نباید به کسی رای بدیم که مسئولیتش، مردمش، کشورش انقدر براش بی اهمیت باشه که روی هیچی نظارت نداشته باشه و بگه «من خودم صبح جمعه فهمیدم... »
ما باید به کسی رای بدیم که خودشو در گذشته به مردم ثابت کرده
اقای رییسی خودش رو تو قوه قضاییه ثابت کرد که چقدر دلسوز مردمه
و خوب هممون دیدیم که برعکس بعضیا رو صندلی ننشست و فقط نظاره گر نبود
انقدر مردمش براش مهم بودن که برای پیدا کردن پیکرش کل ایران بسیج شد یا تو اون منطقه بودن یا دست به دعا
اقای رییسی برای خدا کار میکرد نه برای پول
اینجوری بود که خدا مهرش رو انداخت تو دل مردم
که تو تشییع شاهدش بودیم
متاسفانه وقتی اقای رییسی اومد پایه کار ما انتظار معجزه داشتیم ازش
اقای رییسی میدونست دولتی که داره تحویل میگیره خراب ست میدونست خزانه منفی 44 هزار میلیاردی رو داره تحویل میگیره
میدونست دولت چقدر بدهی بالا اورده
ولی نمیتونست بشینه و ببینه 4 سال دیگه کشور رو هواعه
خودش اومد پایه کار
زیرساخت هارو درست کرد
ولی ما همچنان گرونی رو میدیدیم
انقدر ناشکری کردیم تا خدا این نعمت رو ازمون گرفت
5.43M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
♨️به کسی رأی بدید که این 9 ویژگی رو داشته باشه
خلاصه که شما اگه رای ندی
پس فردا که یه شخصی اومد داشت کشور رو به باد میداد حق نداری بیای اعتراض کنی چون خودت نخواستی که انتخاب کنی پس حق اعتراض هم نداری
خوب عزیز شاید الان بگی به من چه من که حق رای ندارم
خوب من با قسمت دوم حرفت که حق رای نداری موافق خوب چون نداری ولی قسمت اول حرفت رو قبول ندارم
به من چه نداره که
انتخابات یه امر مهم تو کشوره و تو هم داری تو همین کشور زندگی میکنی و وظیفه هایی داری
وظیفه تو تو انتخابات چیه؟
خوب معلومه
باید سعی کنی که افرادی که حاضر نیستن رای بدن رو متقاعد کنی که رای دادن چقدر مهم
حتی شده یک نفر رو
با اگاه کردن همون یک نفر تو وظیفت رو انجام دادی
به همین راحتی تو اینده کشورت سهیم بود:)
اره خلاصه که شما هم وظیفه ای داری رفیق
لطفا راجبش فکر کنید:)
پایان محفل امروز
امیدوارم دوسش داشته باشین☺️
منتظر نظرات همگی هستم ✨
سوالی بود در خدمتم 🙃
https://daigo.ir/secret/159609959
ࡅ߭ܦـࡐ🩸ܥܘ ܦـߊࡅ߳ـ🩸ܠܙ ࡅ߭ߊܩـܝئـ🩸ـے
پـارتـ²
#داوود
متعجب نگاهی کردم ک شروع کرد به حرف زدن حرف ک نمیشه گف بیشتر شبیه داد بود :
_ تو اومدی اینجا بخوابی یا خدمت کنی ؟
تو فک کردی اینجا خونه خالس ؟
کو گزارشات ؟
موندم آقای عبدی چرا میخواد یه احمق تنبل ...
اجازه ندادم حرفش رو بزنه بزنه و غریدم :
+ بزرگ ترین و احترامتون واجب ولی دلیل نمیشه بهم بی احترامی کنین ...
با این حرف ها و رفتارهای بچه گونه جز اینکه شخصیت خودتون رو زیر سوال میبرین چیز دیگه ای آیَدتون نمیشه [ پوزخند ]
رفتم سمت خروجی و گفتم: بعد برگشتم برگه استئفام روی میزتونه بدورد ...
قبل از رفتن برگشتم نگاهی بهش کردم صورتش از حرص قرمز شده بود و دستاش مشت به قول معروف کارد میزدی خونش در نمیومد ...
شونه ای بالا انداختم و رفتم سراغ موتورم ...
سوار شدم ...
دلم بدجور هوای پاتوق همیشگی مون رو کرده بود ...
روندم سمت پارک جنگلی ...
[ ¹⁵ مین بعد ]
الان دقیقا همون جا بودم همون جایی ک هر وسیلش ، هر نقطش منو یاده یکی از خاطره هامون می انداخت ...
چشمام لبالب اشک شد نشستم روی صندلی و به نقطه خیره شدم ...
توی مغزم همه خاطره ها باهم میکس شده بودن ...
چی میشد الان همه بودن ؟
چی میشد مث همیشه وقتی میومدیم اینجا و دراز بکشم روی پاهاشون ...
بگیم بخندیم ...
انقدر ک زمان از دستمون در بره و نهایت با یه توبیخی بزرگ از طرف آقا محمد رو به رو بشیم 🥲🙂
( ادامه دارد ... )
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴پزشکیان روحانی را شهید کرد!