eitaa logo
اینو خوندی
140 دنبال‌کننده
227 عکس
8 ویدیو
6 فایل
﷽ 📚 #اینو_خوندی 📚 تقدیم به ساحت مقدس امام جواد الائمه علیه السلام 📌 تکه کتاب های خواندنی کاری از گروه گرافیکی #مطیع کیفیت اصلی تصاویر در motigraphic.ir 👈🏻 کانال اصلی◀️ @motigraphic 👤 ارتباط با ادمین◀️ @motigraphicAdmin التماس دعا...
مشاهده در ایتا
دانلود
📚 ؟ 📘 ۲۵ 📝 📖 ۱۱۲ صفحه 📇 نشر 📌 "پروژه ای که همه فکر می کردند شاید 10 سال طول بکشد، یکساله تمام کرد. وقتی برای بازدید از پروژه آمده بودند؛ دستی به شانه ی حاج حسن زدند و گفتند: «حسن آقا به قول و وعده ای که به ما داده وفا کرده و ندیده ام وعده ای بدهد و به آن عمل نکند.» بعد همان جا پیشانی حاج حسن را بوسیدند." ➕ ۱۰۰ داستان کوتاه از زندگانی سردار رشید اسلام حاج در یک یا دو بند را می‌توانید در یادگاران 25 مطالعه کنید تا با قسمتهای اندکی از زندگی این شهید بزرگوار آشنا شوید. 🔗 🔰 @ino_khundi 🌿 @almolahezat
📚 #اینو_خوندی؟ 📘 #آن_بیست_و_سه_نفر 📝 #احمد_یوسف_زاده 📖 ۴۰۶ صفحه 📇 نشر #سوره_مهر 📌 "سیلی و اسیری ملازم یکدیگرند. اگر بیست سال جایی اسیر باشی، آغاز اسارتت درست زمانی است که اولین سیلی را می‌خوری! اولین سیلی حس غریبی دارد. یک‌‌دفعه ناامیدت می‌کند از نجات و خلاصی و همه‌ امیدت به سمت خداوند می‌رود. خودت را دربست می‌سپاری به قدرت بزرگی که خدای آسمان‌ها و زمین است. درد می‌کشی و تحقیر می‌شوی و این دومی کشنده است. تحقیر شدن من با اولین سیلی حدّ و حساب نداشت. داشتم از مرد عرب سیه‌چرده‌ای سیلی می‌خورم که با پوتین‌هایش روی خاک وطنم راه می‌رفت. سیلی خوردن از متجاوز دردی مضاعف دارد. برای تخمین درد یک سیلی ملاک هست؛ اینکه کدام سوی خط مرزی باشی. اگر این طرف، در خاک خودت، باشی درد این سیلی فرق می‌کند تا آنکه آن‌سوی مرز در خاک دشمن باشی و من این طرف، روی زمین خوزستان، سیلی خوردم؛ یک سیلی پردرد!" 🔗 #شهدا #کتاب_زندگی #روایتگری #زندگینامه #خاطره #اسارت 🔰 @ino_khundi 🌿 @almolahezat
📚 ؟ ─━━━━━━━━━━⊱✿⊰━━━━━━━━━─ 📘 📖 ۱۲۰صفحه 📝 📇 نشر ─━━━━━━━━━━⊱✿⊰━━━━━━━━━─ 📌امیر، خیره شد به جسم مجروحی که سرتا پایش پانسمان شده بود. روی هر دو چشمش گاز استریل گذاشته بودند. یکی از دست‌ها از مچ و دیگری از آرنج قطع شده بود و سینه و شکم و پاها پر بودند از ترکش های ریز و درشت و زخم‌هایی که خون روی بعضی‌شان دلمه بسته بود... بی راه نبود که حامد بین مجروحان ایرانی به معروف شده بود ... " جلوی چشم امیر، تمام روضه‌های که شنیده بود و تمام نوحه‌هایی‌که‌ خوانده بود، مجسم شدند." ➕" *شبیه خودش* " روایتی کوتاه از زندگانی کوتاه، ولی پر بهره شهید مدافع حرم است که در جای جای ، اشک هوای سرازیر شدن می‌کند. شهیدی که عاشق حضرت قمربنی‌هاشم بود و در آخر شبیه خودش به شهادت رسید. *...روح برخی در این دنیا نمی‌گنجد...* 🔗 🔰 @ino_khundi 🌿 @almolahezat
