#قسمت47
#پسرغریبه، #کنارم روی زمین نشست. با غصه نگام کرد:
-#شبنم منو یادت نمیاد؟
چقدر چشمهاش آشنا بود. انگار خیلی وقت بود میشناختمش. اون تیله های عسلی رو کجا دیده بودم؟ #وحید صدام زد:
-پاشو #گلی بریم.
از جام بلند شدم. غریبه هم بلند شد و یهو دستمو گرفت. انگار بهم برق وصل کردن. وحید طاقت نیاورد و اونو کوبید به دیوار:
-حرف آدم نمیفهمی؟
غریبه با حرص دستای لاغر وحید رو کنار زد:
- این زنه منه! تو کی هستی اصلا؟
وحید به دستم اشاره کرد :
-#نامزدشم!
غریبه عصبانی شد. محکم تو #گوش وحید کوبید و فریاد زد:
-....
https://eitaa.com/joinchat/2949840914C3521c39e0c
رمان فول عاشقانه
عروسک پشت پرده
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#پسرغریبه، #کنارم روی زمین نشست. با غصه نگام کرد:
-#شبنم منو یادت نمیاد؟
چقدر چشمهاش آشنا بود. انگار خیلی وقت بود میشناختمش. اون تیله های عسلی رو کجا دیده بودم؟ #وحید صدام زد:
-پاشو #گلی بریم.
از جام بلند شدم. غریبه هم بلند شد و یهو دستمو گرفت. انگار بهم برق وصل کردن. وحید طاقت نیاورد و اونو کوبید به دیوار:
-حرف آدم نمیفهمی؟
غریبه با حرص دستای لاغر وحید رو کنار زد:
- این زنه منه! تو کی هستی اصلا؟
وحید به دستم اشاره کرد :
-#نامزدشم!
غریبه عصبانی شد. محکم تو #گوش وحید کوبید و فریاد زد:
-....
https://eitaa.com/joinchat/2949840914C3521c39e0c
رمان فول عاشقانه
عروسک پشت پرده
نوشته فاطمه صداقت
جهت سفارش
@HappyFlower
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#پسرغریبه، #کنارم روی زمین نشست. با غصه نگام کرد:
-#شبنم منو یادت نمیاد؟
چقدر چشمهاش آشنا بود. انگار خیلی وقت بود میشناختمش. اون تیله های عسلی رو کجا دیده بودم؟ #وحید صدام زد:
-پاشو #گلی بریم.
از جام بلند شدم. غریبه هم بلند شد و یهو دستمو گرفت. انگار بهم برق وصل کردن. وحید طاقت نیاورد و اونو کوبید به دیوار:
-حرف آدم نمیفهمی؟
غریبه با حرص دستای لاغر وحید رو کنار زد:
- این زنه منه! تو کی هستی اصلا؟
وحید به دستم اشاره کرد :
-#نامزدشم!
غریبه عصبانی شد. محکم تو #گوش وحید کوبید و فریاد زد:
-....
https://eitaa.com/joinchat/2949840914C3521c39e0c
رمان فول عاشقانه
عروسک پشت پرده
نوشته فاطمه صداقت
فقط دو جلد مونده
قیمت ۲۶۰ تومن
چاپ بعدی افزایش قیمت خواهد داشت
جهت سفارش⬇️⬇️
@HappyFlower
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#پسرغریبه، #کنارم روی زمین نشست. با غصه نگام کرد:
-#شبنم منو یادت نمیاد؟
چقدر چشمهاش آشنا بود. انگار خیلی وقت بود میشناختمش. اون تیله های عسلی رو کجا دیده بودم؟ #وحید صدام زد:
-پاشو #گلی بریم.
از جام بلند شدم. غریبه هم بلند شد و یهو دستمو گرفت. انگار بهم برق وصل کردن. وحید طاقت نیاورد و اونو کوبید به دیوار:
-حرف آدم نمیفهمی؟
غریبه با حرص دستای لاغر وحید رو کنار زد:
- این زنه منه! تو کی هستی اصلا؟
وحید به دستم اشاره کرد :
-#نامزدشم!
غریبه عصبانی شد. محکم تو #گوش وحید کوبید و فریاد زد:
-...
