تو پارک داشتیم صفا میکردیم. یهو مهران خندون، با دیدن #پیام گوشیش برزخی شد. غرید:حالا فهمیدم دلت کجا گیره😡
با من بود؟ از چی حرف میزد؟
-منه احمقو بگو چقدر #عاشقت بودم. هی میگفتم این #حواسش جایِ دیگست بعد دوباره میزدم پشت دستم میگفتم خجالت بکش. #شبنم پاک و معصومه!
-مهران میگی چی شده یا نه؟!
گوشی رو با حرص گرفت سمت #صورتم. وااای خدا چه #عکسی هم بود!
-تو لیاقت نداری حیله گرِ دورو. برو اون چادر رو دربیار. اون مال زنهای پاک و عفیفه نه تو. خجالت نمیکشی؟
هی داد و بیداد میکرد. دلم داشت به هم میخورد. لعنتی آخر #زهرشو ریخت و تهدیدشو عملی کرد!!حالا چه #غلطی میکردم؟چجوری جمعش میکردم؟؟!!😓
https://eitaa.com/joinchat/2949840914C3521c39e0c
عروسک پشت پرده چاپ شد🌸
چند قسمت جهت آشنایی سنجاقه و موجوده در کانال
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#پسرغریبه، #کنارم روی زمین نشست. با غصه نگام کرد:
-#شبنم منو یادت نمیاد؟
چقدر چشمهاش آشنا بود. انگار خیلی وقت بود میشناختمش. اون تیله های عسلی رو کجا دیده بودم؟ #وحید صدام زد:
-پاشو #گلی بریم.
از جام بلند شدم. غریبه هم بلند شد و یهو دستمو گرفت. انگار بهم برق وصل کردن. وحید طاقت نیاورد و اونو کوبید به دیوار:
-حرف آدم نمیفهمی؟
غریبه با حرص دستای لاغر وحید رو کنار زد:
- این زنه منه! تو کی هستی اصلا؟
وحید به دستم اشاره کرد :
-#نامزدشم!
غریبه عصبانی شد. محکم تو #گوش وحید کوبید و فریاد زد:
-....
https://eitaa.com/joinchat/2949840914C3521c39e0c
رمان فول عاشقانه
عروسک پشت پرده
نوشته فاطمه صداقت
جهت سفارش
@HappyFlower
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#پسرغریبه، #کنارم روی زمین نشست. با غصه نگام کرد:
-#شبنم منو یادت نمیاد؟
چقدر چشمهاش آشنا بود. انگار خیلی وقت بود میشناختمش. اون تیله های عسلی رو کجا دیده بودم؟ #وحید صدام زد:
-پاشو #گلی بریم.
از جام بلند شدم. غریبه هم بلند شد و یهو دستمو گرفت. انگار بهم برق وصل کردن. وحید طاقت نیاورد و اونو کوبید به دیوار:
-حرف آدم نمیفهمی؟
غریبه با حرص دستای لاغر وحید رو کنار زد:
- این زنه منه! تو کی هستی اصلا؟
وحید به دستم اشاره کرد :
-#نامزدشم!
غریبه عصبانی شد. محکم تو #گوش وحید کوبید و فریاد زد:
-....
https://eitaa.com/joinchat/2949840914C3521c39e0c
رمان فول عاشقانه
عروسک پشت پرده
نوشته فاطمه صداقت
فقط دو جلد مونده
قیمت ۲۶۰ تومن
چاپ بعدی افزایش قیمت خواهد داشت
جهت سفارش⬇️⬇️
@HappyFlower
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#پسرغریبه، #کنارم روی زمین نشست. با غصه نگام کرد:
-#شبنم منو یادت نمیاد؟
چقدر چشمهاش آشنا بود. انگار خیلی وقت بود میشناختمش. اون تیله های عسلی رو کجا دیده بودم؟ #وحید صدام زد:
-پاشو #گلی بریم.
از جام بلند شدم. غریبه هم بلند شد و یهو دستمو گرفت. انگار بهم برق وصل کردن. وحید طاقت نیاورد و اونو کوبید به دیوار:
-حرف آدم نمیفهمی؟
غریبه با حرص دستای لاغر وحید رو کنار زد:
- این زنه منه! تو کی هستی اصلا؟
وحید به دستم اشاره کرد :
-#نامزدشم!