📚 #اینو_خوندی؟ 📘 #یادگاران_۲۵ 📝 #فرزانه_مردی 📖 ۱۱۲ صفحه 📇 نشر #روایت_فتح 📌 "پروژه ای که همه فکر می کردند شاید 10 سال طول بکشد، یکساله تمام کرد. وقتی #رهبر_معظم_انقلاب برای بازدید از پروژه آمده بودند؛ دستی به شانه ی حاج حسن زدند و گفتند: «حسن آقا به قول و وعده ای که به ما داده وفا کرده و ندیده ام وعده ای بدهد و به آن عمل نکند.» بعد همان جا پیشانی حاج حسن را بوسیدند." ➕ ۱۰۰ داستان کوتاه از زندگانی سردار رشید اسلام حاج #حسن_طهرانی_مقدم در یک یا دو بند را می‌توانید در #کتاب یادگاران 25 مطالعه کنید تا با قسمتهای اندکی از زندگی این شهید بزرگوار آشنا شوید. 🔗 #شهدا #کتاب_زندگی #روایتگری #زندگینامه #خاطره #امام_خامنه_ای 🔰 @ino_khundi 🌿 @almolahezat
اینو خوندی
📚 ؟ 🥉 ─┅┅─┅──┅─═ঊ🔶ঈঈঈঈ═─ 📗 📖 ۴۳۴صفحه 📝 🖨 انتشارات ─═ঈঈঈ🔶ঊঈ═─┅─┅─┅┅─ 📌 اکنون رخدادهایی از خاطر من می‌گذرد که برای کسانی که با زندگی در سلّول تاریکِ در‌بسته و بی‌ارتباط با جهان خارج آشنا نباشند، عادّی و معمولی به نظر می‌رسد؛ امّا برای کسی که در چنین سلّولی زندانی شده، رخدادهایی مهم است و به خاطر اهمّیّتی که دارد، با روشنیِ تمام در حافظه باقی می‌مانَد؛ از آن جمله است تابش رشته‌ای از نور خورشید در داخل سلّول. یک روز، روشنیِ اندکی که توانسته بود از همه‌ی تیرگی‌ها و غبارهای بالای روزنه‌ی سلّول بگذرد و به داخل سلّول نفوذ کند، توجّهم را جلب کرد... از شادی نتوانستم خودم را کنترل کنم. فریاد زدم: آهای... مژده ... آفتاب... آفتاب...! چشمهای ما به این نوری که ما را با گستره‌ی فضای آزاد و رها پیوند میداد، دوخته شد. به مدّت نیم ساعت یا کمتر، همچنان با خوشحالی به آن نگاه می‌کردیم تا این که ناپدید شد. روز بعد این شعاع نور بیشتر شد و مدّت بیشتری دوام آورد. چند هفته وضع به همین منوال بود تا آن که خورشید در زاویه‌ای قرار گرفت که دیگر این عطیّه‌ی ناچیزش به ما نمیرسید! . ➕ خون دلی که لعل شد کتاب خود نوشت ‌ حضرت آیت‌الله خامنه‌ای است از دستگیری، زندان‌ها و دوران مبارزات ایشان. البته رهبر انقلاب این خاطرات را به زبان عربی نوشته‌اند که با عنوان در بیروت منتشر شده است. کتابی که دبیرکل لبنان در سخنرانی خود معرفی کرده و از مردم خواستند که حتما این کتاب را بخوانند... این اگرچه خاطرات دوران زندان و تبعید ایشان است ولی نکاتی دارد که در زندگی روزمره ما بسیار پر کاربرد است. همچنین چون این کتاب خودنوشت است می‌شود به برخی ویژگی‌های درونی ایشان پی برد... 🔗 🔰 @ino_khundi
📚 ؟ 🎖 😎 نوجوان شگفتی آفرین 📘 📝 📖 ۴۶۶ صفحه 📇 نشر 😬 حالا که شما هم از شر در خانه شده‌اید بد نیست این کتاب را بخوانید... 😍 حتما داستان جذاب این کتاب باعث می‌شود گذر زمان را احساس نکنید... 🔗 🔰 @ino_khundi
اینو خوندی
