🌹بسم الله الرحمن الرحیم🌹
📚وقتی که کوه گم شد
* #قسمت_44 *
#احمد با نگاهی محکم و آرام و متفکر سر می چرخاند و به #میرکیانی می نگرد، #میرکیانی از نگاه #احمد چشم می دزدد و دیگر ادامه نمی دهد سپس اسلحه کلاش خود را به سمت #احمد می گیرد.
#ميركيانی: لااقل اين اسلحه همراتون باشه.
#احمد در حالی كه حركت می كند و به سمت عمق خيابان می رود آرام می گويد: نيازی نيست برادرجان. ميركيانی از پشت به رفتن #احمد می نگرد، پس از چند لحظه با بی ميلی حركت می كند و به سمت ديگر خيابان می رود.
□چهارراهی در شهر
در فضای خلوت و تاريك و روشن چهارراه، #احمد را می بينيم كه انديشناك و جدی، گام برمی دارد. #احمد درست در وسط تقاطع می ايستد و هر چهار سمت را با دقت می نگرد، سپس به در و ديوار خانه ها و به كف آسفالت چهارراه نگاه می كند. به ناگاه، از پشت سر #احمد صدای گوش خراش افتادن چيزی شنيده می شود. ما سر #احمد را از پشت می بينيم كه با خونسردی و آرامش به عقب می چرخد و به پشت سر خود نگاه می كند. سگ ولگردی كه باعث واژگون شدن سطل آشغال بود به سمتی می گريزد.
□خيابانی ديگر
#احمد در كوچه ای نيمه تاريك كه بسيار باريك و طولانيست راه می رود و اطراف را به دقت می نگرد. از خانه ای صدای گريه نوزادی می آيد. تصوير پنجره باز خانه ای در طبقه دوم را می بينيم، زنی در حالی كه نوزادش را در بغل دارد و او را تكان می دهد در آستانه پنجره ديده می شود، زن از آن بالا كوچه را می نگرد #احمد در حال عبور از كوچه است، زن زير لب می گويد: #كاك_احمد
صدای شوهر: #كاك_احمد؟!
زن: ها،... تنهاست، داره از كوچه رد می شه.
شوهر [در بستر می غلتد]: اين جنگاور انگار هيچ وقت خواب نداره.
تصوير #احمد را از ديد زن می بينيم كه در عمق تاريك كوچه ناپديد می شود.
□ويرانه ای متروك در جَنبِ خیابان
احمد در ميان ويرانه نيمه تاريك كه بسيار ترسناك است گام برمی دارد. درست در زمانی كه از حياط آن ويرانه عبور می كند، از تنور متروك حياط، صدای جابجايی چيزی شنيده می شود. #احمد آرام و خونسرد می ايستد. با قطع شدن صدای پای #احمد، سكوت بر همه جا حاكم می شود. پس از لحظاتی، دوباره صدای خش خش از داخل تنور تاريك شنيده می شود. #احمد به آرامی به تنور، كه در چند قدمی اش واقع شده، نگاه می كند، سپس گام های #احمد به آرامی به سوی تنور می رود. با رسيدن #احمد به بالای سر تنور، دهانه تاريك و مرموز تنور ديده می شود. چشم های مصمم و آرام #احمد، به داخل تنور دوخته شده، صدای خش خش دوباره شنيده می شود. دست #احمد به آرامی حركت می كند و به سمت جيبِ بغل پای شلوارش می رود، از داخل جيب، چراغ قوه ای قلمی را بيرون می آورد، سپس با احتياط چراغ قوه را روشن می كند و به داخل تنور می اندازد، با روشن شدن داخل تنور، انبوه زباله و كاغذ و آشغال را می بينيم كه در عمق سياه تنور تلنبار شده، در ميان كاغذها و زباله ها، گربه ای ناتوان ديده می شود كه با تابش نور چراغ قوه بی رمق ناله می كند. #احمد در لبه تنور می نشيند و به داخل تنور دقت می كند، از ديد #احمد گربه چلاقی كه از يك چشم نابيناست به وضوح ديده می شود كه در لابه لای كاغذی به سختی حركت می كند، و بی رمق چند بار ناله می كشد. چشم های #احمد قدری تر می شود، پس از چند لحظه #احمد به آرامی وارد تنور می شود و با دقت در داخل تنور گربه را می گيرد و او را آرام بالا می آورد و در لبه تنور می گذارد. گربه به محض قرار گرفتن بر لبه تنور، دوباره ناله سر می دهد. #احمد برای آرام كردن گربه چند بار سر حيوان را نوازش می كند، سپس با چابكی از داخل تنور بيرون می پرد و با بيرون آمدن از تنور، گربه را برمی دارد و در حالی كه او را در بغل می گيرد، به حركت خود ادامه می دهد.
