eitaa logo
طبیبِ جان 🇮🇷
202.3هزار دنبال‌کننده
6.8هزار عکس
3.3هزار ویدیو
104 فایل
🌺طبیبِ جان... همراهی برای جسم و جان 👤مدیریت: سید روح الله حسینی 🍜تغذیه @Taghzieh_tabaie_amzaj 💼آموزشگاه @Amoozesh_Javaher 📞مشاوره @Setare_mobin 💞همسرداری @Delbarkade 🛍️فروشگاه @FJawaher 🎯رضایت: @Rezayat_tabibjan 🚨تبادل، تبلیغات نداریم.
مشاهده در ایتا
دانلود
طبیبِ جان 🇮🇷
🛑 ✡ فیلم حضور #یهودا_گرامی حاخام اعظم و رهبر مذهبی یهودیان ایران، در جشن #پوریم یکی از کنیسه‌ها و صح
🔺 پیشنهاد تشکیل کشوری مستقل به یهودیان از سمت ناصرالدین شاه 🔘روچیلد معروف یهودی هم که بسیار با دولت است به حضور آمد، صحبت شد، حمایت یهودی‌ها را زیاد می‌کرد و از یهود ایران عرض می‌کرد که باید آسوده باشند. به او گفتم شنیده‌ام شما برادرها هزار کرور پول دارید، من بهتر می‌دانم که پنجاه کرور به یک دولت کوچک یا بزرگی بدهید، مملکتی را بخرید و آنچه یهود در دنیا هست آنجا جمع بکنید و خودتان رئیس آنها بشوید و همه را آسوده راه ببرید و این طور متفرق نباشید. بسیار خندیدم و جواب نداشت به ما بدهد ... پ ن: روتشیلدها (طایفه یهودی) در قرن ۱۸ میلادی در اوج قدرت خود، ثروتمندترین خانواده جهان محسوب می‌شدند و بیشترین ثروت ثبت شده در دوران مدرن را دارا بودند. 🔸البته نباید فراموش کرد که بر خلاف آنچه می‌خواهند بین عوام جا بیندازند، یهودیان زمین‌های فلسطین را نخریدند بلکه بیشتر با زور اسلحه و حمایت کشورهای استعماری، آن‌را غصب کردند. از نقش بهائیان در همکاری با صهیونیست‌ها هم نباید غافل بود و ان شاء الله بعدا به نقش بهائیان در تسهیل و کمک به ورود و اسکان یهودیان در فلسطین خواهیم پرداخت. 🍃 کانال رسمی طبیب جان 👇 https://eitaa.com/joinchat/3658612752C778c1803ba
💎کانال طبیبِ‌جان را در شبکه‌های اجتماعی زیر دنبال کنید: 📱: eitaa.com/Javaher_alhayat 📲 : ble.ir/javaher_alhayat 🔥 📲 : rubika.ir/Javaher_Alhayat 🌐 : t.me/Javaher_Alhayat 📲 : gap.im/Javaher_Alhayat 📲 : splus.ir/javaher_alhayat
. 🪧"از کنعان تا صهیون: نگاهی گذرا بر تاریخ یهود" ✍ نویسنده: [سید روح الله حسینی] 📜 כ״ב قسمت بیست‌و‌دوم: نفوذ یهود از سقیفه تا شب‌های خاموش مدینه 🍃 کانال رسمی طبیب جان 👇 https://eitaa.com/joinchat/3658612752C778c1803ba
