eitaa logo
حجاب من ۲
118 دنبال‌کننده
26.1هزار عکس
11.9هزار ویدیو
586 فایل
بسم الله الرحمن الرحیم 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 حجاب من 🇮🇷🇮🇷 اللهم عجل لولیک الفرج 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🤲🏻🤲🏻🤲🏻🤲🏻🤲🏻🤲🏻🤲🏻
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از شهداءومهدویت
﷽ ابراهیم از دوران کودکی عشق و ارادت خاصی به امام خمینی)ره( داشت هر چه بزرگتر می شــد این عاقه نیز بیشتر می شد. تا اینکه در سال های قبل از .انقاب به اوج خود رسید در ســال ۱۳۵۶ بود. هنوز خبری از درگیری ها و مسائل انقاب نبود. صبح .جمعه از جلسه ای مذهبی در میدان ژاله )شهدا( به سمت خانه بر می گشتیم از میدان دور نشــده بودیم که چند نفر از دوستان به ما ملحق شدند. ابراهیم .شروع کرد برای ما از امام خمینی )ره(تعریف کردن »بعد هم با صدای بلند فریاد زد: »درود بر خمینی ما هم به دنبال او ادامه دادیم. چند نفر دیگر نیز با ما همراهی کردند. تا نزدیک چهارراه شمس شعار دادیم وحرکت کردیم. دقایقی بعد چندین ماشین پلیس .به سمت ما آمد. ابراهیم سریع بچه ها را متفرق کرد. در کوچه ها پخش شدیم دو هفته گذشت. از همان جلسه صبح جمعه بیرون آمدیم. ابراهیم درگوشه میدان جلوی سینما ایستاد. بعد فریاد زد: درود بر خمینی و ما ادامه دادیم. جمعیت .که از جلسه خارج می شد همراه ما تکرار می کرد. صحنه جالبی ایجاد شده بود دقایقی بعد، قبل از اینکه مأمورها برسند ابراهیم جمعیت را متفرق کرد. بعد .با هم سوار تاکسی شدیم و به سمت میدان خراسان حرکت کردیم دو تا چهار راه جلوتر یکدفعه متوجه شــدم جلوی ماشــین ها را می گیرند و مســافران را تک تک بررسی می کنند. چندین ماشــین ساواک و حدود مأمور در اطراف خیابان ایســتاده بودند. چهره مأموری که داخل ماشین ها را !نگاه می کرد آشنا بود. او در میدان همراه مردم بود به ابراهیم اشاره کردم. متوجه ماجرا شد. قبل از اینکه به تاکسی ما برسند در را باز کرد و سریع به سمت پیاده رو دوید. مأمور وسط خیابان یکدفعه سرش …را بالا گرفت. ابراهیم را دید و فریاد زد: خودشه خودشه، بگیرش مأمورهــا دنبال ابراهیم دویدنــد. ابراهیم رفت داخل کوچــه، آن ها هم به دنبالش بودند. حواس مأمورها که حســابی پرت شد کرایه را دادم. از ماشین …خارج شدم. به آن سوی خیابان رفتم و راهم رو ادامه دادم ظهر بود که آمدم خانه. از ابراهیم خبری نداشتم. تا شب هم هیچ خبری از .ابراهیم نبود. به چند نفر از رفقا هم زنگ زدم. آن ها هم خبری نداشتند .خیلی نگران بودم. ســاعت حدود یازده شب بود. داخل حیاط نشسته بودم . یکدفعه صدائی از توی کوچه شنیدم دویــدم دم در، باتعجــب دیدم ابراهیــم با همان چهره و لبخند همیشــگی در ایســتاده. من هم پریدم تو بغلش. خیلی خوشحال بودم. نمی دانستم خوشحالی ام را چطور ابراز کنم. گفتم: داش ابرام چطوری؟ .نفس عمیقی کشید و گفت: خدا رو شکر، می بینی که سالم و سر حال در خدمتیم .گفتم: شام خوردی؟ گفت: نه، مهم نیست .ســریع رفتم توی خانه، سفره نان و مقداری از غذای شام را برایش آوردم رفتیم داخل میدان غیاثی) شهید سعیدی( بعد از خوردن چند لقمه گفت: بدن قــوی همین جاها به درد می خوره. خدا کمک کــرد. با اینکه آن ها چند نفر .بودند اما از دستشون فرار کردم آن شب خیلی صحبت کردیم. از انقاب، از امام و… بعد هم قرار گذاشتیم .شب ها با هم برویم مسجد لرزاده پای صحبت حاج آقا چاووشی پشت ِ شــب بود کــه با ابراهیم و ســه نفراز رفقا رفتیم مســجد لــرزاده. حاج آقا خیلی نترس بود. حرف هائــی روی منبر می زد که خیلی ها جرأت گفتنش را نداشتند حدیث امام موســی کاظم که می فرماید: »مردی از قم مردم را به حق فرا می خواند. گروهی استوار چون پاره های آهن پیرامون او جمع می شوند .خیلی برای مردم عجیب بود. صحبت های انقلابی ایشان همینطور ادامه داشت ناگهان از ســمت درب مسجد سر و صدایی شــنیدم. برگشتم عقب، دیدم .نیروهای ساواک با چوب و چماق ریختند جلوی درب مسجد و همه را میزنند جمعیت برای خروج از مسجد هجوم آورد. مأمورها، هر کسی را که رد می شد .با ضربات محکم باتوم می زدند. آن ها حتی به زن و بچه ها رحم نمی کردند ابراهیم خیلی عصبانی شــده بود. دوید به ســمت در، با چند نفر از مأمورها .درگیر شد. نامردها چند نفری ابراهیم را می زدند. توی این فاصله راه باز شد .خیلی از زن و بچه ها از مسجد خارج شدند ابراهیم با شجاعت با آن ها درگیر شده بود. یکدفعه چند نفراز مأمورها را زد و بعد هم فرار کرد. ما هم به دنبال او از مسجد دور شدیم. بعدها فهمیدیم که .درآن شب حاج آقا راگرفتند. چندین نفر هم شهید و مجروح شدند ضرباتی که آن شب به کمر ابراهیم خورده بود، کمردرد شدیدی برای او ایجاد .کرد که تا پایان عمر همراهش بود. حتی در کشتی گرفتن او تأثیر بسیاری داشت با شروع حوادث سال ۵۷ همه ذهن و فکر ابراهیم به مسئله انقاب و امام معطوف .بود. پخش نوارها، اعامیه ها و… او خیلی شــجاعانه کار خود را انجام می داد اواسط شهریور ماه بسیاری از بچه ها را با خودش به تپه های قیطریه برد و در نماز عید فطر شهید مفتح شرکت کرد. بعد از نماز اعام شد که راهپیمائی روز .جمعه به سمت میدان ژاله برگزار خواهد شد .رسید