『شـُ℘َـدٰآۍِڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
🌹شهیدجانباز #حاج_مصطفی_طالبی🌹 تاریخ ومحل تولد: 2/3/1339 ملایر تاریخ ومحل شهادت: 31/4/1374بیمارستان آ
🌸🍂🍃🍂🍃
🍂🍃🍂
🍃
🌹 #شهیدمصطفی_طالبی🌹
🌺 #خاطرات
#عملیات_کربلای5 کانال پرورش ماهی #قسمت_سوم
🍃🌷🍃
🌷فرمانده لشکر #حاج_مهدي_کیانی درتماس با #حاج_ستار و #حاج_مصطفی گفتند چند نفر هستید ؟ گفتند حدود 12نفر ، ایشان گفتند با همین نیروهایی که در اختیار دارید بروید قرارگاه دشمن را بگیرید.
حاج ستار و حاج مصطفی بروي #خاکریز رفته و در حالی که تیربارهاي دشمن مدام بر روي خاکریز ما آتیش می ریختند به دنبال حرکت از مسیر مناسبی بودند تا از آن طریق خود را به خاکریز دشمن برسانیم ، کم مانده بود بخاطر طولانی شدن ایستادن آنها بر روي خاکریز به خاطر احساس خطري که براي جان آنها می شد پاي آنها را گرفته و به عقب بکشم. که ناگهان #حاج_ستار از خاکریز به سمت دشمن سرازیر شدو شروع به دویدن نمودند ، و ما نیز با ستون یک که نفر بعدي ستون #حاج_مصطفی بود ، رفتیم. فاصله بین دو خاکریز نیروهاي خودي و دشمن حدود 300تا 400متر بود که طی شده بود و حالا داشتیم مسیر پشت خاکریز دشمن رادر جهت طول خاکریز می دویدیم و مسافتی نمانده بود تا وارد کانالهاي دشمن شویم ، چیزي حدود 10تا 15متر امتداد خاکریز قطع می شد و دوباره امتداد پیدا می کرد. که ناگهان یک گلوله #کاتیوشا در نزدیکیهاي ما منفجر شد ، بر اثر موج ناشی از #انفجار این گلوله در حالی که #حاج_ستار ابراهیمی نفر اول ، #حاج_مصطفی طالبی نفر دوم وتعدادي از افراد ستون با شکم بر خاک افتادند که از جمله آنها برادر #حاج_مصطفی طالبی فرمانده گردان در حالت بی هوشی بود و از ناحیه مچ دست خیلی شدید آسیب دیده بود.
به این ترتیب تعدادي از مجروحین به اتفاق ما به عقب برگشتند و آقاي کائید هم #حاج_مصطفی را به پشت خاکریز خودي آورده بود.
طبق اطلاع و به گفته سرهنگ #پاسدارمحمدباقراحمدیان ، #حاج_ستارابراهیمی وارد مواضع تسخیر شده #عراقیها توسط نیروهاي خودي شده و با خوشحالی می گوید: "ماشاءالله این مواضع را بچه هاي ما آزاد کرده اند..."
که بنا به گفته ایشان(احمدیان) #حاج_ستار در انتهاي کانال پرورش ماهی با شلیک #تانک دشمن از ناحیه سمت راست صورت و فک مورد اصابت ترکش قرار گرفته و به #شهادت می رسند.🌹
بنا به گفته برادرانی از گردان که در زمان #پدافند 48ساعته در آن قسمت از منطقه حضور داشته اند براي اینکه نیروها بتوانند پدافند بهتري انجام دهند با صلاحدید فرماندهی لشکر از قسمتی از مواضع تسخیر شده عراقیها درشب عملیات 1365/12/12عقب نشینی به خاکریز دو جداره قبلی انجام می شود و خاکریز دو جداره به خط پدافندي تبدیل می شود ، گردان 151 #مسلم_ابن_عقیل (ع) تا ساعت 11صبح 1365/12/13در خاکریز دو جداره پدافند انجام می دهد و بعد از ساعت 11 به مدت 48ساعت خط پدافندي را به گردان دیگري می سپارد و مجدداً 48ساعت دیگر خط پدافند به گردان تحویل می گردد....
