eitaa logo
.کافـهـ‌‌گـانــدو‌|حامیــن .
1.3هزار دنبال‌کننده
2.3هزار عکس
1.9هزار ویدیو
14 فایل
. إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ...:)+ پاتوق‌مامورای‌امنیتی‌وقاری‌های‌آینده🕶🌿:/ "حبیبی‌کپی‌درشان‌شما‌نیست✔️" Me: @Nazi27_f چنل‌ناشناسمون: < @Nashenaas_Gando > چنل‌‌‌‌خافانمون: < @CafeYadgiry > ▓تبلیغات❌ حله؟🤝 .
مشاهده در ایتا
دانلود
خب رفقا من برم امیدوارم راضی باشید💙❣
.کافـهـ‌‌گـانــدو‌|حامیــن .
سلام حالتون چطوره؟🫂 یه صحبت کوتاهی داشتم باهاتون! که از نظر من خیلی مهمه و برام اهمیت داره! یسری تبل
سلام علیکم... چرا به پیام اصلا توجه نمیکنید؟؟؟ ازین به بعد پیامی ببینم که تبلیغ کردین و گفتین لینک بزارم کانال... یا بنر سین زنی فرستادید گزارش میزنم ! شوخی ندارم! ببینم مزاحم ادمین ها هم شدید اینجوری رفتار نمیکنم! پیگیری و بعد گزارش!
سلام خوشگلای من ✨💕 خوبین ؟ اومدم ک پارت اول رو بزارم بعدم ناشناس هرچی میخواین بپرسین و بگین رمان چطوره و ادامه بدم ؟ و یه چیز دیگه رمان ساعت و روز مشخصی نداره همینم ک اومدم قایمکی اومدم میخواستن گوشی رو بگیرن دلگیر نشین ممنون از درک بالاتون 🙂🤝
ࡅ߭ܦ‌ـ‌ࡐ‌🩸ܥ‌‌‌ܘ ܦ‌ـߊ‌ࡅ߳ـ🩸ܠܙ ࡅ߭ߊ‌ܩـܝ‌ئـ🩸ـے پـارتـ¹ پسرک در تنهایی خود پیچ تاب میخورد ... صدای خنده هایشان ، صدای دعوا هایشان ، صدای جدی مافوقش ، صدای آواز خواندن رفیق زردکش ، صدای ایول گفتن نخبه سایت و سیم ظرفشویی او همه همه در سرش اکو میشد ... نبود سعید ، فرشید ، رسول و از همه مهم تر آقا محمد کسی ک حکم پدر نداشته اش را برایش داشت سخت ک نه بیش از حد سخت بود ... برای بار هزارم به پرونده ای ک پدر رو برادرانش رو از او گرفته بود لعنت فرستاد و دستش چنگ قلب بی قرارش شد ... قلبش هم مانند او بی قرار آنها شده بود ... اما خب دفعه اول ک نبود بود ؟ :) حال و حوصله ی نوشتن ادامه گزارش ها رو نداشتم گرچه میدونستم توبیخی بدی پیش فرمانده جدید دارم ... سر روی میز گذاشتم و به نقطه ای خیره شدم ک صدای سامان کسی ک این مدت جای سیم ظرفشوییم رو اشغال کرده بود بلند شد ... _همینههه و همین کلمه کافی بود ک گذشته گذشته ای ک هم تلخه چ هم شیرین اعماق وجودم رو در بر بگیره ... سفت و سخت مشغول کار بودم ... ک طبق معمول صدای ایول گفتن رسول بلند شد ... رفتم سمتش و با خنده گفتم:_ دوباره چی پیدا کردی سیم ظرفشویی ؟؟ + اولا سیم ظرفشویی و درد دوما برو آقا محمد و بچه ها رو هم صدا بزن تا به همه تون توضیح بدم ... _امر دیگه سیم ظرفشویی ؟ [ خنده ] + برو بچه برو با فریادی ک دم گوشم زده شد سریع بلند شدم و دست روی گوشم گذاشتم ک با ماهان فرمانده جدید رو به رو شدم ... ( ادامه دارد ... )
سوال جذابی بود بنظرم:)؛بیا تا بهت بگم👇
.کافـهـ‌‌گـانــدو‌|حامیــن .