📚 ؟ ─┅┅─┅──┅─═ঊ🔶ঈঈঈঈ═─ 📙 📝 📖 ۲۱۶ صفحه 📇 انتشارات ─═ঈঈঈ🔶ঊঈ═─┅─┅─┅┅─ 📌 «شروع بازی جعفر (در ) با قنوتی بود که می‌گرفت. ثریاخانم که همان ردیف اول نشسته بود و داشت تماشا می‌کرد، وقتی این صحنه‌ را دید با همان لحن عامیانه‌اش گفت:«جعفر! چرا را شروع نکرده قنوت می‌گیری؟ ابتدا رکعت اول را بخوان، بعد در رکعت دوم قنوت بگیر.» جعفر هم همانجا وسط نمایش به ثریاخانم جواب داد: «خانم معلم‌مان اینطوری گفته؛ به شما چه مربوط؟»... بگومگوی جعفر و ثریاخانم که بالا گرفت بعضی‌ها از این طرف و آن‌طرف سالن به ثریاخانم گفتند:«ثریاخانم! این نمایش است نماز واقعی که نیست...» او هم بدون توجه مدام تکرار می‌کرد: «نه نماز او باطل است و اصلا الان که وقت نماز نیست! نه نماز صبح، نه ظهر و...» هرچه می‌گفتم بعداً برایت توضیح می‌دهم، قبول نمی‌کرد که نمی‌کرد. خلاصه آن‌روز ثریاخانم بساط مارا به هم زد، اما خود این اتفاق برای بچه‌هایی که نماز بلد نبودند نوعی آموزش بود...» ➕ حتما در خلال مطالعه این کتاب هوسِ مربای گل محمدی می‌کنید حتی اگر تا به حال طعم آن را نچشیده باشید... مربای گل‌محمدی گزیده‌ای است از مربیان دهه شصت که در کنار هم گلستانی را تصویر می‌کند که گل‌های خوشرنگ این سرزمین، در آن سرکشیده و قدافراشته‌اند. در این کتاب خاطراتی از مبارزه باگروهک‌های سیاسی، نقش دانش‌آموزان و مدارس در به کمک به جبهه ، مطلوب انقلاب در مدارس، و نمایش‌های دانش‌آموزی و... روایت شده‌است. مطالعه این کتاب به همه مربیان و متصدیان امور توصیه می‌شود... 📗 همچنین شما می‌توانید از طریق آدرس زیر قسمتی از کتاب را مطالعه کرده و کتاب را خریداری کنید... 👉 https://plink.ir/e8oGY 😉 یا کتاب رو به صورت فیزیکی از وبسایت عماریار دریافت کنید: 👉 b2n.ir/mrbm 🔗 🔰 @ino_khundi | 🌿 @motigraphic
اینو خوندی
📚 ؟ ─┅┅─┅──┅─═ঊ🔶ঈঈঈঈ═─ 📙 📝 📖 ۱۵۷ صفحه 📇 انتشارات ─═ঈঈঈ🔶ঊঈ═─┅─┅─┅┅─ 📌 «حالا بچه‌ها حرفی برای گفتن دارند... زوری در بازویشان است تا گره‌ای باز کنند و دردی را تسکین دهند. حجم سخاوت‌شان به حدی رسیده که بتوانند برای از بین بردن بی‌عدالتی و نابرابری‌ها به اندازه خودشان کاری کنند. وقتش رسیده به حد وسعشان نخودی در آش بریزند. ساده‌اند و از همه مهم‌تر بی‌ادعا... خودشان را فقط وسیله‌ای برای رساندن رزق سی خانواده می‌دانند. دلشان به این خوش‌است که بتوانند به بهترین شکل ممکن اسباب آرامش این سی خانواده را فراهم کنند. حالا که این کارها وی روال افتاده و درآمد شرکت تثبیت شده‌است، بچه‌ها به شکرانه این موفقیت تصمیم گرفته‌اند یک درصد ازچرخش مالی شرکت را که بخش قابل توجهی از سود شرکت می‌شود، صرف امور خیریه کنند...» ➕ از همان روزهای اول دانشگاه می‌خواستم از لابه‌لای جزوه‌ها و ‌ها و کلاس‌ها راهی برای پول در آوردن پیدا کنم؛ اما هفت ترم گذشت و رفت و آمدهایم به چیزی عایدم نشد تا این‌که ترم آخر، سه واحد در چشمانم زل زد... همه کارهای مهم و بزرگ اولش یک فکرند، یک ایده یا جوانه‌ای