eitaa logo
حجاب من ۲
107 دنبال‌کننده
26.1هزار عکس
11.9هزار ویدیو
586 فایل
بسم الله الرحمن الرحیم 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 حجاب من 🇮🇷🇮🇷 اللهم عجل لولیک الفرج 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🤲🏻🤲🏻🤲🏻🤲🏻🤲🏻🤲🏻🤲🏻
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از شهداءومهدویت
7.08M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 روایت فعالیت‌های شهید علی‌وردی از زبان دوستانش 🇮🇷 @shohada_vamahdawiat                  
هدایت شده از شهداءومهدویت
🔴هرگز شهادت شهید سلیمانی را فراموش نخواهیم کرد رهبر انقلاب: 🔹باز دیروز مجدداً آمریکایی‌ها گفتند که بله ما دلسوز ملت ایرانیم. دروغ محض با وقاحت تمام. 🔹البته اینها خیلی دشمنی کردند، اما به کوری چشم آنها ملت ایران بسیاری از این دشمنی‌ها را خنثی کرد. 🔹بعضی از این حوادث هم هنوز بین ما باقی است، فراموش نکردیم. ما هرگز شهادت شهید سلیمانی را فراموش نخواهیم کرد. این را بدانند. حرفی زده‌ایم در این مورد، پای آن حرف ایستاده‌ایم. در وقت خودش، سر جای خودش ان‌شاءاللّه انجام خواهد گرفت. 🇮🇷 نائب برحق رهبر عزیز ✌🏻✌🏻✌🏻 🇮🇷 @shohada_vamahdawiat                      
هدایت شده از شهداءومهدویت
🇮🇷🕊🇮🇷🕊🇮🇷🕊🇮🇷 ۱۳_آبان گزیده ای از سخنان مقام معظم رهبری در باب #۱۳_آبان : سیزده آبان روز تجلی دوباره آزادگی و شجاعت و غیرت انقلابی در ملت مسلمان ماست. 🇮🇷 @shohada_vamahdawiat                      
هدایت شده از شهداءومهدویت
2.21M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥دوربین‌ را هر سمت که بچرخانی، زاویه اش را هرطور که قرار دهی بازهم مردم را می‌بینی... 🇮🇷امروز، مردم در راهپیمایی ۱۳ آبان 🇮🇷 @shohada_vamahdawiat                      
هدایت شده از شهداءومهدویت
✨﷽✨ هر چه که داشتیم بین همه حتی اسیر عراقی به طور مساوی تقسیم کردیم :اسیر عراقی که توقع این برخورد خوب را نداشت. خودش را معرفی کرد وگفت من ابوجعفر، شــیعه و ساکن کربا هســتم. اصاً فکر نمی کردم که شما اینگونه .باشــید و…خاصه کلی حرف زد که ما فقط بعضی از کلماتش را می فهمیدیم هنوز هوا روشن نشــده بود که به غار»بان سیران« در همان نزدیکی رفتیم و .استراحت کردیم. رضا گودینی برای آوردن کمک به سمت نیروها رفت .ســاعتی بعد رضا با وســیله و نیروی کمکی برگشت و بچه ها را صدا کرد پرســیدم: رضا چه خبر!؟ گفت: وقتی به ســمت غار برمی گشــتم یکدفعه جا .خوردم! جلوی غار یک نفر مسلح نشسته بود. اول فکر کردم یکی از شماست ولی وقتی جلو آمدم باتعجب دیدم ابوجعفر، همان اســیر عراقی در حالی که اسلحه در دست دارد مشغول نگهبانی است! به محض اینکه او را دیدم رنگم .پرید. اما ابوجعفر سام کرد و اسلحه را به من داد بعد به عربی گفت: رفقای شما خواب بودند. من متوجه یک گشتی عراقی شدم که از این جا رد می شد. برای همین آمدم مواظب باشم که اگر نزدیک !شدند آن ها را بزنم .با بچه ها بــه مقر رفتیم. ابوجعفر را چند روزی پیش خودمان نگه داشــتیم .ابراهیم به خاطر فشــاری که در مسیر به او وارد شده بود راهی بیمارستان شد چند روز بعد ابراهیم برگشت. همه بچه ها از دیدنش خوشحال شدند. ابراهیم !را صدا زدم و گفتم: بچه های سپاه غرب آمده اند از شما تشکر کنند !باتعجب گفت: چطور مگه، چی شده؟! گفتم: تو بیا متوجه می شی ،با ابراهیم رفتیم مقر ســپاه، مسئول مربوطه شروع به صحبت کرد: ابوجعفر اسیر عراقی که شما با خودتان آوردید، بیسیم چی قرارگاه لشکر چهارم عراق بــوده. اطاعاتی که او به ما از آرایش نیروها، مقر تیپ ها، فرماندهان، راه های .