eitaa logo
اینو خوندی
139 دنبال‌کننده
227 عکس
8 ویدیو
6 فایل
﷽ 📚 #اینو_خوندی 📚 تقدیم به ساحت مقدس امام جواد الائمه علیه السلام 📌 تکه کتاب های خواندنی کاری از گروه گرافیکی #مطیع کیفیت اصلی تصاویر در motigraphic.ir 👈🏻 کانال اصلی◀️ @motigraphic 👤 ارتباط با ادمین◀️ @motigraphicAdmin التماس دعا...
مشاهده در ایتا
دانلود
📚 ؟ 🥈 ─┅┅─┅──┅─═ঊ🔶ঈঈঈঈ═─ 📙 📝 📇 انتشارات 📖 ۲۶۳ صفحه ─═ঈঈঈ🔶ঊঈ═─┅─┅─┅┅─ 📌 «هنوز پیشانی‌ام از داغی بوسه‌اش گرم بود... به هر زحمتی بود، بلند شدم و آمدم توی اتاق بچه‌ها گریه می‌کردند؛ هیچ‌طوری نمی‌توانستم ساکت‌شان کنم. از طرفی دلم برایشان می‌سوخت. به سختی بلند شدم. عکس را از روی طاقچه پایین آوردم. گفتم: «بیایید بابایی! ببینید بابایی دارد می‌خندد.» بچه‌ها ساکت شدند. آمدند کنار عکس نشستند. مهدی عکس صمد را بوسید. سمیه هم آمد جلو و به مهدی نگاه کرد و مثل او عکس را بوسید. زهرا قاب عکس را ناز می‌کرد و با شیرین‌زبانی بابا بابا می‌گفت...» . ➕ دختر شینا خاطرات کنعان همسر شهید سردار حاج هژیر است. روایت در پشت جبهه همواره مملو از ناراحتی و غم و سختی و فداکاریست... ۸ سال همراه با دوری و فراق و غربت از شهری به شهر دیگر، زنی که به خاطر و عشق همسرش به ره از ابتدای انقلاب تا شهادتش شاید دوسه ماه بیشتر نتوانست او را ببیند... شهید ابراهیمی هژیر با تمام عشقی که به همسر و خانواده دارد، هدف برتر را انتخاب نموده و جان خود را فدای هدف والایش می کند. ⚠️ اینطور که به نظرمی‌رسد متاسفانه در این کتاب راوی خوب نتوانسته اهمیت جهاد و را جا بیاندازد... بیشتر به سختی‌های زنی که شوهرش به خاطر شغلش از او دور است پرداخته‌است. شاید بهتر بود بیشتر در باره این هدف مقدس خانوادگی بحث می‌شد... حتی به نظر می‌رسد در آخر کتاب هم ناراحتی راوی بیشتر
📚 ؟ ─┅┅─┅──┅─═ঊ🔶ঈঈঈঈ═─ 📙 📝 📖 ۴۶۴ صفحه 📇 ─═ঈঈঈ🔶ঊঈ═─┅─┅─┅┅─ 📌 خداحافظ سالار کتابی است از خانم همسر سرلشکر پاسدار شهید . راوی این نمونه‌ای‌ است، از یک زن فداکار که برای آرامشِ خانه و خانواده‌اش همه‌ دل‌مشغولی‌ها و عشق و علاقه به همسرش را در خود پنهان داشته تا در هنگام ماموریت‌های پدر، فرزندان بهانه پدر را نگیرند و همچنین نشان دهنده مردی است پر ازعشق؛ عشق خدا، خانواده، ، خدمت و به رفقایی که در جنگ ۸ساله از آنها جدا افتاده بود... شمع افروخت و پروانه در آتش گُل کرد می‌توان سوخت اگر امر بفرماید عشق... ➕ برشی از متن کتاب: بساط گردو شکستن را پهن کرد و مشغول شد... با تعجب پرسیدم: «چکار می‌کنی؟ مگه فردا صبح زود نمی‌خوای بری دیدار آقا؟» با خوش‌رویی جواب داد: «سارا خانم (دخترش) صبحونه، گردو با پنیر دوست داره، می‌خوام برای این چند روزی که نیستم براش گردو بشکنم....» سارا خوابیده بود وگرنه با دیدن این صحنه، مثل من، آشوبی به جانش می‌افتاد که خواب را از چشمانش می‌گرفت.... 📝 📘 خرید از در * [اینجا](https://plink.ir/PlRSo) * 📗 خرید از در * [اینجا](https://plink.ir/YOIJd) * 🔗 🌿 @motigraphic 🔰 @inokhundi 🌐 www.inokhundi.ir