فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#بازی_وسرگرمی
🎥 بازی های جذاب برای بچهها داخل منزل(البته با باباهاشون😉)
💠 بازی کردن یکی از مهمترین و موثرترین راه ایجاد آرامش و افزایش خلاقیت در فرزندان خردسال هست.
✔️ @Jameeyemahdavi313
#انگیزشی
مهم نیست دیگران در موردم چی میگن
من وقت فک کردن به اونا رو ندارم
یاد گرفتم که به دیگران تکیه نکنم و برای دلگرمی،، تایید،، ارزش و اعتبار فقط سراغِ #خدا برم
هرکسی که تو مسیر زندگیم و روزهای سخت کنارم موند دَمش گرم نوکرشم هستم
هرکسی ام که تنهام گذاشت سرش سلامت ازش ممنونم که بهم یاد داد به خودم تکیه کنم ☺️✌️
💚✨🌷✨💐✨💗
✔️ @Jameeyemahdavi313
#عطر_نماز 💫
آیتالله بهجت (ره):
چقدر بین افراد تفاوت وجود دارد!
همین امور ساده و آشکار مثل #نماز، بعضی را به سماوات میرساند و برای عدهای هیچ خبری نیست، برای بعضی اعلیعلیین است، و برای بعضی هیچ معلوم نیست که آیا این معجون شور است و یا شیرین؟!
📚 در محضر بهجت، ج۱، ص۲۸۲
@Jameeyemahdavi313
🦋 #حفظ_کن
در آن نفس که بمیرم در آرزوی تو باشم
بدان امید دهم جان که خاک کوی تو باشم
[••♡ @Jameeyemahdavi313••]
⭕️ دردناکترین خبری که این روزا شنیدم شرمندگی پدری بود که باید برای تحصیل دخترش گوشی همراه بگیره ولی هیچ پولی نداره!وهرموقع دخترش رومیبینه غم عالم می شینه روی قلبش.😔
بعضیا فک میکنن فقط مشکل اینترنت.نه!مشکل بزرگترشون نداشتن گوشیه وحتی به اینترنتش فکر نمیکنن.
کودکیشون باحسرت داره میره
#کرونا
#شبکه_اموزش_سیما
🇮🇷 @Jameeyemahdavi313
🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴
#چطور_شد_که_چادری_شدم_
🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴
من حجاب و چادرم را دوست دارم,چون توی این ۱۸سالی ک سر کردم جز خوبی چیزی ازش ندیدم.😊 ی آدم عاقل هیچ وقت به هیچ قیمتی دوستی رو که هر چی داره از وجود گل اون داره از دست نمیده.من ی مدت دوران سرکشی بدی رو تجربه کردم اما وقتی توبه کردم وچادر سر کردم دیگه رهاش نکردم خدا کنه اونم همچنان به من وفادار باشه.
چادر به من وقار,آرامش,متانت,شأن,منزلت,بزرگی,اعتمادبنفس,احترام و,و,و...داد.
دوستش دارم.❤️😊
😊ﻋﺎﺷﻘﺎﻧﻪ ﺍﻱ ﺑﺮﺍﻱ چادرم😊
ﮔﺎﻫﻲ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﺑﺎﺩ ﻣﻲ ﺳﭙﺎﺭﻡ ﺗﺎ ﻧﻮﺍﺯﺵ ﮐﻨﺪ ﻭﺟﻮﺩ ﻧﺎﺯﻧﻴﺖ ﺭا
ﮔﺎﻫﻲ ﺯﻳﺮ ﺑﺎﺭﺍﻥ ﺧﻴﺲ ﻣﻲﺷﻮﻱ ﺗﺎ ﺷﺴﺘﻪ ﻣﻲﺷﻮﻱ؛😊
ﺗﻨﺖ ﺯﺧﻤﻲ ﺍﺳﺖ،ﻣﻲ ﺩﺍﻧﻢ، ﻭ ﺑﺎﺭﺍﻥ ﻣﺮﺣﻢ ﺯﺧﻢ ﺍﺳﺖ!