نفوذ و… داده بسیار بسیار ارزشمند است بعد ادامه دادند: این اســیر ســه روز است که مشــغول صحبت است. تمام .اطاعاتش صحیح و درست است ،از روز اول جنــگ هم در این منطقه بوده. حتی تمام راه های عبور عراقی ها تمامی رمزهای بیسیم آن ها را به ما اطاع داده. برای همین آمده ایم تا از کار مهم شما تشکر کنیم. ابراهیم لبخندی زد و گفت: ای بابا ما چیکاره ایم، این کارخدا بود. فردای آن روز ابوجعفر را به اردوگاه اسیران فرستادند. ابراهیم هر چه تاش کرد که ابوجعفر پیش ما بماند نشــد. ابوجعفرگفته بود: خواهش می کنم من را .اینجا نگه دارید. می خواهم با عراقی ها بجنگم! اما موافقت نشده بود ٭٭٭ .مدتی بعد، شنیدم جمعی از اسرای عراقی به نام گروه توابین به جبهه آمده اند .آن ها به همراه رزمندگان تیپ بدر با عراقی ها می جنگیدند عصر بــود. یکی از بچه های قدیمی گروه به دیدن من آمد. با خوشــحالی گفــت: خبر جالبی برایت دارم. ابوجعفر همان اســیر عراقی در مقر تیپ بدر !مشغول فعالیت است :عملیات نزدیک بود. بعد از عملیات به همراه رفقا به محل تیپ بدر رفتیم. گفتیم .هر طور شــده ابوجعفر را پیدا می کنیم و به جمع بچه های گروه ملحق می کنیم قبل از ورود به ســاختمان تیپ، با صحنه ای برخورد کردیم که باورکردنی نبود. تصاویر شــهدای تیپ بر روی دیوار نصب گردیده بود. تصویر ابوجعفر !در میان شهدای آخرین عملیات تیپ بدر مشاهده می شد .سرم داغ شد. حالت عجیبی داشتم. مات ومبهوت به چهره اش نگاه کردم .دیگر وارد ساختمان نشدیم .از مقر تیپ خارج شــدیم. تمام خاطرات آن شــب در ذهنم مرور می شد حمله به دشــمن، فداکاری ابراهیم، بیســیم چی عراقی، اردوگاه اسراء و تیپ !بدر و… بعد هم شهادت، خوشا به حالش 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 🌸به نیت فرج امام زمانمون اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸 ☘ 💖☘ 💖💖☘ 💖💖💖☘ 💖💖💖💖☘ 🇮🇷 @shohada_vamahdawiat                      
هدایت شده از شهداءومهدویت
روی قبرم بنویسید که خواهر بودم سال‌ها منتظر روی برادر بودم بنویسید گرفتار نباشم چه کنم؟ من اگر منتظر روی برادر نباشم چه کنم؟ روی قبرم بنویسید جدایی سخت است اینهمه راه بیایم، تو نیایی سخت است 😔 شاعر:علی اکبر لطیفیان 🇮🇷 @shohada_vamahdawiat                      
هدایت شده از شهداءومهدویت
1.53M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 سنگ‌ پرت کردن به سردر گلزار شهدای دفاع مقدس در اراک 🔹 گویا این جماعت از امنیتی که این شهدا برایشان به ارمغان آورده‌اند خسته شده‌اند، کاش حداقل سرنوشت مردم سوریه و عراق و زنان ایزدی اسیر شده توسط داعش را مرور کنند تا بفهمند هرچه دارند از این شهدایست‌ که امروز از روی جهالت به طرف مزارشان سنگ پرتاب می‌کنند. 🇮🇷 @shohada_vamahdawiat                      
هدایت شده از شهداءومهدویت
✨﷽✨ قبل از اذان صبح برگشــت. پیکر شــهید هم روی دوشش بود. خستگی در .چهره اش موج می زد صبح، برگه مرخصی را گرفت. بعد با پیکر شــهید حرکت کردیم. ابراهیم .خسته بود و خوشحال می گفت: یک ماه قبل روی ارتفاعات بازی دراز عملیات داشتیم. فقط همین شــهید جامانده بود. حالا بعد از آرامش منطقه، خدا لطف کرد و توانستیم او .را بیاوریم خبر خیلی سریع رسیده بود تهران. همه منتظر پیکر شهید بودند. روز بعد، از .میدان خراسان تشییع با شکوهی برگزار شد می خواستیم چند روزی تهران بمانیم، اما خبر رسید عملیات دیگری در راه .است .قرار شد فردا شب از مسجد حرکت کنیم ٭٭٭ .