت در هیچ خبری منتشر نشدند. در میان اکثر این روایت‌ها تغییر رفتار سعودی‌ها قبل و بعد از هشدار واضح و غیر قابل انکار است، آنجا که فرمودند: «دولت عربستان در انتقال ابدان مطهر جان‌باختگان به وظایف خود عمل نمی‌کند و جمهوری اسلامی ایران نیز تاکنون با خویشتن‌داری و ادب اسلامی، حرمت برادری را در دنیای نگه‌داشته‌است، اما این را بدانند در صورت عکس‌العمل، عکس‌العمل ایران اسلامی خشن و سخت خواهد بود.» ۷ مهر ۹۴ ➕ برشی از متن کتاب: من شانه چپ خیابان ایستاده بودم اما وقتی جمعیتی که از روبه‌رو می‌آمد را دیدم، کم‌کم خودم را به طرف شانه راست کشاندم. هفت هشت دقیقه همان‌طور بی‌حرکت ایستاده بودیم. هوا بیش از حد گرم بود. انگار که توی یک فضای بسته، مثل یک بادکنک بزرگ قرار بگیری... به این‌ها شرجی بودن را هم اضافه کنید. نفسم بیرون نمی‌آمد. حوله احرامم را بالای سرم تکان می‌دادم. هوا کمی جابه‌جامی‌شد و می‌توانستم نفسی بگیرم و لحظه بعد دوباره همان حال احساس خفگی می‌کردم. حوله را که تکان می‌دادی کمی کنار می‌رفت و اکسیژن می‌آمد... 📗 خرید نسخه‌ فیزیکی از در * [اینجا](https://b2n.ir/p01197) * 🔗 🌿 @motigraphic 🔰 @inokhundi 🌐 www.inokhundi.ir
📚 ؟ ─┅┅─┅──┅─═ঊ🔶ঈঈঈঈ═─ 📕 📖 ۱۶۰ صفحه 📝 🖨 انتشارات ─═ঈঈঈ🔶ঊঈ═─┅─┅ 📌 روایت داستانی زندگی شهیدِ عارفِ ۱۶ساله ؛ از زبان مادر که نویسنده برش‌هایی از زندگانی مادر را نیز در آن گنجانده است. از آن دسته از شهدایی که به قول حاج قاسم، شهیدانه زیسته بود. آخرین باری که از جبهه بازگشت به مادرش گفت مادر ۱۲ روز دیگه پیکرم باز می‌گردد و همان‌طور هم شد. حسین تا کلاس هفتم بیشتر درس نخوانده بود ولی وصیت نامه‌ای نوشته که شاید نوشتنش از دست و زبان یک دانشجوی دکترای دین‌ومعارف هم برنیاید... حتی اگر موفق به خواندن کتاب هم نشدید، وصیت‌نامه شهید که خودش با صدای خودش در زیرزمین خانه ضبط کرده بخوانید و بشنوید، شاید تلنگری باشد... ➕ برشی از متن کتاب: شادمان‌فر (که با حسین شهید شده بود) چندسالی از حسین بزرگتر بود. نمیدانم چه سری بود بین این دو که جور دیگری با هم رفیق شده بودند. من چیز زیادی از رابطه‌شان نمی‌‌دانم، ولی حسین گفته بود قول و قرارهایی با هم دارند. می‌گفت قرار است در یک روز و یک ساعت شهید شوند. به حرفش می‌خندیدم و می‌گفتم: بسه حسین، جلوی مردم این جوری نگو! میگن پسر حاج‌محمد چیزخور شده!... 📗 خرید با ۱۰درصد خفیف از سایت ناشر در * [اینجا](https://b2n.ir/t34342) * 🔗 🌿 @motigraphic 🔰 @inokhundi 🌐 www.inokhundi.ir
اینو خوندی
