📚 #اینو_خوندی؟
📔 #ادواردو
📝 #بهزاد_دانشگر
📖 ۲۸۰ صفحه
📇 نشر #عهد_مانا
📌 "خوش باش، خوش باش، این هم آزادی، کیف کن. صدای موسیقی دارد توی سرم ضرب میگیرد. مردا آشنا و تنها از سر میزش بلند میشود. تازه میشناسمش. ادواردو... دارد نرم از پله ها پایین میآید. قرآنش را هم گذاشته روی سینه اش. به من نگاه میکند. میخواهم صدایش بزنم. دستم را هم بلند میکنم که من را ببیند اما نمیشود. یک دختر جوان میآید جلویم به زور ۱۸ سالش میشد. ادواردو دیگر توی راه پله نیست...."
🔗 #شهدا #کتاب_زندگی #روایتگری #ایتالیا #زندگینامه #خاطره
🔰@ino_khundi
🌿 @almolahezat
🌀 #نشانک
👤 #ارسالی_از_شما
📕 عطش دانستن، هر روز او را به کتابخانه کشاندهبود تا دیروز که خیلی اتفاقی، کتاب سادهای با جلد چرمی قهوهای، میان قفسهها نظرش را جلب کرده بود. عجیب بود، حتما کمتر به سراغ آن رفته بودند یا دور از چشم خانم کتابدار مانده که رویش غبار نشسته بود. اما این را دور از اخلاق میدانست که به سراغ او برود و کم کاری اش را به رخش بکشد. آن را برداشت و با دستمال سفیدی که همیشه توی جیب کتش داشت، پاک کرد و شروع به مطالعه آن کرد. به زودی فهمید که چه گنج گرانبهایی را یافته است. سپس ، آن را به امانت گرفت، همراه خود به آپارتمانش آورد و یک سره شروع به خواندن کرد تا وقتی که با صدای ترمز آن ماشین، متوجه گذشت زمان شد.
فنجان قهوه را که اکنون سرد شده بود، برداشت و سر کشید. آهسته چشمانش را بست. نفس عمیقی کشید و پس از اندکی، دفترش را گشود و امیدوارانه، قلم را برداشت و شروع به نوشتن کرد: گاه در ظلمت و سردرگمی، نسیمی با رایحه خوش میوزد، نوری میتابد. راه برای تو روشن می شود. اگر عاقل باشی، اگر سریع باشی، مسیر را شناسایی میکنی و راه خود را مییابی و من امشب آن را یافتم ؛ راه روشن...
📚 #ادواردو_مسافری_از_رم
📝 #عهد_مانا
😉 ارسالی از سیداحسانحسینی مدیر رسانه @javananebeheshti
🌿 @motigraphic
🔰 @inokhundi
🌐 www.inokhundi.ir
اینو خوندی
📚 #اینو_خوندی؟
🥉 #پیشنهاد_برنزی
─┅┅─┅──┅─═ঊ🔶ঈঈঈঈ═─
📔 #ادواردو
📝 #بهزاد_دانشگر
📖 ۲۸۰ صفحه
📇 نشر #عهد_مانا
─═ঈঈঈ🔶ঊঈ═─┅─┅─┅┅─
📌 ذلک الکتاب و لاریب فیه هدی للمتقین... این کتابیست که هیچ شکی در آن نیست و پرهیزکاران را هدایت میکند...
ابتدا که کتاب را تهیه کردم فکر میکردم مثل باقی #رمان های زنگینامه از ابتدا شروع میکند به تعریف زندگانی این شهید بزرگوار... ولی خیلی جذابتر و خلاقانه که فکر میکردم به این روایت پرداخته شده بود. دو گروه ایرانی و ایتالیایی به دنبال کشف حقیقت در مورد زندگی و نحوه مرگ #ادواردو_آنیلی پسر سناتور قدرتمند و ثروتمند ایتالیایی هستند، صاحب شرکت اتوموبیل سازی #فیات و باشگاه #یوونتوس و کلی دارایی دیگر... هستند و هرکدام از منظر خود به حقایقی دست مییابند و نویسنده علاوه بر توضیح زندگانی ادواردو به صورت جذاب و خواندنی داستان زندگی دو گروه محقق را نیز پیش میبرد و در آخر به زیبایی این سه داستان را به هم میرساند...
➕ برشی از متن کتاب:
«خوش باش، خوش باش، این هم آزادی، کیف کن. صدای موسیقی دارد توی سرم ضرب میگیرد. مردی آشنا و تنها از سر میزش بلند میشود. تازه میشناسمش. ادواردو... دارد نرم از پله ها پایین میآید. قرآنش را هم گذاشته روی سینهاش. به من نگاه میکند. میخواهم صدایش بزنم. دستم را هم بلند میکنم که من را ببیند اما نمیشود. یک دختر جوان میآید جلویم به زور ۱۸ سالش میشود. ادواردو دیگر توی راه پله نیست....»
📕 خرید نسخهی #فیزیکی از #پاتوق_کتاب_فردا در * [اینجا](https://plink.ir/OFwW9) *
📗 خرید نسخهی الکترونیکی از #فیدیبو در * [اینجا](https://plink.ir/2lQ9k) *
🔗 #رمان_ایرانی #شهدا #کتاب_زندگی #روایتگری #ایتالیا #زندگینامه #خاطره
🌿 @motigraphic
🔰 @inokhundi
🌐 www.inokhundi.ir