فقط 1 جلد مونده
قیمت ۲۶۰ تومن
چاپ بعدی افزایش قیمت خواهد داشت
جهت سفارش⬇️⬇️
@HappyFlower
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#پسرغریبه، #کنارم روی زمین نشست. با غصه نگام کرد:
-#شبنم منو یادت نمیاد؟
چقدر چشمهاش آشنا بود. انگار خیلی وقت بود میشناختمش. اون تیله های عسلی رو کجا دیده بودم؟ #وحید صدام زد:
-پاشو #گلی بریم.
از جام بلند شدم. غریبه هم بلند شد و یهو دستمو گرفت. انگار بهم برق وصل کردن. وحید طاقت نیاورد و اونو کوبید به دیوار:
-حرف آدم نمیفهمی؟
غریبه با حرص دستای لاغر وحید رو کنار زد:
- این زنه منه! تو کی هستی اصلا؟
وحید به دستم اشاره کرد :
-#نامزدشم!
غریبه عصبانی شد. محکم تو #گوش وحید کوبید و فریاد زد:
-...
فقط 1 جلد مونده
قیمت ۲۶۰ تومن
چاپ بعدی افزایش قیمت خواهد داشت
جهت سفارش⬇️⬇️
@HappyFlower
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#پسرغریبه، #کنارم روی زمین نشست. با غصه نگام کرد:
-#شبنم منو یادت نمیاد؟
چقدر چشمهاش آشنا بود. انگار خیلی وقت بود میشناختمش. اون تیله های عسلی رو کجا دیده بودم؟ #وحید صدام زد:
-پاشو #گلی بریم.
از جام بلند شدم. غریبه هم بلند شد و یهو دستمو گرفت. انگار بهم برق وصل کردن. وحید طاقت نیاورد و اونو کوبید به دیوار:
-حرف آدم نمیفهمی؟
غریبه با حرص دستای لاغر وحید رو کنار زد:
- این زنه منه! تو کی هستی اصلا؟
وحید به دستم اشاره کرد :
-#نامزدشم!
غریبه عصبانی شد. محکم تو #گوش وحید کوبید و فریاد زد:
-....
https://eitaa.com/joinchat/2949840914C3521c39e0c
رمان فول عاشقانه
عروسک پشت پرده
نوشته فاطمه صداقت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#پسرغریبه، #کنارم روی زمین نشست. با غصه نگام کرد:
-#شبنم منو یادت نمیاد؟
چقدر چشمهاش آشنا بود. انگار خیلی وقت بود میشناختمش. اون تیله های عسلی رو کجا دیده بودم؟ #وحید صدام زد:
-پاشو #گلی بریم.
از جام بلند شدم. غریبه هم بلند شد و یهو دستمو گرفت. انگار بهم برق وصل کردن. وحید طاقت نیاورد و اونو کوبید به دیوار:
-حرف آدم نمیفهمی؟
غریبه با حرص دستای لاغر وحید رو کنار زد:
- این زنه منه! تو کی هستی اصلا؟
وحید به دستم اشاره کرد :
-#نامزدشم!
غریبه عصبانی شد. محکم تو #گوش وحید کوبید و فریاد زد:
-....
https://eitaa.com/joinchat/2949840914C3521c39e0c
رمان فول عاشقانه
عروسک پشت پرده
نوشته فاطمه صداقت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#پسرغریبه، #کنارم روی زمین نشست. با غصه نگام کرد:
-#شبنم منو یادت نمیاد؟
چقدر چشمهاش آشنا بود. انگار خیلی وقت بود میشناختمش. اون تیله های عسلی رو کجا دیده بودم؟ #وحید صدام زد:
-پاشو #گلی بریم.
از جام بلند شدم. غریبه هم بلند شد و یهو دستمو گرفت. انگار بهم برق وصل کردن. وحید طاقت نیاورد و اونو کوبید به دیوار:
-حرف آدم نمیفهمی؟
غریبه با حرص دستای لاغر وحید رو کنار زد:
- این زنه منه! تو کی هستی اصلا؟
وحید به دستم اشاره کرد :
-#نامزدشم!