سوال جذابی بود بنظرم:)؛بیا تا بهت بگم👇
مامانم سریال گاندو رو دنبال میکرد و من اصلا نگاه نمیکردم😂 شبکه رو عوض میکردم و میگفتم: اه چیه خیلی مصنوعیه همش خالی بندیه😂😂😂 اوممم...من موقعی که کانال رو زدم ؛ گوشی دراختیار خودم نبود... با گوشی مامانم توی گوگل تیتر گاندو رو دیدم... سکانساشو آروم آروم دنبال کردم ک دیدم باه باه...چ فیلم خفن و جذابیه😁🗿 خلاصه یکسره سرم تو گوشی بود ک دیدم کل گالری شده سکانس های گاندو.. تا چندروز مث افسرده ها شده بودم و تمام فکرم شده بود گاندو! قبل از اون من توی ایتا فعالیت داشتم...رمان مینوشتم و با کمک همکلاسی هام کانال زدم...ولی چون استقبال نشد ازش پاک کردم کانال رو... با خودم گفتم بزار یه کانالی بزنم ک بدرد بخوره...کانال ایده و ترفند زدم😂😂 ولی اونم نشد..هرروز ریزش داشت...فقط نت میبرد و هیچ و هچ... کار هرروزم شده بود دانلود قسمت های گاندو...گفتم من ک اینهمه فیلم دارم!چرا کانال نزنم ؟ خلاصه...با خانواده گرام صحبت کردم و کانالو زدم...
.کافـهـ‌‌گـانــدو‌|حامیــن .
مامانم سریال گاندو رو دنبال میکرد و من اصلا نگاه نمیکردم😂 شبکه رو عوض میکردم و میگفتم: اه چیه خیلی م
یواش یواش قلق همه چی اومد دستم.! اینکه باید چ کرد... چجوری پخش بشه و نشر بدم کلیپارو... به لطف خدا هرروز آمار خودش میرفت بالا... که رسید به ۵۰۰.. چندتا با معرفت اومدن مثل اد لیلا...اد اسلام الحسین...اد کوثر...اد بنت المهدی...اینا الان نیستن🥲... اد شدن و کلی کمکم کردن!
.کافـهـ‌‌گـانــدو‌|حامیــن .
یواش یواش قلق همه چی اومد دستم.! اینکه باید چ کرد... چجوری پخش بشه و نشر بدم کلیپارو... به لطف خدا ه
تا اینکه یه دخملی اومد پیویم.. شد ادمین تبادل! روزبه روز بیشتر دوسش میداشتم😂♥️ درعرض چند روز آمارو برد بالا...مدیونشم🖤:)))) کلی کمکم کردن ... انگیزه دادن... تا اینکه ادمین گرفتم و الان این ادمینا شدن پاره تن🥲♥️شدن محرم راز...شدن خواهر...::) حالا بماند که چقدر اطرافیان و خانواده و دوستا و همکلاسی ها مسخرم کردن!
سلام و عرض ادب صبحتون بخیر اقا اماده اید برای یکی از مهم ترین محفل های تاریخ؟ پس بزن بریم
بـسـمـ ربـــــ الـــحــــســــیــــنـــ:)
انتخابات کلمه ای که این روز ها خیلیی به گوشمون میخوره خوب اعضای کانال به دو دسته تقسیم میشن 1 اونایی که سنشون قانونی شده و میتونن رای بدن 2 اونایی که نمیتونن رای بدن من امروز برای هر دوتا دسته حرف دارم
الان روی صحبتم با دسته اوله خواهر من برادر من رای دادن به نفع خودته باید با چشم باز انتخاب کنی نه که همینجوری با دیدن چهار تا کلیپ از یه کاندید انتخاباتی بگی این خیلی خوبه و من بهش رای میدم یکی مثل اقای کلیدساز خیلی قشنگ حرف میزنه و با زبون بازی رای جمع میکنه وقتی هم به مراد دلش رسید جز خوردن پول مردم کار دیگه ای نمیکنه و پشت میز میشینه و میگه«انچنان رونق اقتصادی ایجاد کنم» در صورتی که داره مملکت رو داغون میکنه
نباید به کسی رای بدیم که مسئولیتش، مردمش، کشورش انقدر براش بی اهمیت باشه که روی هیچی نظارت نداشته باشه و بگه «من خودم صبح جمعه فهمیدم... »