ﻭ ﮔﺎﻫﻲ ﺯﻳﺮ ﺁﻓﺘﺎﺏ ﺩﺍﻍ ﻣﻲﺳﻮﺯﻱ ﻭ ﺳﺮﺥ ﻣﻲﺷﻮﻱ ﺍﺯ ﻋﻄﺶ،
ﺍﻣﺎ ﻫﻤﭽﻨﺎﻥ ﺑﺮ ﻭﻓﺎﺩﺍﺭﻳﺖ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺍﺳﺘﻮﺍﺭﻱ!🌴
ﮔﺎﻫﻲ ﺳﺮ ﺑﻪ ﺯﻳﺮ ﮔﺮﻣﺎﻱ ﻭﺟﻮﺩﺕ ﻣﻲﮐﺸﻢ
ﻭ ﺗﻮ ﺭﺍ ﭘﻨﺎﻩ ﺍﺷﮏﻫﺎﻱ ﺧﻮﻳﺶ ﻣﻲﺳﺎﺯﻡ
ﻭ ﭼﻪ ﺭﺍﺯ ﺩﺍﺭﻱ ﮐﻪ ﻣﺎﺟﺮﺍﻱ ﺍﺷﮏﻫﺎﻳﻢ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺩﻟﺖ ﻧﮕﺎﻩ ﻣﻲﺩﺍﺭﻱ،
ﺩﺭ ﺳﮑﻮﺗﻲ ﺍﺑﺪﻱ! ﻭﺟﻮﺩﺕ ﺳﻨﮕﺮﻱ ﺍﺳﺖ
ﻣﺎ ﺑﻴﻦ ﻣﻦ ﻭ ﺁﻧﭽﻪ ﺑﺎ ﻣﻦ ﺩﺭ ﻋﻨﺎﺩ ﺍﺳﺖ
ﻭ ﺗﻮ، ﭼﻪ ﺯﻳﺒﺎ ﺩﺷﻤﻨﺎﻧﻢ ﺭﺍ ﻧﺎﺍﻣﻴﺪ ﻣﻲﮐﻨﻲ،🌴
ﺍﺯ ﺑﻪﺩﺳﺖﺁﻭﺭﺩﻥ ﻏﻨﻴﻤﺘﻲ ﺣﺘﻲ ﻧﺎﭼﻴﺰ
ﭼﻪ ﺧﻮﺏ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﻫﺴﺘﻲ ﻧﺎﺯﻧﻴﻨﻢ
ﭼﻪ ﺧﻮﺏ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺗﻴﺮﮔﻲ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺟﺎﻥ ﻣﻲﺧﺮﻱ
ﺗﺎ ﺩﻧﻴﺎﻳﻲ ﺯﻳﺮ ﺳﺎﻳﻪﺍﺕ ﺭﻭﺷﻦ ﺑﻤﺎﻧﺪ
ﻭ ﭼﻪ ﭘﺮ ﻣﺎﺟﺮﺍﻳﻲ، ﺗﺎﺭﻳﺨﻲ ﺑﺮﺍﻱ ﺑﻮﺩﻧﺖ ﺧﻮﻥ ﺩﺍﺩﻩ ﺍﺳﺖ؛
ﺍﺯ ﻗﺮﻥﻫﺎ ﭘﻴﺶ ﺩﻏﺪﻏﻪ ﺑﻮﺩﻩﺍﻱ ﺍﺯ ﻗﺮﻥﻫﺎ ﭘﻴﺶ ﺍﺭﺯﺵ
ﺍﻱ ﺷﺎﻫﺪ ﺑﻪ ﺟﺎﻱ ﻣﺎﻧﺪﻩ ﺍﺯ ﮐﺮﺑﻼ🌴
ﺍﻱ ﺷﺎﻫﺪ ﺑﻪﺟﺎﻱﻣﺎﻧﺪﻩ ﺍﺯ ﻣﺎﺟﺮﺍﻱ ﺩﺭ ﻭ ﺩﻳﻮﺍﺭ ﻭ ﺁﺗﺶ
ﭼﻪ ﻭﺍﻻ ﻣﻘﺎﻣﻲ ﮐﻪ ﺁﻗﺎﻳﻢ ﺣﺴﻴﻦ ﻫﻨﮕﺎﻣﻪﻱ ﺷﻬﺎﺩﺕ🌴
ﭼﺸﻤﺎﻧﺶ ﻧﮕﺮﺍﻥ ﻫﺘﮏ ﺣﺮﻣﺖ ﺑﻪ ﺗﻮ ﺑﻮﺩ!