که گوشه مغزمان سبز شده‌است. فکرهایی از همین جنس، با همین سر و شکل. هفته‌ای چند بار از همین جوانه‌ها گوشه و کنار مغزمان سرک می‌کشند و خیلی وقت‌ها آن‌ها را نادیده می‌گیریم. ولی قصه جدی گرفتن جوانه‌ها خیلی دل‌نشین است وقتی از یک جوانه به خوبی مراقبت بشود هوایش را داشته باشیم. صبر و صبر و صبر. تلاش و تلاش و تلاش . پشت‌کار و پشت‌کار و پشت‌کار هر کدام ازاین‌ها را هر روز به پای ایده و جوانه‌های مغزمان بریزیم تا بالاخره قد کشیدنش را ببینیم و برگ و بار بدهد... آرزوهای دست‌ساز قصه همین جوانه‌هاست. جوانه‌هایی که یک گوشه از مغز دانشجوی سال آخر کارشناسی سر بر آورده و با صبر و تلاش و پشتکار تغذیه شده است. این کتاب یک روایت واقعی و پر نشاط جوانانه است از شکل‌گیری یک شرکت که در آن تمام از پا افتادن‌ها، خسته شدن ها و دوباره و چندباره دست به زانو گرفتن و یاعلی گفتن جوان‌هایی آمده که می‌خواستند برای کشورشان بال باشند... ✏️ 📗 همچنین شما می‌توانید از طریق آدرس زیر قسمتی از کتاب را مطالعه کرده و کتاب را از وبسایت خریداری کنید: 👈 * [مشاهه و خرید](https://plink.ir/t4rmH) * 😉 یا آن را از وبسایت خریداری کنید: 👈 * [مشاهده و خرید](https://plink.ir/osiF6) * 🔗 🔰 @ino_khundi | 🌿 @motigraphic
اینو خوندی
📚 ؟ 🥉 ─┅┅─┅──┅─═ঊ🔶ঈঈঈঈ═─ 📙 📝 📖 ۱۲۰ صفحه 📇 انتشارات ─═ঈঈঈ🔶ঊঈ═─┅─┅─┅┅─ 📌 ساعت روی دیوار از نیمه‌شب گذشته و وقت قرارمان رسیده بود، اما انگار راضیه امشب، زیر همه‌شان زده بود... «سحرها همدیگر رو با پیامک برای بیدار کنیم. اگه هم خسته بودیم، دو رکعت به نیت نماز شب بخونیم و بعدش بخوابیم. اگه هم دیگه از خستگی توان بلند شدن نداشتیم، چندتا ذکر بگیم و دوباره بخوابیم. توی شرایط عادی هم بعد از نماز تا ساعت شیش، درسای اون روز رو مرور کنیم.» یکبار دیگر شماره راضیه و خانه‌شان را گرفتم اما جوابی نشنیدم... . ➕ ما مدعیان صف اول بودیم از آخر مجلس شهدا را چیدند... شامگاه شنبه ۱۳۸۷/۱/۲۴ بود که خبر انفجار حسینیه سیدالشهدای‌ کانون رهپویان وصال‌ شیراز براثر بمبی که در قسمت مردانه کارگذاشته شده بود منتشر شد. اما در میان ۱۴ شهید این حادثه نام ۲ خانم نیز می‌درخشید. یکی از این دو شهید دختر ۱۶ ساله‌ایست که این کتاب درباره او نوشته شده‌است. احتمالا شما هم با مطالعه این کتاب این حرف حاج قاسم را تصدیق می‌کنید که برای «شهید بودن باید شهیدانه زیست.» و به حال این شهید برزگوار غبطه خواهیدخورد. طاهره کوهکن قلم را به دست گرفته و از اولین ساعات و روزهایی می‌نویسد که یک خانواده با حادثه شهادت دخترشان روبرو می‌شوند. زیبایی آن‌جاست که قلم نویسنده بین روزهای قبل و بعد از شهادت راضیه دختر شانزده ساله خانواده رفت‌وآمد می‌کند. ترکیب خوب یک قلم روان با سر زدن‌های مناسب به گذشته، این کتاب را جذاب‌ و خواندنی کرده‌است‌... 📗 مطالعه قسمتی از کتاب و خرید از وبسایت در * [اینجا](https://b2n.ir/524447) * 📘 خرید از وبسایت در * [اینجا](https://b2n.ir/Razebaba) * 🔗 🔰 @inokhundi | 🌿 @motigraphic