غریبه عصبانی شد. محکم تو #گوش وحید کوبید و فریاد زد:
-....
https://eitaa.com/joinchat/2949840914C3521c39e0c
رمان فول عاشقانه
عروسک پشت پرده
نوشته فاطمه صداقت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#پسرغریبه، #کنارم روی زمین نشست. با غصه نگام کرد:
-#شبنم منو یادت نمیاد؟
چقدر چشمهاش آشنا بود. انگار خیلی وقت بود میشناختمش. اون تیله های عسلی رو کجا دیده بودم؟ #وحید صدام زد:
-پاشو #گلی بریم.
از جام بلند شدم. غریبه هم بلند شد و یهو دستمو گرفت. انگار بهم برق وصل کردن. وحید طاقت نیاورد و اونو کوبید به دیوار:
-حرف آدم نمیفهمی؟
غریبه با حرص دستای لاغر وحید رو کنار زد:
- این زنه منه! تو کی هستی اصلا؟
وحید به دستم اشاره کرد :
-#نامزدشم!
غریبه عصبانی شد. محکم تو #گوش وحید کوبید و فریاد زد:
-....
https://eitaa.com/joinchat/2949840914C3521c39e0c
رمان فول عاشقانه
عروسک پشت پرده
نوشته فاطمه صداقت
#قسمت47
#پسرغریبه، #کنارم روی زمین نشست. با غصه نگام کرد:
-#شبنم منو یادت نمیاد؟
چقدر چشمهاش آشنا بود. انگار خیلی وقت بود میشناختمش. اون تیله های عسلی رو کجا دیده بودم؟ #وحید صدام زد:
-پاشو #گلی بریم.
از جام بلند شدم. غریبه هم بلند شد و یهو دستمو گرفت. انگار بهم برق وصل کردن. وحید طاقت نیاورد و اونو کوبید به دیوار:
-حرف آدم نمیفهمی؟
غریبه با حرص دستای لاغر وحید رو کنار زد:
- این زنه منه! تو کی هستی اصلا؟
وحید به دستم اشاره کرد :
-#نامزدشم!
غریبه عصبانی شد. محکم تو #گوش وحید کوبید و فریاد زد:
-....
https://eitaa.com/joinchat/2949840914C3521c39e0c
رمان فول عاشقانه
عروسک پشت پرده
#قسمت47
#پسرغریبه، #کنارم روی زمین نشست. با غصه نگام کرد:
-#شبنم منو یادت نمیاد؟
چقدر چشمهاش آشنا بود. انگار خیلی وقت بود میشناختمش. اون تیله های عسلی رو کجا دیده بودم؟ #وحید صدام زد:
-پاشو #گلی بریم.
از جام بلند شدم. غریبه هم بلند شد و یهو دستمو گرفت. انگار بهم برق وصل کردن. وحید طاقت نیاورد و اونو کوبید به دیوار:
-حرف آدم نمیفهمی؟
غریبه با حرص دستای لاغر وحید رو کنار زد:
- این زنه منه! تو کی هستی اصلا؟
وحید به دستم اشاره کرد :
-#نامزدشم!
غریبه عصبانی شد. محکم تو #گوش وحید کوبید و فریاد زد:
-....
https://eitaa.com/joinchat/2949840914C3521c39e0c
رمان فول عاشقانه
عروسک پشت پرده
#قسمت47
#پسرغریبه، #کنارم روی زمین نشست. با غصه نگام کرد:
-#شبنم منو یادت نمیاد؟
چقدر چشمهاش آشنا بود. انگار خیلی وقت بود میشناختمش. اون تیله های عسلی رو کجا دیده بودم؟ #وحید صدام زد:
-پاشو #گلی بریم.
از جام بلند شدم. غریبه هم بلند شد و یهو دستمو گرفت. انگار بهم برق وصل کردن. وحید طاقت نیاورد و اونو کوبید به دیوار:
-حرف آدم نمیفهمی؟
غریبه با حرص دستای لاغر وحید رو کنار زد:
- این زنه منه! تو کی هستی اصلا؟
وحید به دستم اشاره کرد :
-#نامزدشم!
غریبه عصبانی شد. محکم تو #گوش وحید کوبید و فریاد زد:
-....
https://eitaa.com/joinchat/2949840914C3521c39e0c
رمان فول عاشقانه
عروسک پشت پرده