غریبه عصبانی شد. محکم تو #گوش وحید کوبید و فریاد زد:
-...
فقط 1 جلد مونده
قیمت ۲۶۰ تومن
چاپ بعدی افزایش قیمت خواهد داشت
جهت سفارش⬇️⬇️
@HappyFlower
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#پسرغریبه، #کنارم روی زمین نشست. با غصه نگام کرد:
-#شبنم منو یادت نمیاد؟
چقدر چشمهاش آشنا بود. انگار خیلی وقت بود میشناختمش. اون تیله های عسلی رو کجا دیده بودم؟ #وحید صدام زد:
-پاشو #گلی بریم.
از جام بلند شدم. غریبه هم بلند شد و یهو دستمو گرفت. انگار بهم برق وصل کردن. وحید طاقت نیاورد و اونو کوبید به دیوار:
-حرف آدم نمیفهمی؟
غریبه با حرص دستای لاغر وحید رو کنار زد:
- این زنه منه! تو کی هستی اصلا؟
وحید به دستم اشاره کرد :
-#نامزدشم!
غریبه عصبانی شد. محکم تو #گوش وحید کوبید و فریاد زد:
-...
فقط 1 جلد مونده
قیمت ۲۶۰ تومن
چاپ بعدی افزایش قیمت خواهد داشت
جهت سفارش⬇️⬇️
@HappyFlower
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#پسرغریبه، #کنارم روی زمین نشست. با غصه نگام کرد:
-#شبنم منو یادت نمیاد؟
چقدر چشمهاش آشنا بود. انگار خیلی وقت بود میشناختمش. اون تیله های عسلی رو کجا دیده بودم؟ #وحید صدام زد:
-پاشو #گلی بریم.
از جام بلند شدم. غریبه هم بلند شد و یهو دستمو گرفت. انگار بهم برق وصل کردن. وحید طاقت نیاورد و اونو کوبید به دیوار:
-حرف آدم نمیفهمی؟
غریبه با حرص دستای لاغر وحید رو کنار زد:
- این زنه منه! تو کی هستی اصلا؟
وحید به دستم اشاره کرد :
-#نامزدشم!
غریبه عصبانی شد. محکم تو #گوش وحید کوبید و فریاد زد:
-....
https://eitaa.com/joinchat/2949840914C3521c39e0c
رمان فول عاشقانه
عروسک پشت پرده
نوشته فاطمه صداقت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#پسرغریبه، #کنارم روی زمین نشست. با غصه نگام کرد:
-#شبنم منو یادت نمیاد؟
چقدر چشمهاش آشنا بود. انگار خیلی وقت بود میشناختمش. اون تیله های عسلی رو کجا دیده بودم؟ #وحید صدام زد:
-پاشو #گلی بریم.
از جام بلند شدم. غریبه هم بلند شد و یهو دستمو گرفت. انگار بهم برق وصل کردن. وحید طاقت نیاورد و اونو کوبید به دیوار:
-حرف آدم نمیفهمی؟
غریبه با حرص دستای لاغر وحید رو کنار زد:
- این زنه منه! تو کی هستی اصلا؟
وحید به دستم اشاره کرد :
-#نامزدشم!
غریبه عصبانی شد. محکم تو #گوش وحید کوبید و فریاد زد:
-....
https://eitaa.com/joinchat/2949840914C3521c39e0c
رمان فول عاشقانه
عروسک پشت پرده
نوشته فاطمه صداقت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#پسرغریبه، #کنارم روی زمین نشست. با غصه نگام کرد:
-#شبنم منو یادت نمیاد؟
چقدر چشمهاش آشنا بود. انگار خیلی وقت بود میشناختمش. اون تیله های عسلی رو کجا دیده بودم؟ #وحید صدام زد:
-پاشو #گلی بریم.
از جام بلند شدم. غریبه هم بلند شد و یهو دستمو گرفت. انگار بهم برق وصل کردن. وحید طاقت نیاورد و اونو کوبید به دیوار:
-حرف آدم نمیفهمی؟
غریبه با حرص دستای لاغر وحید رو کنار زد:
- این زنه منه! تو کی هستی اصلا؟
وحید به دستم اشاره کرد :
-#نامزدشم!