اینو خوندی
📚 ؟ ─┅┅─┅──┅─═ঊ🔶ঈঈঈঈ═─ 📙 📝 📖 ۱۴۴ صفحه 📇 انتشارات ─═ঈঈঈ🔶ঊঈ═─┅─┅─┅┅─ 📌 درگیری خیلی شدید بود... محاصره شده بودیم؛ من ۱۰۰درصد یقین پیدا کرده بودم که از آنجا زنده برنمی‌گردم. یکی از بچه‌ها پرسید:«عقب‌نشینی کنیم؟» گفتم:«نه! نه! عقب‌نشینی درکار نیست. سنگرو حفظ کنید.» آخر صوت از غلامحسین طلب آب کردم و گفتم:« غلامحسین جان اون پایین آب دارید؟» او که پایین تل بود، گفت:«نه والله. اینجا آب نداریم.» گفتم:«یاحسین، ...» ➕ «ابوعلی کجاست؟» خودگفته مدافع حرم معروف به ابوعلی از رزمندگان لشگر است. شهیدی ایرانی‌الاصل از شهر مشهد که خود را افغانستانی معرفی کرده و با پشتکار و پافشاری خود را به لشگر فاطمیون و درنهایت به دفاع از حرم سلام‌الله‌علیها می‌رساند... ابوعلی و پشتکارش در خانه علیهم‌السلام شاید مصداق این شعر که «بکوب حلقه در را که عاقبت زسرای/ سری براید اگر حلقه را بجنبانی» باشد... آری درست‌است اگر زود خسته نشوی و هرچه تو را رد کردند از پشت در کنار نروی، بالاخره در را به رویت باز می‌کنند، مثل ابوعلی... دیر یا زود می‌شود ولی سوخت و سوز ندارد... 📘 خرید از در * [اینجا](https://plink.ir/dQkUk)‌ * 🔗 🌿 @motigraphic 🔰 @inokhundi 🌐 www.inokhundi.ir
اینو خوندی
📚 ؟ 🥉 ─┅┅─┅──┅─═ঊ🔶ঈঈঈঈ═─ 📔 📝 📖 ۲۸۰ صفحه 📇 نشر ─═ঈঈঈ🔶ঊঈ═─┅─┅─┅┅─ 📌 ذلک الکتاب و لاریب فیه هدی للمتقین... این کتابیست که هیچ شکی در آن نیست و پرهیزکاران را هدایت می‌کند... ابتدا که کتاب را تهیه کردم فکر می‌کردم مثل باقی های زنگی‌نامه از ابتدا شروع می‌کند به تعریف زندگانی این شهید بزرگوار... ولی خیلی جذاب‌تر و خلاقانه که فکر می‌کردم به این روایت پرداخته شده بود. دو گروه ایرانی و ایتالیایی به دنبال کشف حقیقت در مورد زندگی و نحوه مرگ پسر سناتور قدرتمند و ثروتمند ایتالیایی هستند، صاحب شرکت اتوموبیل سازی و باشگاه و کلی دارایی دیگر... هستند و هرکدام از منظر خود به حقایقی دست می‌یابند و نویسنده علاوه بر توضیح زندگانی ادواردو به صورت جذاب و خواندنی داستان زندگی دو گروه محقق را نیز پیش می‌برد و در آخر به زیبایی این سه داستان را به هم می‌رساند... ➕ برشی از متن کتاب: «خوش باش، خوش باش، این هم آزادی، کیف کن. صدای موسیقی دارد توی سرم ضرب می‌گیرد. مردی آشنا و تنها از سر میزش بلند می‌شود. تازه می‌شناسمش. ادواردو... دارد نرم از پله ها پایین می‌آید. قرآنش را هم گذاشته روی سینه‌اش. به من نگاه می‌کند. می‌خواهم صدایش بزنم. دستم را هم بلند می‌کنم که من را ببیند اما نمی‌شود. یک دختر جوان می‌آید جلویم به زور ۱۸ سالش می‌شود. ادواردو دیگر توی راه پله نیست....» 📕 خرید نسخه‌ی از در * [اینجا](https://plink.ir/OFwW9) * 📗 خرید نسخه‌ی الکترونیکی از در * [اینجا](https://plink.ir/2lQ9k) * 🔗 🌿 @motigraphic 🔰 @inokhundi 🌐 www.inokhundi.ir