🌺راوی:همرزم #شهیدمصطفی_طالبی
پایان
🌸....
@Karbala_1365
بالاخره فرمانده دستور حرکت داد.
ما جزو گروهان یک " #شهیدباهنر" بودیم. از بی سیم شنیدیم که باید راه بیفتیم. بلدچی گروهان افتاد جلو و هدایتمان کرد. تا نزدیکی های هانه ی #ام_الرصاص پیش رفتیم. یک مرتبه اعلام کردند که باید برگردیم سمت ساحل.دور زدیم و برگشتیم.
آتش دشمن زیادار شده بود. بچه ها را درنیزار طرف,خودمان پیاده کردیم و پناه گرفتیم. اگرهمینطور ادامه پیدا میکرد , همه تلف می شدیم. باید فکری برای عقب بردن بچه ها می کردیم. گرچه با دشمن درگیر نبودیم ولی آتش سنگین ومستقیمی روی ما داشتند. باید از زیر آتش می رفتیم بیرون.
قبل از بقیه , خودمان برگشتیم به خط قبلی. گشتیم و ساختمان نیمه خرابه ی محکمی اطراف #خرمشهر پیدا کردیم. آمدیم سراغ بچه ها و بردیمشان آنجا. شب را همانجا گذراندیم.
هوا هنوز تاریک بود که قصد کردیم بیاییم بیرون که دشمن ساختمان را گرفت زیر آتش گلوله. زیر پله ها سنگر گرفتیم تا از تیرو ترکش ها در امان باشیم.یک ساعتی طول کشید. آتش که سبکتر شد زدیم بیرون و برگشتیم عقب.
هرکس بچه های دسته خودش را پیدا کرد و برگرداند به مقر. بعداز #کربلای۴ همه از نو دوباره جمع شدند. #حاج_ستار برایمان صحبت کرد. حرفهایش تاثیر می گذاشت . همه روحیه گرفتند و چشم دوختند به #کربلای۵ ….
#ادامه_دارد…
🌸…..
@Karbala_1365
🌸🍃
🍃
💦 #ماموریت_روی_آب
روایت رزمندگان #لشکرانصارالحسین(ع)
#همدان ازعملیات #کربلای۴
🍂🌾🍂
قسمت چهارم
💧 #پیمان_خون
🌺 راوی: #مصطفی_روحی
🍃💦
🌷بعضی از بچه هایی که دوست داشتند در عملیات شرکت کنند ، دوره شان چهل وپنج روزه بود.
بعضی ها هم برگه ی ماموریت سه ماهه داشتند.
با این حال وقتی دوره های آموزش ضروری به درازا می کشید ومدت مأموریت شان تمام شد ،حرفی ارتسویه ورفتن نمیزدند.
اگر دوره ی چهل وپنج روزه می شد سه ماهه ،دم نمی زدند و انتظار روز حمله را می کشیدند.
وقتی #حاج_ستار بچه های گردان را جمع کرد ، هیچ کس سرازپا نمی شناخت. همیشه همین طور بود.
به روز عملیات که نزدیک می شدیم ؛بچه هادست شان را #حنا می گذاشتند.
شاد وسرحال بودند وبگو وبخند وشوخی بیشتر می شد. شب ها هرکس گوشه ی ساکت و دنجی گیر می آورد وبا خودش وخدای خودش خلوت می کرد.
بچه ها جنگی آماده شدند. باماشین بردندمان به منطقه. فرمانده لشگر ، #حاج_آقاکیانی ،از روی نقشه وماکت آنجاهایی را که عمل می کردیم ،نشان مان داد و توجیه شدیم. بعدرفتیم پای کار. منتظرشنیدن فرمان بودیم که حمله را شروع کنیم وبرویم برای پشت گرمی بقیه.
