#ستــاره_های_زمینی
#فصل_اول
#پارت_بیست_و_دوم
#آشپز_خانه
فاطمه: حالا شام چی درست کنیم؟؟
دریا: من ماکارونی درست می کنم تو هم سالاد رو درست کن...🍝🥗
فاطمه: باشه👍
#یک_ساعت_بعد
دریا: غذا آماده شده بود برای همین رفتم که بچه ها رو صدا کنم...
از آشپزخانه اومدم بیرون ...
همه ی بچه ها به صورت جدی کار می کردن...
برای اینکه جو اتاق رو عوض کنم گفتم: خب خب کار دیگه بسه ...
بلند شید بیاین شام و ببینید دریا خانم چیکار کرده؟😂
فاطمه: دریا خانم تنهایی این همه کار رو کرده؟؟🤔
دریا: نخیر همراه با فاطمه خانم😁
بچه ها که از حرف های ما خنده شون گرفته بود گفتند: الان میایم😂
دریا: 😂😂
رفتم توی آشپز خانه و میز رو چیدم و منتظر شدم تا بچه ها بیان...😎
#پنج_دقیقه_بعد
محمد: بچه ها همچنان سر گرم کار بودن که گفتم : کار کافیه...بلند شید بریم برا شام...
دریا: بلاخره بچه ها اومدن و استرس من هم زیاد تر شد ...
اخه می دونید تصمیم گرفتم که به بچه ها بگم من و رسول خواهر و برادر هستیم... و خیلی نگران واکنش بچه ها هستم😢😱
ادامه دارد...
#اد_رمان_فاطمه
پ.ن: به نظرتون واکنش بچه ها چیه؟؟
@Kafeh_Gandoo12😎