ﭼﻪ ﮔﻮﻫﺮ ﻣﻘﺎﻡ، ﮐﻪ ﺟﻮﺍﻥﻫﺎﻱ ﺑﺴﻴﺎﺭ
ﺍﺳﺘﻮﺍﺭ ﺑﻮﺩﻧﺖ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺧﻮﻥ ﺧﻮﺩ ﺑﻪ ﻣﻌﺎﻣﻠﻪ ﮔﺬﺍﺷﺘﻨﺪ،
ﺧﻮﻥ ﺩﺍﺩﻧﺪ ﻭ ﻧﻔﺲ ﮐﻪ ﺗﻮ ﭘﺎﻱ ﺑﺮ ﺟﺎ ﺑﻤﺎﻧﻲ ﮐﻪ ﺣﻔﻆ ﺷﻮﻱ🌴
ﺳﺎلهاﺳﺖ ﺗﻦ ﺯﺧﻤﻲ ﺗﻮ ﻣﺮﺣﻢ ﺯﺧﻢ ﺍﺳﺖ
ﺍﻱ ﻫﻤﻴﺸﻪ ﺍﺳﺘﻮﺍﺭ ﻭ ﺟﺎﻭﺩﺍﻥ
ﺍﻱ ﻫﻤﻴﺸﻪ ﺑﺎ ﺻﻼﺑﺖ
ﺑﻤﺎﻥ ﻭ ﺑﺎﺯ ﻫﻢ ﺍﻳﺴﺘﺎﺩﮔﻲ کن
@Jameeyemahdavi313
🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴
💖یاران مهدی عجل الله 💖
#هوالعشق💞 #امیــــــدِ_دایــــے #پارت76 ✍ #زهرا_شعبانے با حرفی که آریا زد آقا سهیل خودشو روی صندلی
#هوالعشق💞
#امیــــــدِ_دایــــے
#پارت77
✍ #زهرا_شعبانے
امروز برام یه روز خاصه یه روز عجیب غریب،قلبم واقعا تحمل این حد از خوشحالی رو نداره.فکرشو بکن روزی که میخوای با عشقت عقد کنی و بدون هیچ ترسی دوسش داشته باشی با روز ولایت امامت یکی باشه.تو فکر بودم که یهو آرایشگر اومد و گفت:
*فاطمه جان، یسنا جان آقا دومادا پایین منتظرن
هردومون روسری ساتن مونو درست کردیم و با پوشیدن چادر عروس، به سمت در خروجی رفتیم.
داشتیم از پله های آرایشگاه پایین میومدیم؛صدای تپش قلبم از صد فرسخی شنیده میشد.اینقدر هول بودم که نزدیک بود کفشای پاشنه بلندم کار دستم بده و از پله ها پرت شم پایین.فاطمه کمرمو گرفت و گفت:
+میفهمم چه حالی داری؛ قلب منم داره از جا درمیاد ولی یکم آروم باش، داشتی از پله ها پرت میشدی.
سرمو تکون دادم و با هم از پله ها پایین رفتیم.امید و آریا با دیدن ما به سمتمون اومدن و سلام کردن.آریا و فاطمه رفتن و یه گوشه حیاط آرایشگاه و شروع کردن به حرف زدن ولی من و امید همچنان به هم نگاه میکردیم و هیچی نمیگفتیم.
توی این کت و شلوار مشکی واقعا جذاب شده بود و چشمای عسلیش بین لباس و مژه های مشکیش میدرخشید و سگش پاچه منو گرفته بود.
یهو به خودم اومدم و گفتم:
–نمیخواین دست گلو بهم بدین؟
+آخ ببخشید حواسم پرت شد؛آخه از این گلا خیلی خوشگل تر شدی.