🔰 📜 כ״ב قسمت بیست‌و‌دوم: «نفوذ یهود؛ از سقیفه تا شب‌های خاموش مدینه» اون شب، نسیم خنک از بین نخلای مدینه می‌گذشت و خاک نرم کوچه‌ها زیر قدم‌ها صدا می‌داد. اما تو اون خونه ساده، همه نفس‌ها در سینه حبس شده بود. 👤 پیامبر (ص)، با پیشونی تب‌دار و صدای آرومی که مثل نسیم بود، فرمود: «بیارین… قلم و دواتو بیارین…» چشم‌ها به هم نگاه کردن، همه می‌دونستن الان وقت وصیت آخره. ولی یه دفعه، عمر وسط جمع گفت: > پیامبر حالش خوب نیست و هذیان میگه، «حسبنا کتاب الله!» قرآن خدا کافی هست و نیاز به وصیت پیامبر نداریم! یه جمله بود، اما مثل پتک، مسیر حق رو شکست و کودتای داخلی علیه اسلام شروع شد. خورشید هنوز طلوع نکرده بود که مدینه پر شد از خبر: «تو سقیفه جلسه گذاشتن!» سقیفه، شلوغ‌ترین جای مدینه بود. انصار و مهاجرین، با چشم‌های بیدار و صداهای پرهیجان، دور هم جمع شدن، اما اهل‌بیت (ع)، دعوت نبودن. همه به هم نگاه می‌کردن. ابوبکر آروم حرف می‌زد، عمر با اخم گوشه لب نگاه می‌کرد، و اونجا بود که خلافت، از مسیر علی (ع) منحرف شد… 🌙 شب، چادر سیاهشو روی مدینه پهن کرد. علی (ع)، با ذوالفقار بسته شده به کمر، و زهرا (س) با چادری که گوشه‌اش خاکی بود، دوتایی از خونه زدن بیرون. ✨ زهرا (س) کنار در خونه‌ها می‌ایستاد و با صدای بغض‌دار ولی محکم می‌گفت: > «یادتون نیست بابام روز غدیر دست علی رو بالا برد؟ یادتون نیست گفت بعد از من علی رهبر شماست؟» ولی درا بسته بود. یکی از پشت در گفت: «ببخشید، امشب خسته‌ایم، فردا صحبت می‌کنیم…» ولی اون «فردا» هیچ‌وقت نیومد. 👣 همون روزا، یه مرد کوتاه‌قد، با عبای خاکی و نگاه مرموز وارد مدینه شد… یه یهودی که تازه مسلمون شده بود. اسمش کعب الاحبار بود. کعب، تورات تحریف‌شده رو از حفظ بود. یه گوشه مسجد می‌نشست، تسبیح می‌چرخوند و قصه می‌گفت و روایت‌های تحریف شده ش رو به پیامبر نسبت میداد. مثلا میگفت: «اختلاف امتی رحمته!» یعنی امت من اختلاف داشته باشن، خوبه. یا میگفت : «اصحابی کالنجوم!» صحابه مثل ستاره هستن و باهاشون راه رو گم نمیکنید😒 😏 مردم هم می‌گفتن: «وای چه حرف قشنگی!»، غافل از اینکه اینا یه سم آروم و بی‌صدا بود… یهودی‌ها قبلاً امتحان خودشونو پس داده بودن: ✴️ تو غزوه بدر خبرچینی و فتنه. ✴️ تو جنگ احد شایعه‌پراکنی. ✴️ تو خندق هم که هم‌پیمان با احزاب شدن ولی وقتی علی (ع) در قلعه خیبر رو کند و مثل پر بلند کرد (سال ۷ هجری)، فهمیدن زورشون به اسلام نمی‌رسه. پس رفتن سراغ نفوذ نرم… یه مسیحی تازه‌مسلمون، تمیم داری، هم با کعب نشست و گفت: «یه روزی قبله میره بیت‌المقدس…» وهب و کعب و تمیم و عبدالله سلام و خیلی از یهودیا کارشون شده بود روایت سازی یعنی همون جنگ نرم. یه گوشه مسجد می‌نشستن و تو گوش مردم قصه می‌گفتن. روایت می‌ساختن. یه وقتایی می‌گفتن: «بچه‌ها! تو تورات اومده وارث زمین فرزندان اسحاق هستن!» یه وقتایی می‌گفت: «مکه و مدینه یه روز از مرکزیت میفتن!» و کم‌کم مردم ساده‌دل، این حرفا رو باور می‌کردن. یه روز عمر، با کعب نشست و به دوستِ سعید بن مسیب گفت: «اگر رفتی بیت‌المقدس، عمره