『شـُ℘َـدٰآۍِڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
گفتـی چـه خَبَــر؟ لال شُـدَم هیـچ نگفتَـم بعداز تو مَـرا جُز غَـم ِ
🌸🍂🍃🍂🍃
🍂🍃🍂
🍃
🌹 #شهیدحسن_تاجوک🌹
🌺 #خاطره_چهارم:
🌷سال 64 به تیپ اعلام کردند که خطی بشما دادند در #فاو.
ما در چندتا از هتل های آبادان مستقر شدیم از جمله #هتل_پرشین آبادان . اولین گردانی که از #تیپ_انصار وارد فاو شد گردان 51 بود توسط هاولگراف درست نوک خلیج فارس آخررودخانه #اروند که می شود ابتدای خلیج فارس .
ما را در منطقه رأس البیشه عراق پیاده یمان کردند که حاجی فرمانده گردان بود. من و حاجی و یک بیسیم چی گشتیم و یک سنگر بتونی خوبی که مال عراقی ها بود را پیدا کردیم , رفتیم داخل , حالا نه میدانستیم سمت راست ما عراق است یا چپمان. جلو است یا پشت سرمان . چون با هاولگراف رفته بودیم منطقه برایمان گنگ و نامفهوم بود . به اتفاق حاجی و آن بیسیم چی نشسته بودیم داخل سنگر . همینطور که حاجی نشسته بود آنقدر طمئنینه داشت و با خدا راز ونیاز داشت که آرام خوابش برد.
هوا که روشن شد اعلام کردند که گردان 51 باید در جاده #فاو_ام القصر عملیات کند.
🌷عملیات شروع شد و درگیری صورت گرفت. تعجب ما اینجا بود که هرچه آدم می زدیم بازهم آدم سبز میشد و می آمد جلو. گفتیم: چه خبر است اینجا؟ چطوریست؟ ما داریم می ریم جلو؟ آنها دارند می آیندجلو؟ این چه وضعی است ؟ این در صورتی بود که حدود 3 کیلومتری از خط خودمان را رفته بودیم جلو. #شهیدحاتمی , #شهیدیونسی, #شهیدزمانی, هرکدام را گشتم پیدا نکردم. #شهیدفراهانی را پیدا کردم گفتم: مرتضی چه خبراست؟! گفت: من تا پاسگاه رفتم ولی عراقی ها خیلی زیادند. عجیب است دارند می آیندجلو. گفتم قرارشد ما عملیات کنیم چطوراست آنها دارند می آیند جلو؟ نیروهایی که به ما داده بودند ترک زبان و بچه های #کبودرآهنگ و منطقه #همدان بودند . آنها با هم به ترکی می گفتند: ای فلانی إلدُ . اینها میگفتند: الد و بقیه هم کُپ کرده بودند. دیگر حرکت نمیکردند.. بعد دیدیم اعلام کردند که حاجی #شهید شده است..
گفتم : کی حاجی شهید شده؟ حاجی فلان جاست من خودم دیدمش.
گفتند: حاجی هستش؟
گفتم: بله هستش.
گفتند: پس جمع کنید بیائید عقب.
بعدحاجی رادیدم گفتم: اعلام شهادتت را کردند!
گفت: کی گفته؟
گفتم: در بی سیم اعلام کردند.
بعدا متوجه شدیم که بی سیم چی میخواسته کد شهید دیگری را بدهد اشتباهی #کدحاجی را داده بود و فرمانده گردان را معرفی کرده که شهید شده.
بعدها گفتند که: که آنشب ما عملیات کرده ایم , عراقی ها هم عملیات کرده اند و ما یک گردان بودیم و آنها 3 تیپ مکانیزه بوده اند. دیگر طوری شد که جنگ تن به تن شد. و حاجی آنجا یک دستش کارمیکرد. اما بادست دیگرش آرپی جی می بست و میداد به بچه ها که بزنند.
🌺راوی:همرزم شهید
#اکبرونایی