هر دومون زدیم زیر خنده و گل رو بهم داد:
+بازم رز صورتی گرفتم، خانمِ سر تا پا صورتی
خندیدم؛از اون خنده هایی که از عمق وجودم بود.
چهارتایی سوار ماشین شدیم و راه افتادیم به سمت حسینیه.بعد از نیم ساعت بالاخره به حسینیه رسیدیم.وقتی پیاده شدیم همه به استقبالمون اومدن و شروع کردن به کف زدن.آرام جون همون طور که چادرشو محکم گرفته بود با سینی اسفند به سمتمون اومد.
اول رفت روی سر آریا و فاطمه تاب داد و بعد هم امید.آخر از همه به سمت من اومد و بعد از چرخوندن اسفند بالای سرم و ریختنش توی زغالا بهم گفت:
+خوشحالم که توی جوونی عروس خوشگلی مثل تو گیرم اومده الهی قربونت برم.
–خدا نکنه...این دقیقا همون زمانیه که احتیاج دارم مامانم کنارم باشه؛ خوبه که هستی آرام جون.
+منم مادر خودت بدون عزیزم.
#امید
حس شیرین و عجیبی داشتم چون بعد از این همه داستان جور واجور رسیدن به یسنا عین کشور گشاییه.وارد حسینیه شدیم.همه اهل محل بودن؛از جوونا و رفیقامون گرفته تا پدربزرگ و مادربزرگ خودم.حیاط به شکل فوق العاده ای با گلدونای مختلف و چراغای رنگی تزئین شده بود؛هم برای عقد ما هم برای ولایت امام زمان(عج).
اول خطبه عقد آریا و فاطمه خونده شد و بعد منو یسنا رو صندلی نشستیم.طلبه جوونی قرار بود خطبه رو بخونه.با هم قرآن رو باز کردیم ومنتظر موندیم.
🌷-----*~*💗*~*-----🌷
#عشق_آسمانی 💗👇
┄┅═✼💗✼═┅┄
@Jameeyemahdavi313
┄┅═✼💗✼═┅┄
#هوالعشق💞
#امیــــــدِ_دایــــے
#پارت78
✍ #زهرا_شعبانے
با سابیدن قند ها بالای سرمون،حاج آقا هم شروع کرد:
*امشب شب ولایت امام زمان(عج) و بهترین زمان برای این امر خیره.میبینم که این عروس دومادم خیلی جوونن.
دستشو به سم آسمون بلند کرد و گفت:
*خدا قسمت همه جوونا بکنه؛مخصوصا من.
با این جمله اش همه زدن زیر خنده.و اون با آرامش خاصی شروع کرد:
*بسم الله الرحمن الرحیم.....النِّکاحُ سُنَّتی فَمَن رَغِبَ عَن سُنَّتی فَلَیسَ مِنّی...دوشیزه محترمه،سرکار خانم یسنا فاتح فرزند احمد آیا به بنده وکالت میدید شما رو با مهریه معلوم،یک جلد کلام الله مجید یک جفت آینه و شمعدان و ۳۱۳ سکه تمام بهار آزادی به عقد ماه داماد،جناب آقای امید فاتح فرزند حسین دربیارم؟وکیلم؟
همیشه فکر میکردم که یسنا به مهریه کم اعتقاد داره ولی نمیدونم چی شد که اصرار داشت مهریه اش ۳۱۳ سکه باشه.قطعا یه نقشه تو سرشه.
ای کاش این رسم و رسومات وجود نداشت.ای کاش بلافاصله میگفتی "بله" و میفهمیدم همه چیز تموم شده...
و در عین حال قسمت شیرین زندگی شروع میشد...منظور از قسمت شیرین این نیست که قراره دیگه اتفاق تلخی نیفته منظورم اینه که قراره با کمک تو همه چیزو پشت سر بذارم.یعنی تو به من آرامش بدی و من برات یه کوه محکم باشم.
نمیدونم چی شد ولی شنیدم که عروس رفته گلاب بیاره...و حاج آقا گفت:
*برای بار سوم میپرسم خانم یسنا فاتح به من وکالت میدین تا با مهریه معلوم شما رو به عقد آقای امید فاتح دربیارم؟
یسنا قرآن رو بوسید و گفت:
+با امید به خدا و اجازه پدر عزیزم و امام زمانم بله...