□سه راهی
#احمد، گربه در بغل، از كنار مغازه قصابی بسته ای می گذرد، گام های #احمد می ايستد، در سطل آشغال كنار مغازه، با دست #احمد برداشته می شود. داخل سطل دو، سه تكه استخوان ديده می شود. #احمد گربه را در داخل سطل می گذارد و در سطل را می بندد سپس وارد خيابان می شود. ناگهان پای #احمد به لبه برجسته درپوش فلزی فاضلاب گير می كند، #احمد لحظاتی به درپوش فلزی خيره می نگرد، سپس خم می شود و انگشت های خود را در سوراخ های دو سمت در پوش فرو می برد و با تمام قدرت سعی می كند آن را از جا در بياورد. پس از چند لحظه، درپوش تكانی می خورد و از جا درمی آيد. #احمد با چراغ قوه داخل فاضلاب را روشن می كند، نردبان ميله ای و عمق فاضلاب ديده می شود، چهره #احمد درهم می رود، انگار بوی بدی از داخل فاضلاب بيرون می آيد، در فاصله صد متری #احمد، از پشت ديوار كوچه ای، سر #ميركيانی را می بينيم كه مخفيانه #احمد را زير نظر دارد و مواظب اطراف نيز هست.
ادامه دارد...
#وقتی_که_کوه_گم_شد
#بهزاد_بهزادپور
🆔️ @javid_neshan
⬛◽
#فرماندهاى_مقتدر_و_دوست_داشتنى
◽⬛
🌷 #قسمت_44🌷
*عمليات محمد رسول االله(ص):
#احمد_متوســليان، #ابراهيم_همت، #محمود_شــهبازى و ديگر زائران سلحشــور بيت الله الحرام، در بازگشــت از ســفر حج، بــا توانى صد چندان، بــار ديگر قدم به عرصــه مردآزماى جبهه هاى نبــرد نهادند، #حاج_احمد_متوسليان و #حاج_محمدابراهيم_همت در تثبيت پيروزى شكوهمند #طريق_القدس، نقشى حياتى ايفا كردند. بــراى حفــظ و تثبيت پيروزى #بســتان كــه #حضرت_امام(ره) آن را فتح الفتوح لقب دادند، به همت فرمانده جديــد نيروى زمينى ارتش، امير ســپهبد #شــهيد_على_صيادشيرازى و ســردار #شهيدحاج_محمد_بروجردى فرمانده ســپاه منطقه ۷ كشــورى؛ شــامل اســتان هاى #آذربايجان_غربى، #همدان، #ايلام، #كردستان و #كرمانشاه، دو رشــته عمليات در جبهه هاى غرب به اجرا درآمد. اولى موســوم بــه #مطلع_الفجر و ديگرى بــه نام #محمد_رســول_الله (ص).
در آن برهه براى سپاهيان اسلام، تكِ اصلى، تك بســتان بود كه از هشــتم آذر آغاز شد و تا بيســت و دوم همين ماه، به مدت چهارده شــبانه روز نبرد بى وقفه ادامه داشت.
دو عمليــات #مطلع_الفجــر در ۲۰ آذر ۱۳۶۰ و #محمــد_رســول_الله (ص) در ۱۲ دى ماه همين ســال در جبهه غــرب، از آن لحــاظ اهميت حياتى داشــتند كه نقش تك پشتيبانى را براى تثبيت فتح الفتوح #بستان، سر در گم ســاختن فرماندهان دشمن و به هم ريختن آرايش جنگى ارتش عراق در جبهه #طريق_القدس ايفا كردند.
🆔️ @javid_neshan