ما باید به کسی رای بدیم که خودشو در گذشته به مردم ثابت کرده اقای رییسی خودش رو تو قوه قضاییه ثابت کرد که چقدر دلسوز مردمه و خوب هممون دیدیم که برعکس بعضیا رو صندلی ننشست و فقط نظاره گر نبود انقدر مردمش براش مهم بودن که برای پیدا کردن پیکرش کل ایران بسیج شد یا تو اون منطقه بودن یا دست به دعا اقای رییسی برای خدا کار میکرد نه برای پول اینجوری بود که خدا مهرش رو انداخت تو دل مردم که تو تشییع شاهدش بودیم متاسفانه وقتی اقای رییسی اومد پایه کار ما انتظار معجزه داشتیم ازش اقای رییسی میدونست دولتی که داره تحویل میگیره خراب ست میدونست خزانه منفی 44 هزار میلیاردی رو داره تحویل میگیره میدونست دولت چقدر بدهی بالا اورده ولی نمیتونست بشینه و ببینه 4 سال دیگه کشور رو هواعه خودش اومد پایه کار زیرساخت هارو درست کرد ولی ما همچنان گرونی رو میدیدیم انقدر ناشکری کردیم تا خدا این نعمت رو ازمون گرفت
حالا به نظرتون یه کاندید اصلح چه شخصیه؟
خلاصه که شما اگه رای ندی پس فردا که یه شخصی اومد داشت کشور رو به باد میداد حق نداری بیای اعتراض کنی چون خودت نخواستی که انتخاب کنی پس حق اعتراض هم نداری
خوب حالا بریم سراغ گروه دوم یعنی اونایی که حق رای ندارن 😊
خوب عزیز شاید الان بگی به من چه من که حق رای ندارم خوب من با قسمت دوم حرفت که حق رای نداری موافق خوب چون نداری ولی قسمت اول حرفت رو قبول ندارم به من چه نداره که انتخابات یه امر مهم تو کشوره و تو هم داری تو همین کشور زندگی میکنی و وظیفه هایی داری وظیفه تو تو انتخابات چیه؟ خوب معلومه باید سعی کنی که افرادی که حاضر نیستن رای بدن رو متقاعد کنی که رای دادن چقدر مهم حتی شده یک نفر رو با اگاه کردن همون یک نفر تو وظیفت رو انجام دادی به همین راحتی تو اینده کشورت سهیم بود:) اره خلاصه که شما هم وظیفه ای داری رفیق
لطفا راجبش فکر کنید:) پایان محفل امروز امیدوارم دوسش داشته باشین☺️ منتظر نظرات همگی هستم ✨ سوالی بود در خدمتم 🙃 https://daigo.ir/secret/159609959
ࡅ߭ܦ‌ـ‌ࡐ‌🩸ܥ‌‌‌ܘ ܦ‌ـߊ‌ࡅ߳ـ🩸ܠܙ ࡅ߭ߊ‌ܩـܝ‌ئـ🩸ـے پـارتـ² متعجب نگاهی کردم ک شروع کرد به حرف زدن حرف ک نمیشه گف بیشتر شبیه داد بود : _ تو اومدی اینجا بخوابی یا خدمت کنی ؟ تو فک کردی اینجا خونه خالس ؟ کو گزارشات ؟ موندم آقای عبدی چرا میخواد یه احمق تنبل ... اجازه ندادم حرفش رو بزنه بزنه و غریدم : + بزرگ ترین و احترامتون واجب ولی دلیل نمیشه بهم بی احترامی کنین ... با این حرف ها و رفتارهای بچه گونه جز اینکه شخصیت خودتون رو زیر سوال میبرین چیز دیگه ای آیَدتون نمیشه [ پوزخند ] رفتم سمت خروجی و گفتم: بعد برگشتم برگه استئفام روی میزتونه بدورد ... قبل از رفتن برگشتم نگاهی بهش کردم صورتش از حرص قرمز شده بود و دستاش مشت به قول معروف کارد میزدی خونش در نمیومد ... شونه ای بالا انداختم و رفتم سراغ موتورم ... سوار شدم ... دلم بدجور هوای پاتوق همیشگی مون رو کرده بود ..‌. روندم سمت پارک جنگلی ... [ ¹⁵ مین بعد ] الان دقیقا همون جا بودم همون جایی ک هر وسیلش ، هر نقطش منو یاده یکی از خاطره هامون می انداخت ... چشمام لبالب اشک شد نشستم روی صندلی و به نقطه خیره شدم ... توی مغزم همه خاطره ها باهم میکس شده بودن ... چی میشد الان همه بودن ؟ چی میشد مث همیشه وقتی میومدیم اینجا و دراز بکشم روی پاهاشون ... بگیم بخندیم ... انقدر ک زمان از دستمون در بره و نهایت با یه توبیخی بزرگ از طرف آقا محمد رو به رو بشیم 🥲🙂 ( ادامه دارد ... )
فکر کنم شوهرشه😂🤦‍♀ ستاره سادات قطبی @Kafeh_Gandoo12😎