اینو خوندی
📚 ؟ 🥉 ─┅┅─┅──┅─═ঊ🔶ঈঈঈঈ═─ 📕 📖 ۲۱۰صفحه 📝 🖨 انتشارات ─═ঈঈঈ🔶ঊঈ═─┅─┅ 📌 «ژاپن جایی آن سوی دنیا که اغلب، معلم‌های زحمت‌کش‌مان آن‌گاه که از دست درس نخواندن‌هایمان کفری می‌شدند، آن را مثل یک پتک بر فرق‌مان می‌کوبیدند. حالا هم که برای و توسعه‌گرایان ورد زبان است و ذکر جان.» در کتاب کاهن معبد جینجا با چنین مقدمه‌هایی و با یاد همه نمادهایی که از ژاپن در ذهنمان داریم مثل سنجاب‌های پرنده، شکوفه‌های گیلاس، تلفن پاناسونیک و حتی اوشین و هانیکو و سوباسا، ما را آماده سفر می‌کند. سفر به ... او و جمع دیگری از اهالی فرهنگ و هنر را دعوت کرده تا در مراسم سالگرد بمباران شیمیایی شرکت کنند. بمبارانی که توسط آمریکایی‌ها انجام شد. بمب‌هایی که با همه صحنه‌های وحشتناک و دلخراشی که داشتند امروز با یک چرخش صد و هشتاد درجه‌ای مردم ژاپن ممنون آن‌ها هستند. ممنون بمب ها و ممنون آمریکایی‌ها، همین قدر عجیب و غریب... اما یامین پور از این فرصت استفاده کرده و مثل یک وارد جزئیات ژاپنی‌ها هم می‌شود. قلم او با خواننده کتاب صمیمی است و همین، سرعت شما را در مطالعه بالا می برد. وقتی هم‌سفرِ یامین پور باشید، پس تعجب ندارد که گاه و بی‌گاه پایش را از شرح و توصیف فراتر گذاشته و برای شما در کسوت استاد و کارشناس شروع به هم بکند. او با قلم و البته قضاوت‌هایش سعی دارد تصویری از انسان شرقی امروز را پیش روی شما بگذارد و در این موضوع با صراحت خوب و حاشیه کم موفق عمل کرده است... حالا که نه عمرمان و نه حتی جیب‌مان اجازه نمی‌دهند به هر جایی که دوست داریم کنیم و هر چقدر هم دوست داریم آنجا بمانیم، فلذا خواندن را برای همین موقع‌ها گذاشته‌اند... 📌 برشی از متن کتاب: اگر تکفیرم نکنید اعتراف کنم هنگام ورود به حیاط اصلی ، دقیقاً هنگامی که از زیر آخرین دروازه‌توری رد می‌شدیم احساس کردم باید تواضع کنم و پاکیزه باشم. دست‌کم هنوز برای من معبد، است و به تبدیل نشده. معبد و سهم اندکی از کل کره‌خاکی است که صرفاً به توجه و ذکر خالق اختصاص پیدا کرده است. هر چند که میان درک من از این خالق با درک راهبان بودایی و شینتو، طی صدها سال فاصله‌ای بسیار پدید آمده باشد. توریست‌های آمریکایی با سروصدای زیادی و ادا و اطوارهای مخصوصشان، مشغول بگوبخند، سرکشیدن نوشیدنی، لیسیدن بستنی و گرفتن عکس هستند و توجهی به معدود زائرانی که با چشم‌های بسته مشغول راز و نیاز هستند ندارند. اینجا همان لحظه است که تفاوت و آشکار می‌شود. یاد غرغرهای به حق می‌‌افتم که دوران ما را عصر نابودشدن تجربه‌های اصیل و خارج شدن اشیا از کارکرد اصلی خودشان نامگذاری کرده‌است. معبد به موزه تبدیل می‌شود و به . 📝 📗 خرید نسخه‌ی فیزیکی از در * اینجا * 🔗 🌿 @motigraphic 🔰 @inokhundi 🌐 www.inokhundi.ir