همه کف زدن و نُقل روی سرمون ریختن.حاج آقا خطبه عربی رو خوند و ما رسما زن و شوهر شدیم.دستشو گرفتم تا حلقه رو تو انگشتش بندازم؛عین آتیش داغ بود.با چشمای لرزونی بهم نگاه کرد معلوم بود که خیلی اضطراب داره و حال منم از اون بهتر نبود.حلقه ها رو تو انگشت هم انداختیم و همه دست زدن.هرکسی که اونجا بود اومد و تبریک گفت؛از عمو احمد گرفته تا پدربزرگ و مادربزرگ.مامان که سمتم اومد،گفت:
*دورت بگردم،خوشبخت شی عزیز دلم
منم دستشو بوسیدم و بعد بابا اومد و روبه روم ایستاد:
+خوشبخت شی پسرم
دستشو دراز کرد و منم گرم فشردمش و خم شدم که ببوسمش ولی اجازه نداد و بغلم کرد و با آرامش خاصی گفت:
+عشق چیز خوبیه،از الآن به بعد یسنا باید برات خودِ خود زندگی باشه؛باید خودِ خود نفس کشیدن باشه.پس مراقبش باش وگرنه با من طرفی.
خندیدم از تهِ تهِ دلم.
بعد از برگزاری مراسم عقد،مداح معروف حسینیه برای ولایت امام زمان(عج) شروع به مولودی خوانی کرد و همه اهل محل بابت این شب بزرگ و پر از شادی ،خیلی خیلی خوشحال بودن.
🌹
بعد از تموم شدن جشن همراه یسنا به خونه شون رفتم.چون قبل از عقد وقت نکردیم بریم آتلیه، با دوستِ عکاسش هماهنگ کرده بود تا بیاد خونه و ازمون عکس بگیره.
وارد اتاق یسنا شدیم و بعد از چند دقیقه دوستش از راه رسید؛با هر دومون سلام علیک کرد و رو به یسنا گفت:
*یسنا جان تا من دوربینو آماده میکنم تو هم روسریت رو دربیار و موهاتو مرتب کن.
به عینه دیدم که یسنا با این حرف،رنگش پرید.باالاجبار با دستایی که میلرزید گره روسری شو باز کرد و کش موهاشو درآورد.وقتی موهای پرپشتش که به رنگ شکلاتی روشن بود روی شونه هاش ریخت؛حس کردم که قلب منم از تپش ایستاد،جوری که دوستش نشنوه گفتم:
–گر به هر موی، سَری بر تنِ حافظ باشد
همچو زلفت همه را در قدَمت اندازم*
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
*از اشعار استاد حافظ
🌷-----*~*💗*~*-----🌷
#عشق_آسمانی 💗👇
┄┅═✼💗✼═┅┄
@Jameeyemahdavi313
┄┅═✼💗✼═┅┄
دلتون آفتابی
انرژیتون مثبت
قدمهاتون استوار
امروزتون پر از اتفاقات شاد و شیرین ...
صبح قشنگ یکشنبه بخیر
@Jameeyemahdavi313 .•°☀
🌼🌱🌹🌾🌺🍃🌸🍀
🗓 امروز یکشنبه:
31 فروردین 1399
25 شعبان 1441
19 آوریل 2020
ذکر روز:
' " یا ذالجلال والاکرام " ' 💯📿
🍀🌱🍀🌱🍀🌱🍀
🔺امروز متعلق است به :
مولایمان امیر المومنین علی علیه السلام🌷
روزمان را با هدیه 5 شاخه گل صلوات
به محضر مبارکشان معطر میکنیم🌹
🌱🌹🌱🌹🌱🌹
♦️مناسبت های روز:
🔸آغاز مذاکرات جمهوری اسلامی ایران و عراق در ژنو با دبیر مل سازمان ملل(۱۳۶۸)
🌿🌸🍀🌿🌹🍀
📆 روزشمار:
🔸6 روز تا ماه مبارک رمضان
🔹26 روز تا شهادت حضرت علی (ع)
🍃🌹🌱🌺🍀🌷
✔️ @Jameeyemahdavi313
#امیرالمومنین علیه السلام میفرمایند:
اگر کار کردن مایهی زحمت است ، بیکار بودن نیز مایهی فساد است.