حساب کن.» بازم یه جمله ساده، اما پشتش یه نقشه بزرگ بود. حتی پسر عمر از بیت المقدس احرام می بست. همه این کارها یه نقشه برای از بین بردن مرکزیت بنی اسماعیل و مرکزیت دادن به بنی اسرائیل بود. یه نفوذ نرم، مثل یه مار بی‌صدا. سیاست «جردوا القرآن» (یعنی فقط قرآن، حدیث لازم نیست) و ممنوعیت حدیث، مسیر روایت‌سازی رو برای یهودیا باز کرد. کلید کعبه تو دست خاندان بنی‌شیبه موند و بیت‌المقدس، تو دست یهود 🌌 اما علی (ع)، هر شب، ذوالفقار رو می‌ذاشت کنار بستر. به سقف خیره می‌شد و با صدای آروم می‌گفت: > «و نرید ان نمن علی الذین استضعفوا فی الارض و نجعلهم ائمة و نجعلهم الوارثین.» 📚 (سوره قصص، آیه ۵) علی (ع) می‌دونست یه روز میاد یه روزی که این تاریکی می‌شکنه یه روزی که عدالت اهل‌بیت (ع) برمی‌گرده ولی اون روز، هنوز نیومده بود… یهودی‌ها نفوذ کردن، روایت ساختن، مسیر تاریخو عوض کردن، اما یه چیزو یادشون رفت: اسم علی (ع)، صدای اذون، و خون حسین (ع)، هیچ‌وقت خاموش نمیشه. ✍ [سید روح‌الله حسینی] 🍃 کانال رسمی طبیب جان 👇 https://eitaa.com/joinchat/3658612752C778c1803ba
طبیبِ جان 🇮🇷
. 🪧"از کنعان تا صهیون: نگاهی گذرا بر تاریخ یهود" ✍ نویسنده: [سید روح الله حسینی] 📜 כ״ב قسمت بیست‌و
. یکم طولانی شد قسمت بیست و دوم. اما خب خیلی مهم هست... کلا از این به بعد تاریخ یهود خیلی مهم میشه. ان شاء الله سعی میکنم قسمت های جدید رو با جزئیات بیشتر براتون بگذارم 😊👌 ان شاء الله صوت این قسمت هم به زودی تقدیم شما خواهد شد .
سید روح‌الله ستاره حیاتاز کنعان تا صهیون_قسمت بیست و دوم_طبیب جان.mp3
زمان: حجم: 8.22M
🌍📜"از کنعان تا صهیون: نگاهی گذرا بر تاریخ یهود" 🎙قسمت بیست‌و‌دوم: «نفوذ یهود؛ از سقیفه تا شب‌های خاموش مدینه» 📝 متن داستان ⤴️ قسمت قبلی ⤵️ قسمت بعدی 📋 فهرست تمامی قسمت های منتشر شده:👇👇👇 https://eitaa.com/Javaher_alhayat/24338 🍃 کانال رسمی طبیب جان 👇 https://eitaa.com/joinchat/3658612752C778c1803ba
طبیبِ جان 🇮🇷
🛑 #اطلاعیه_فوری 🔅با توجه به نیاز مردم به اقلام ضروری، فروشگاه جواهر زیر نظر مجموعه کشوری طبيب جان د
. سلام و روزتون بخیر 🌷✨ قبل از اینکه قسمت جدید رو بارگذاری کنم، خدمتتون عرض کنم که با توجه به اینکه خیلی از مخاطبان محترم جدیدا به جمع ما پیوستند، یه خبر خوب براشون داریم😊 💥خبر خوب این هست که: عزیزانی که برای اولین بار هست از مجموعه ما خرید می‌کنند، ۵ درصد هدیه تخفیف خرید 💯 بهشون تعلق میگیره👌 ♨️ لطفا کد
Javaher110
رو برای مسئول فروشگاه ارسال کنید و از این تخفیف بهره مند بشید: آیدی مسئول فروشگاه: @Adforosh ⚠️ توجه: فرصت استفاده از این تخفیف فقط تا فردا ساعت ۱۳ است. .
