چند وقته بخاطر معدم نتونستم نوشیدنیهای موردعلاقهم رو بخورم و قشنگ حس میکنم این زندگی باید برام تموم شه.
این روزا انقدر فشار درسی و استرس زیاد شده و وضعیت جسمیم رو بهم ریخته که مامانه سختگیره من برگشته میگه اصلا مهم نیست هرچی بشه فقط تمومش کن لطفا.
رفتیم آزمایشگاه و و نشستیم به تشریح کردن
و من انقدر از زنگای عملیه زیست لذت میبرم که فقط خدا میدونه
دیگه دست و دلم به نوشتن احساساتم نمیره
تا میام تایپ کنم میخورم به دیواره "خب که چی؟ " بعد دیگه ادامه نمیدم.
جدی فکر میکردم این روز قراره خیلی بعدتر اتفاق بیوفته و تو بعدتر 18 سالت بشه ولی همین الانه،هیچم خوشحال نیستم که داری به پیر شدن نزدیک میشی ولی خب میپذیرم.
جدی کی فکرشو میکرد اون دختر رومخه یه روز بشه کسی که رابطهم باهاش نکست لوله و هیچکس ازش سر درنمیاره حتی خودم
و بغلای محکمی بهم بده که قلبمو لمس کنه😭💘
اون وقتایی که مثل دوتا آدم بالغ میشینیم درمورد اینکه چجوری رشد کنیم حرف میزنیم و براش تلاش میکنیم واقعا خداروشکر میکنم که هستی و کمکم میکنی .
تولدت اندازه کل دنیا مبارک باشه عزیز من🤍
آرزو میکنم بشی همون آدمی که الان داری واسه رسیدن بهش تلاش میکنی
و تا همیشه دوستم بمون
و بهم بیگ هاگ بده💗
@عسل