#بیکاری
#فساد
📗بحارالنوار۴۰/۴۱۹/۷۷
🔸️🍁 @Jameeyemahdavi313 🍁🔸️
#انگیزشی
راه های افزایش اعتماد به نفس🌸🐚
♡- - - - - - - - - - - - - - - - - - - -♡
~عشق به خود🌱
~تفکر مثبت💭💦
~مراقبت از سلامتی🌈☃
~توجه به ظاهر خود🌼💥
~تبسم🦄🌸
~تنفس عمیق🍋✨
~ورزش🏋♀🦋
~احترام به خود^^❤️🍃
✔️ @Jameeyemahdavi313
.
#تلنگر
یقین دارم؛
اگر گناه وزن داشت!🌱
اگر لباسمان را سیاه میکرد!
اگر چین و چروک صورتمان را؛
زیاد میکرد!!!💫
بیشتر از اینها حواسمان به خودمان بود...
حال آنکه گناه، قد روح را خمیده!
چهره بندگی را سیاه!
و چینوچروک به٬
پیراهن سعادت مان می اندازد...😔
@Jameeyemahdavi313
💫💎💫💎💫💎💫💎
#آشپزی تک
تاس ڪباب سنگے 😊😋😋
مواد لازم
500 گرم گوشت گوساله
3 عدد بادمجان متوسط
3 عدد سیب زمینے متوسط
250-300 گرم لوبیا سبز
10 عدد پیاز ڪوچڪ
3 عدد فلفل سبز و فلفل قرمز
6-7 عدد گوجه فرنگی
سیر دلخواه فلفل و نمک به مقدار لازم
1 قاشق رب گوجه فرنگی
1 فنجان روغن
یڪے دو تا از پیازها رو حلقه اے برش بزنید و در ڪف ظرف بچینید. گوجه فرنگے رو پوست گرفته ( میتونید هم با پوست استفاده ڪنید سلیقه ایه) و اون رو نصف ڪنید و مانند ڪلیپ مواد رودر ظرف بریزید( ترجیحا ظرف سفالے و یا سنگے) در انتها با ریختن سس گوجه و نمک فلفل وروغن با فویل آلومینیومے روے ظرف رو بپوشونید . براے ۴۵ دقیقه در فر با دماے 200 درجه سانتیگراد قرار بدید، دما را ڪاهش بدید ( ۱۶۰) و براے مدت ۴۵ دقیقه تا یک ساعت مهلت پخت مجدد بدید.
┏━━━🍃💞🍂━━━┓
@Jameeyemahdavi313
┗━━━🍂💞🍃━━━┛
#عطر_نماز❣
✨نـماز
مانند یه چتر✨
درطــول روز
چند بار آرامشت رو از دســت میدی؟
چـند بار نگران میشی؟
چند بار عصبانی میشی ؟
خداوند
يه چتـربــرای قلبت بــاز کرده،
تــاروزی پــنــج بــار
زیرش پـنـاه بـگـیری وآروم بــشــی
#نماز_اول_وقت📿
#التماس_دعای_فرج 🤲
💚 @Jameeyemahdavi313 💚
#انرژی_مثبت 🌼
در قران سوره انشراح دو بار تکرار شده...
«فان مع العسر یسرا»
«ان مع العسر یسرا»
بعد از هر سختی گشایش است
خداوند دو بار تکرار کرده
تا دلمون «« قرص »» بشه...
@Jameeyemahdavi313 .•°🌸
خواهرم! مریم و زهرا چو شود اُسوه ی تو 😇
نفروشی گُهرِ خویش به هر چشمِ پلید👀
به خدا پاک ترینی و نیرزد که دَمی 😌
ببَرَد دیوِ سیه از دلِ تو، نورِ سپید😇
#پروفایل 💚
#دخترونه 👑
@Jameeyemahdavi313