فکر وذکر بچه ها حمله بود وپیروزی. کسی فکرنمی کرد بیایند بگویند برنامه ی حمله تغییرکرده ونباید از اینجا شروع کنیم. بگویند باید به نقطه ی دیگری برویم. این را که شنیدند با خواهش وتمنا خواستند از همان جا برویم سروقت دشمن. فرماندهان برایشان توضیح دادند و راضیشان کردند که برگردند. موقع برگشتن پیش خودمان حساب کردیم الان است که با برگه ی تسویه حساب پیدایشان بشود و بخواهند که بروند به شهر هایمان. اما نیامدند. پی جو که شدیم ،دیدیم دسته جمعی برگه ای نوشته اند وبا #خون خودشان آن را #امضاء کرده اند. باهم عهد بسته بودند تا آخر باستند و پیروزی را ببینند ،یا اینکه #شهید بشوند.
برای همین تا آخر #کربلا۵ ایستادند...
#ادامه_دارد...
🌸…..
@Karbala_1365
🌸🌸🌸
🌾#غواص ها بوی نعنا می دهند🌾
#قسمت (۳۳) 📝
................
🌸 گفت : نمی شود تنهاشان گذاشت. باید طبق برنامه پیش برویم و گرنه قتل عامی می شود که .....
که حرفش را خورد و گفت : شما راه خودتان را بروید . خدارا هم....
صداش در صدای توپ ها و خمپاره ها گم شد و بعد سعی کرد بلندتر حرف بزند.
گفت : یک کشتی سوخته نزدیک ساحل عراقی ها به گِل نشسته . سعی کنید از آن به جای شاخص استفاده کنید و خودتان را برسانید به ساحل .
دست روی شانه ام گذاشت و گفت : اگر شما نزنید به خط , غواص های لشکر نجف و المهدی , قتل عام میشوند.😔
صدای ضدهوایی عذابم می داد که منعکس میشد روی آب و گوش را می آزرد.
کریم هم آن جا بود وحدس می زد که چی شده و چی شنیده ام .
برای یک لحظه حس کردم هر سه شان دارند وجعلنا می خوانند , آرام و در خود و با خدای خود , من هم خواندم.
دیگر معطل نکردم . بلند شدم و پیشانی علی آقا و حاج ستار را بوسیدم و بچه ها را راهی کردم در آن دو کانالی که ختم میشد به آب اروند.💦
نیزار از کنارمان می گذشت و شلاق سرد باد می خورد تو صورت گِلی مان و تمام سعی اش را میکرد که بلرزاندمان و نمی توانست .
تا جوراب غواصی ام رفت تو باتلاق لبِ آب, دراز کشیدم روی گِل و فین ها را محکم بستم به پاهام.👣
سر طنابی را هم سی و پنج غواص در امتدادش بودند بستم به دست چپم . بچه ها همین کار را کردند .
کریم با دست اشاره کرد که ستون سی و پنج نفره او هم آماده است.
رفتم تا گردن تو آب اروند و برگشتم به ته ستون نگاه کردم که علی آقا و #حاج_ستار داشتند بچه ها را یکی یکی می سپردند به دست آب.💦
به خدا گفتم : نمی دانم بچه هام را به غیر از تو بسپارم به دست کی...نا امیدمان نکن... توکل به خودت.
و فین زدم.....
#ادامه_دارد....
🌸.....