با ابراهیم و چند نفر از رفقا جلوی مســجد ایســتادیم. بعد از اتمام نماز بود .مشغول صحبت و خنده بودیم پیرمردی جلو آمد. او را می شناختم. پدر شهید بود. همان که ابراهیم، پسرش .را از بالای ارتفاعات آورده بود. سلام کردیم و جواب داد همه ســاکت بودند. برای جمع جوان ما غریبه می نمود. انگار می خواســت !چیزی بگوید، اما لحظاتی بعد ســکوتش را شکســت و گفت: آقا ابراهیــم ممنونم. زحمت !کشیدی، اما پسرم !!پیرمرد مکثی کرد و گفت: پسرم از دست شما ناراحت است لبخند از چهره همیشــه خندان ابراهیم رفت. چشــمانش گرد شــده بود از !!تعجب، آخر چرا بغض گلوی پیرمرد را گرفته بود. چشــمانش خیس از اشک شد. صدایش :هم لرزان و خسته دیشــب پســرم را در خواب دیدم. به من گفت: در مدتی کــه ما گمنام و بی نشــان بر خاک جبهه افتاده بودیم، هرشب مادر سادات حضرت زهرا !به ما سر می زد. اما حالا، دیگر چنین خبری نیست »!پسرم گفت: »شهدای گمنام مهمانان ویژه حضرت صدیقه هستند .پیرمرد دیگر ادامه نداد. سکوت جمع ما را گرفته بود به ابراهیم نگاه کردم. دانه های درشــت اشــک از گوشــه چشمانش غلط می خورد و پایین می آمد. می توانســتم فکرش را بخوانم. گمشــده اش را پیدا »!کرده بود. »گمنامی ٭٭٭ :بعد از این ماجرا نگاه ابراهیم به جنگ و شــهدا بسیار تغییر کرد. می گفت دیگر شــک ندارم، شــهدای جنگ ما چیزی از اصحاب رسول خدا و .امیرالمؤمنین کم ندارند .مقام آن ها پیش خدا خیلی بالاست بارها شنیدم که می گفت: اگر کسی آرزو داشته که همراه امام حسین .درکربلا باشد، وقت امتحان فرا رسیده ابراهیم مطمئن بود که دفاع مقدس محلی برای رسیدن به مقصود و سعادت .و کمال انسانی است برای همین هر جا می رفت از شهدا می گفت. از رزمنده ها و بچه های جنگ تعریــف می کرد. اخلاق و رفتارش هــم روز به روز تغییر می کرد و معنوی تر .می شد در همان مقر اندرزگو معمولاً دو ســه ساعت اول شب را می خوابید و بعد !بیرون می رفت :موقع اذان برمی گشت و برای نماز صبح بچه ها را صدا می زد. با خودم گفتم ابراهیم مدتی است که شب ها اینجا نمی ماند!؟ یک شــب به دنبال ابراهیم رفتم. دیدم برای خواب به آشــپزخانه مقر سپاه .رفت فردا از پیرمردی که داخل آشپزخانه کار می کرد پُرس وجوکردم. فهمیدم .که بچه های آشپزخانه همگی اهل نمازشب هستند ابراهیم برای همین به آنجا می رفت، اما اگر داخل مقر نماز شــب می خواند .همه می فهمند این اواخر حرکات و رفتار ابراهیم من را یاد حدیث امام علی به نوف :بکالی می انداخت که فرمودند ».شیعه من کسانی هستند که عابدان در شب و شیران در روز باشند« 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 🌸به نیت فرج امام زمانمون اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸 ☘ 💖☘ 💖💖☘ 💖💖💖☘ 💖💖💖💖☘ 🇮🇷 @shohada_vamahdawiat                      
هدایت شده از شهداءومهدویت
رهبرشون😏رهبرمون😌 🇮🇷 @shohada_vamahdawiat                      
هدایت شده از شهداءومهدویت
🍃🌷 ﷽ الهـﮯ! گاهۍفراموش‌مـﮯڪنٚم‌ڪه، ﯠقتۍڪسـﮯڪنارمن نیست، معنایش‌اینٚ‌نیست‌ڪه‌تنهایم، معنایش‌اینٚ‌است! ڪه‌همه‌راڪنارزدﮮتا خۄدم‌باشمﯠخودت...!🌱 🌷 🇮🇷 @shohada_vamahdawiat                  
هدایت شده از شهداءومهدویت
┄═❁✨❈[﷽]❈✨❁═┄ ✨پیامبر اسلام (ص) فرمودند: در قیامت نزدیک ترین مردم به من کسی است که بیشتر بر من صلوات بفرستد.✨ 📚 کنز العمال، ج ۱، ص ۴۸۹. قرار ما هر روز نفری حداقل ۱۴ صلوات، به نیت تعجیل در ظهور و سلامتی امام عصر (عج) دوستان لطفا مشارکت کنید که با هم، هر روز ختم چند هزار صلواتی هدیه به ساحت مقدس امام عصر (عج) داشته باشیم.🙏🌷 🇮🇷 @shohada_vamahdawiat