هدایت شده از 🌷شهیدعلیشفیعی🌷
#صفحه۵۰ صفحه آخر❣
🍃🌸
❣آن روز رسید. روزی که مه آلودو سرد و نمور بود. #علی از جزیره برگشته و صبح رفته بود. هنوز تنور نفرت دشمن داغ نشده بود. هنوز مست خون نشده بود. گاهی می پرسیدم چه وقت حرص خونریزی اش خواهد خوابید؟ پشت بیسیم منتظر بودم. خسته و درمانده میخواستم خودم را امیدوار کنم. عهد کردم دهان آن رزمنده ای را که خبر سلامتی #علی را بدهد، ببوسم، به پایش بیفتم و هرگز فراموشش نکنم. ساعت از نه صبح گذشته بود که شنیدم علی از ناحیه پیشانی زخمی شده. لرزیدم، فرو ریختم. میل نداشتم بیش از این بشنوم.
💔پیش از آنکه علی را به گلزار ببرند، رسیدم. می دانستم که او را به بیمارستان نمازی شیراز رسانده اند و خواسته اند نجاتش بدهند. ولی تقدیر همان بود که می دیدم. " #شهادت"❣🌹❣
نزدیک مسجدصاحب الزمان(عج) به او رسیدم. اگر پیراهن چاک می دادم، دشمن علی شاد میشد. سوار آمبولاسی شدم که او را می برد. رویش را باز کردم. آسوده خوابیده بود با تبسمی زیبا برلب.✨🕊
صورتش را بوسیدم. صدایش کردم، خواستم شفاعتمان را بکند.
قدری سبک شدم. آرامشی که در چهره اش موج میزد، سبکم کرد. فقط حال و روز مادرش رنجم میداد. مدام میگفتم بعدازاین چه خواهد کرد.
علی را بردیم و کنار شهدای دیگر گذاشتیم. به زحمت توانسته بودم منطقه را رها کنم. باید برمیگشتم. هنوز #کربلای۴ به آخر نرسیده بود. تازه تدارک عملیات بعدی را هم داشتیم. بین راه به نقش #علی در جبهه فکر میکردم. او را در #هور و #تبور میدیدم که بی وقفه کار میکرد تا شرایط مناسبی برای رزمندگان فراهم کند.
هور غصه دل علی بود. مدام طرح می داد و اجرا میکرد. علی بود که چهار راه مرگ را از شهرت انداخت.
می توانم خودم را فراموش کنم اما #علی_شفیعی را هرگز.🕊🕊🕊
#پایان
#کربلای_چهار را اگر بنگری در گوشه گوشه آن پر است از علی شفیعی ها.. شهدایی خاص و مظلوم و غریب...
کربلای۴ قصه یک عمر دلدادگیست. اگر به عمق اروندش بنگری باز هم خواهی جست از تکه تکه بدنهای بجای مانده از #غواصها، از رزمنده هایی که در حجم آتش کینه و نفرت بعثی ها ، در قایق هایشان سوختند...
#کربلای۴ قصه یک عمر گریه کردن است با مناجات شبانه شهدایش...
کربلای۴ همچنان هم جاریست و شهدایش هنوز هم صدایمان می زنند..
#سلام_بر_شهدای
#عملیات_کربلای_چهار
🍂💔🌾
@Karbala_1365