📚 ؟ 🥈 ─┅┅─┅──┅─═ঊ🔶ঈঈঈঈ═─ 📙 📝 📖 264 صفحه 🖨 انتشارات ─═ঈঈঈ🔶ঊঈ═─┅─┅─┅┅─ 📌 هنوز که هنوز است از جای‌جای کشور به دیدارش می‌روند. اشرف ساداتی که از اول جوانی خانه‌اش را مکانی قرار داده برای کمک به و مردمش و شاید بتوان گفت حتی یک روز هم دست روی دست نگذاشته. حتی در روزهایی که به خاطر اون حادثه نمی‌توانست قدم از قدم بردارد. آری ان‌تنصرالله ینصرکم و یثبت‌اقدامکم... همین می‌شود که پسرش بعد از شهادت در آن شرایط سخت در بین خواب‌و‌بیداری به سراغش می‌آید و آن مکاشفه رخ می‌دهد. تنها گریه کن را بخوانید تا یکی از شیرزنان دیگر این آب و خاک را بیشتر بشناسید. ➕ برشی از متن کتاب: بعدازظهرش رفتم بازار و برای خودم یک جفت کتانی خریدم؛ رنگش سفید بود با خط‌های سیاه. همان جا با خدا عهد کردم تا زنده‌ام، برای دین خدا و راه علیه‌السلام هر چقدر توان دارم، بدوم و از هیچ چیزی دریغ نکنم... انگار آن کتانی‌ها برایم یک جور نشانه بود. با خودم گفتم این‌ها را می‌پوشم و تا دم مرگ از پایم درشان نمی‌آورم... صبح که می‌شد، کارم این بود اول بساط ناهار را آماده کنم. فاطمه، عقل‌رس بود؛ هم حواسش به خودش بود، هم محمد و مریم. می‌رفتم بیرون و در را هم قفل می‌کردم. آیت‌الکرسی و چهارقل می‌خواندم و از بابت بچه‌ها خیالم راحت بود. نزدیک ظهر و ساعت آمدن حاجی، هر کجا بودم، خودم را می‌رساندم خانه. بعد از ناهار و استراحتش، حاجی که می‌رفت، من هم چادر سر می‌کردم و راه می‌افتادم... 📗 خرید از در * [اینجا](https://b2n.ir/gerye) * 🔗 🌿 @motigraphic 🔰 @inokhundi 🌐 www.inokhundi.ir
اینو خوندی
📚 ؟ 🥈 ─┅┅─┅──┅─═ঊ🔶ঈঈঈঈ═─ 📔 📝 📖 ۳۵۴ صفحه 📇 انتشارات ─═ঈঈঈ🔶ঊঈ═─┅─┅─┅┅─ 📌 اگر تا به حال به سفرکرده باشید، حتما کنار پارک شیرین مجسمه این زن تبر به دست را دیده‌اید... زنی که آقا در سخنرانی در دیدار با مردم گیلان غرب از آنها خواست که او و هویتش را برای خودشان حفظ کنند! آری همان بانوی غیور روستایی‌است که یک سرباز عراقی را کشت و دیگری را اسیر کرده و با دست بسته تقدیم رزمندگان اسلام کرده است... اگر به دنبال روایتی متفاوت از بانوان دفاع مقدس هستید فرنگیس کتاب خوبی‌است... فرنگیس روایت مردان و زنانی روستایی‌است که یکی درمیان جانبازند و هنوز با مین‌ها دست و پنجه نرم می‌کنند. مردمی که جنگ برایشان در آن هشت‌سال تمام نشد و همچنان پشت سرهم، شهید و جانباز تقدیم انقلاب می‌کنند... به قول آقا بانو فرنگیس را باید بزرگ داشت... ➕ برشی از متن کتاب: نشستم و غذا خوردنشان را تماشا کردم. به آنها چای هم دادیم. با هم حرف می‌زدند. کنجکاو بودم بدانم چه می‌گویند. وقتی از مهاجر عراقی پرسیدم، خندید و گفت: « از تو می‌ترسند! می‌گویند نوبتی بخوابیم، نکند این زن ما را بکشد.» یکی از آنها نشست و دوتای دیگر خوابیدند! لحظه‌ای چشم از آن‌ها برنمی‌داشتیم. کنارشان نشسته بودم که مادرم برگشت و گفت : «وقتی می‌گویم فرنگیس مثل گرگ شده، دروغ نمی‌گویم!» اسیرها تا غروب پیش ما بودند. همه‌جا صدای بمب و خمپاره می‌آمد. دایی حشمت گفت: «فرنگیس، زود باش اسیرت را بیاور تا برویم و تحویل رزمنده‌ها بدهیم.» یکی از اسلحه‌ها را دستم گرفتم و با دایی و سه تا اسیر راه افتادیم. مادرم مرتب می‌گفت:«فرنگیس مواظب باش بلایی سرشان نیاوری.» ➕ خرید نسخه‌ی چاپی، صوتی و الکترونیک کتاب فرنگیس 👇 🌐 https://sooremehr.ir/book/2255 🔗 🌿 @motigraphic 🔰 @inokhundi 🌐 www.inokhundi.ir