@Karbala_1365
『شـُ℘َـدٰآۍِڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
آخرین تصویر تو با اشک هایم تار شد وقت دلتنگی همین تصویر مبهم کافی است بابا💔🍂 🌹🕊 🌹شهیدجانباز #حاجمص
🌸🍂🍃🍂🍃
🍂🍃🍂
🍃
🌹 #شهیدمصطفی_طالبی🌹
🌺 #خاطرات
#عملیات_کربلای5 کانال پرورش ماهی #قسمت_سوم
🍃🌷🍃
🌷فرمانده لشکر #حاج_مهدي_کیانی درتماس با #حاج_ستار و #حاج_مصطفی گفتند چند نفر هستید ؟ گفتند حدود 12نفر ، ایشان گفتند با همین نیروهایی که در اختیار دارید بروید قرارگاه دشمن را بگیرید.
حاج ستار و حاج مصطفی بروي #خاکریز رفته و در حالی که تیربارهاي دشمن مدام بر روي خاکریز ما آتیش می ریختند به دنبال حرکت از مسیر مناسبی بودند تا از آن طریق خود را به خاکریز دشمن برسانیم ، کم مانده بود بخاطر طولانی شدن ایستادن آنها بر روي خاکریز به خاطر احساس خطري که براي جان آنها می شد پاي آنها را گرفته و به عقب بکشم. که ناگهان #حاج_ستار از خاکریز به سمت دشمن سرازیر شدو شروع به دویدن نمودند ، و ما نیز با ستون یک که نفر بعدي ستون #حاج_مصطفی بود ، رفتیم. فاصله بین دو خاکریز نیروهاي خودي و دشمن حدود 300تا 400متر بود که طی شده بود و حالا داشتیم مسیر پشت خاکریز دشمن رادر جهت طول خاکریز می دویدیم و مسافتی نمانده بود تا وارد کانالهاي دشمن شویم ، چیزي حدود 10تا 15متر امتداد خاکریز قطع می شد و دوباره امتداد پیدا می کرد. که ناگهان یک گلوله #کاتیوشا در نزدیکیهاي ما منفجر شد ، بر اثر موج ناشی از #انفجار این گلوله در حالی که #حاج_ستار ابراهیمی نفر اول ، #حاج_مصطفی طالبی نفر دوم وتعدادي از افراد ستون با شکم بر خاک افتادند که از جمله آنها برادر #حاج_مصطفی طالبی فرمانده گردان در حالت بی هوشی بود و از ناحیه مچ دست خیلی شدید آسیب دیده بود.
به این ترتیب تعدادي از مجروحین به اتفاق ما به عقب برگشتند و آقاي کائید هم #حاج_مصطفی را به پشت خاکریز خودي آورده بود.
طبق اطلاع و به گفته سرهنگ #پاسدارمحمدباقراحمدیان ، #حاج_ستارابراهیمی وارد مواضع تسخیر شده #عراقیها توسط نیروهاي خودي شده و با خوشحالی می گوید: "ماشاءالله این مواضع را بچه هاي ما آزاد کرده اند..."
که بنا به گفته ایشان(احمدیان) #حاج_ستار در انتهاي کانال پرورش ماهی با شلیک #تانک دشمن از ناحیه سمت راست صورت و فک مورد اصابت ترکش قرار گرفته و به #شهادت می رسند.🌹
بنا به گفته برادرانی از گردان که در زمان #پدافند 48ساعته در آن قسمت از منطقه حضور داشته اند براي اینکه نیروها بتوانند پدافند بهتري انجام دهند با صلاحدید فرماندهی لشکر از قسمتی از مواضع تسخیر شده عراقیها درشب عملیات 1365/12/12عقب نشینی به خاکریز دو جداره قبلی انجام می شود و خاکریز دو جداره به خط پدافندي تبدیل می شود ، گردان 151 #مسلم_ابن_عقیل (ع) تا ساعت 11صبح 1365/12/13در خاکریز دو جداره پدافند انجام می دهد و بعد از ساعت 11 به مدت 48ساعت خط پدافندي را به گردان دیگري می سپارد و مجدداً 48ساعت دیگر خط پدافند به گردان تحویل می گردد....
🌺راوی:همرزم #شهیدمصطفی_طالبی
پایان
🌸....
@Karbala_1365