. 🪧"از کنعان تا صهیون: نگاهی گذرا بر تاریخ یهود" ✍ نویسنده: [سید روح الله حسینی] 📜 כ״ג قسمت ۲۳: «علی (ع) و میراث خیانت؛ نبرد خاموش با نفوذ خزنده» 🍃 کانال رسمی طبیب جان 👇 https://eitaa.com/joinchat/3658612752C778c1803ba
🔰 כ״ג قسمت ۲۳: «علی (ع) و میراث خیانت؛ نبرد خاموش با نفوذ خزنده» 🔸غروب روز هجدهم ذی‌الحجه سال ۳۵ هجری بود. خورشید کم‌کم پشت تپه‌های داغ و خسته مدینه قایم می‌شد و کوچه‌ها با سایه‌ها بازی می‌کردن. سه روز بود که خلافت مثل یه سیب نیمه‌گازخورده وسط زمین مونده بود و هیچکس دل و جرئت نداشت برش داره. مردم سردرگم تو مسجد جمع شدن و بهم میگفتن: «فقط علی (ع) می‌تونه جمعش کنه...» یکی از اون عقب داد زد: «آخه کدوم عاقلی این دردسر رو به جونش می‌خره؟!» همه ساکت شدن و همدیگه رو نگاه کردن. جوابش رو خوب می‌دونستن: «علی (ع) ». علی (ع) گوشه خونه‌ گِلیش رو حصیر نشسته بود و به دیوار ترک‌خورده زُل زده بود. با خودشون فکر کردن: «این حکومت به کجا می‌رسه؟ اینا که حالا اومدن دارن در خونه‌م رو از جا درمیارن، فردا هم باهامن؟» 📍مردم دست‌بردار نبودن. مهاجرین، انصار، حتی مصری‌ها و کوفی‌ها و بصری‌ها، همه‌شون پشت در خونه علی (ع) صف کشیده بودن. بالاخره قبول کرد. رفتن مسجد و وسط اون همه آدم که چشم انتظارش بودن گفتن: «میدونم چی میخواین ازم! من اگه قبول کردم فقط برای برقراری عدالته» اینجوری بود که همونجا همه ماستاشون رو کیسه کردن. یکی اون پشت یواشکی گفت: «نه بابا، فقط یه کم دردسر هست، چیز خاصی نیست!» همه خندیدن😒 فرداش علی (ع) شروع کرد. اولین دستوری که داد این بود: «تمام اموالی که خلفا و آقازاده ها و مخصوصا عثمان به قوم و خویشاش داده، پس گرفته بشه.» 🔺چِشمِ طلحه و زبیر از کاسه زد بیرون. شب نشده بود که یکی از تاجرای یهودی خیبر که خیلی زرنگ بود رفت خونه طلحه و گفت: «آقا، پول و اسلحه ما پشت شماست. فقط نذارین این علی کاراش رو پیش ببره. این بشر یه جوری عدالت اجرا می‌کنه که کاسبی ما رو به فنا می‌ده.» طلحه و زبیرم که دلشون برای عدالت خیلی نمی‌سوخت، پریدن وسط معرکه و تو بصره سپاه دوازده هزار نفری جمع کردن. جمادی‌الثانی سال ۳۶ هجری جنگ جمل به راه افتاد. این وسط عایشه و شتر قرمزش شده بود پرچم جنگ و فرماندهی و دور خودش می‌چرخید. هر بار که شتر یه دور می‌زد، یکی از یهودیای خیبر می‌گفت: «خدا کنه این شتره زودتر خسته نشه... 🚩علی (ع) میون جنگ یه آهی کشید و گفت: «خدایا، می‌بینی چه خبره؟ اون که زن پیغمبره و اونام که دوشادوش پیامبر تو جنگ ها فرمانده بودن و جانباز جنگن و بقیه شون هم تا همین دیروز اومدن دَم خونه‌م التماس، اما امروز باهام می‌جنگن!» جمل که تموم شد، علی (ع) به کوفه رفت. اونجا معاویه دست به کار شده بود. تو شام، با تاجرای یهودی که زرنگ‌تر از خودش بودن معامله کرده بود. اونا قول داده بودن تا وقتی تجارتشون به راه باشه، آذوقه و اسلحه سپاه معاویه رو تأمین کنن. یه یهودی تو بازار شام زیرلب گفت: «معاویه فکر کرده خیلی زرنگه، ولی یادش نیست ما نسل اندر نسل بازار رو اداره کردیم. می‌ذاریم بازی‌ش رو بکنه، ولی بندهای عروسکش تو دستای ماست.» ⚠️جنگ صفین رسید و معاویه قرآن‌ها رو بالای نیزه زد. یه ریش‌سفیدی از سپاه علی (ع) گفت: «آقا، بازم این ملت گولشون رو خوردن؟» علی علیه‌السلام سری تکون دادن و گفتن: «مشکل اینه که اینا یه عمره گول خوردن و عادت کردن...» بعد از صفین، خوارج از گوشه و کنار پیدا شدن. تو کوچه و بازار شایعه افتاد که علی (ع) از دین خارج شده! علی (ع) با خودش گفت: «جل‌الخالق! دیگه فقط همین مونده بود.» ⚜نهروان سال ۳۸ هجری شد جایی برای جنگیدن با همین آدما که فریب خورده بودن. علی (ع) یه شب کنار چاه نشست و به آسمون نگاه کرد: «خدایا! اینا دشمنشون رو کنار خودشون نمی‌بینن. خنجر رو به سمت من نشونه گرفتن.» ▪️گذشت و گذشت تا رسیدیم به شب ۱۹ رمضان سال ۴۰ هجری. مسجد کوفه پر از آرامش بود. علی (ع) در محراب ایستاد. نماز که شروع شد، ابن ملجم که کله‌ش پر از احادیث ساختگی و حرفای کعب الاحبار شده بود و قُطام هم تطمیعش کرده بود، شمشیرش رو بلند کرد. یکی از اون عقب تو دلش گفت: «کاش این احمق یه کم فکر می‌کرد قبل این‌که شمشیر بزنه...» ولی دیگه دیر شده بود. 🔅خون از پیشونی علی (ع) جاری شد و صدای «فُزتُ وَ ربِّ الکعبه» مسجد رو پُر کرد. 👈تو بازار کوفه، یهودی‌ها یه نفس راحتی کشیدن. اما یادشون رفته بود علی با خونش، چیزی کاشته بود که هزار سال بعد هم از خاک در می‌اومد و بلند می‌شد... ✍️ سید روح‌الله حسینی 🍃 کانال رسمی طبیب جان 👇 https://eitaa.com/joinchat/3658612752C778c1803ba
سید روح‌الله ستاره حیاتاز کنعان تا صهیون _قسمت بیست و سوم_طبیب جان.mp3
زمان: حجم: 10.05M
🌍📜"از کنعان تا صهیون: نگاهی گذرا بر تاریخ یهود" 🎙قسمت بیست و سوم: «علی (ع) و میراث خیانت؛ نبرد خاموش با نفوذ خزنده» 📝 متن داستان ⤴️ قسمت قبلی ⤵️ قسمت بعدی 📋 فهرست تمامی قسمت های منتشر شده:👇👇👇 https://eitaa.com/Javaher_alhayat/24338 🍃 کانال رسمی طبیب جان 👇 https://eitaa.com/joinchat/3658612752C778c1803ba