غریبه عصبانی شد. محکم تو #گوش وحید کوبید و فریاد زد:
-....
https://eitaa.com/joinchat/2949840914C3521c39e0c
رمان فول عاشقانه
عروسک پشت پرده
نوشته فاطمه صداقت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#پسرغریبه، #کنارم روی زمین نشست. با غصه نگام کرد:
-#شبنم منو یادت نمیاد؟
چقدر چشمهاش آشنا بود. انگار خیلی وقت بود میشناختمش. اون تیله های عسلی رو کجا دیده بودم؟ #وحید صدام زد:
-پاشو #گلی بریم.
از جام بلند شدم. غریبه هم بلند شد و یهو دستمو گرفت. انگار بهم برق وصل کردن. وحید طاقت نیاورد و اونو کوبید به دیوار:
-حرف آدم نمیفهمی؟
غریبه با حرص دستای لاغر وحید رو کنار زد:
- این زنه منه! تو کی هستی اصلا؟
وحید به دستم اشاره کرد :
-#نامزدشم!
غریبه عصبانی شد. محکم تو #گوش وحید کوبید و فریاد زد:
-....
https://eitaa.com/joinchat/2949840914C3521c39e0c
رمان فول عاشقانه
عروسک پشت پرده
نوشته فاطمه صداقت
#قسمت47
#پسرغریبه، #کنارم روی زمین نشست. با غصه نگام کرد:
-#شبنم منو یادت نمیاد؟
چقدر چشمهاش آشنا بود. انگار خیلی وقت بود میشناختمش. اون تیله های عسلی رو کجا دیده بودم؟ #وحید صدام زد:
-پاشو #گلی بریم.
از جام بلند شدم. غریبه هم بلند شد و یهو دستمو گرفت. انگار بهم برق وصل کردن. وحید طاقت نیاورد و اونو کوبید به دیوار:
-حرف آدم نمیفهمی؟
غریبه با حرص دستای لاغر وحید رو کنار زد:
- این زنه منه! تو کی هستی اصلا؟
وحید به دستم اشاره کرد :
-#نامزدشم!
غریبه عصبانی شد. محکم تو #گوش وحید کوبید و فریاد زد:
-....
https://eitaa.com/joinchat/2949840914C3521c39e0c
رمان فول عاشقانه
عروسک پشت پرده
#قسمت47
#پسرغریبه، #کنارم روی زمین نشست. با غصه نگام کرد:
-#شبنم منو یادت نمیاد؟
چقدر چشمهاش آشنا بود. انگار خیلی وقت بود میشناختمش. اون تیله های عسلی رو کجا دیده بودم؟ #وحید صدام زد:
-پاشو #گلی بریم.
از جام بلند شدم. غریبه هم بلند شد و یهو دستمو گرفت. انگار بهم برق وصل کردن. وحید طاقت نیاورد و اونو کوبید به دیوار:
-حرف آدم نمیفهمی؟
غریبه با حرص دستای لاغر وحید رو کنار زد:
- این زنه منه! تو کی هستی اصلا؟
وحید به دستم اشاره کرد :
-#نامزدشم!
غریبه عصبانی شد. محکم تو #گوش وحید کوبید و فریاد زد:
-....
https://eitaa.com/joinchat/2949840914C3521c39e0c
رمان فول عاشقانه
عروسک پشت پرده
#قسمت47
#پسرغریبه، #کنارم روی زمین نشست. با غصه نگام کرد:
-#شبنم منو یادت نمیاد؟
چقدر چشمهاش آشنا بود. انگار خیلی وقت بود میشناختمش. اون تیله های عسلی رو کجا دیده بودم؟ #وحید صدام زد:
-پاشو #گلی بریم.
از جام بلند شدم. غریبه هم بلند شد و یهو دستمو گرفت. انگار بهم برق وصل کردن. وحید طاقت نیاورد و اونو کوبید به دیوار:
-حرف آدم نمیفهمی؟
غریبه با حرص دستای لاغر وحید رو کنار زد:
- این زنه منه! تو کی هستی اصلا؟
وحید به دستم اشاره کرد :
-#نامزدشم!
غریبه عصبانی شد. محکم تو #گوش وحید کوبید و فریاد زد:
-....
https://eitaa.com/joinchat/2949840914C3521c39e0c
رمان فول عاشقانه
عروسک پشت پرده