#یا_حسینــــــــــ♥
گفتم: تا کربلا چقدر راه است؟
گفت: چند لحظه ...
هر کجا باشی مهمان اویی!
رو به قبله بایست و سه بار بگو:
صلی الله علیک یا ابا عبدالله
#ما_ملت_امام_حسینیم
#صلی_الله_علیک_یا_اباعبدالله❤️
یــــــــــٰاحُـسیٖــــــــــــــــنْ🏴
@Karbala_1365🏴
●➼┅═❧═┅┅───┄
hosseinie110🏴 on Instagram: “🍃🌹🕊 ذکر شریف#یا_حسین❤ بزارید هرچقدر دلتنگ کربلایید و به نیت برآورده شدن حاجات🤲🕊 .... من ایرانم و تو عراقی...چه فراقی...چه فراقی... بگیر از…”
https://www.instagram.com/p/CLwNnv5hOEK/
•°🌱
🖤ماه رمضان است...
🖤مرا ببخشبه خاطر حُسین...
#یا_حسین
…❀
@Karbala_1365🌹
●➼┅═❧═┅┅───┄
#سلام_اربابم_حسین_ع
💕گر قلب جهان پر شود از عشق مجازے
این سینہ بےڪینہ فقط جاے حسیـــــن است
#یا_حسین(؏)❤️
#روزتون_کربلایی 🌱
#دست_نوشــته_ای ازیک شهید با ۳ خواسته
که اتفاق افتاد
✍بعد از شهادتش کوله پشتی اش را باز کردنددر برگه ای نوشته بود:
1⃣ـ خدایا ! #امام_حسین علیه السلام با لب #تشنه شهید شد ، من هم می خواهم تشنه شهید شوم.
( وقتی او شهید شد ، تانکرهای آب خالی بوده و فرمانده برای رزمنده ها تقاضای آب کرده بود )
2⃣ـ اربابم با #سر_بریده شهید شده و سرش را از پشت بریده اند ، من هم می خواهم از پشت سرم بریده شود
( نقل کردند که #خمپاره از #پشت_سر_به_شهید خورده است )
3⃣ـ سر بریده ی مولایم امام حسین علیه السلام #بالای_نی_قرآن می خواند ، من سرّش را نمی دانم ، ولی می خواهم با سر بریده « #یا_حسین » بگویم.در جاده خمپاره خورد و #سرش قطع شد. دیدند سر بریده #لبهایش_تکان_می خورد و « یا حسین » می گوید.
🌷طلبه شهیدمصطفی آقاجانی🌱🕊
⊰❀⊱ #تنهاکانالشهدایِکربلایِ۴
#شهدایغواص👣
…❀
@Karbala_1365🌾
●➼┅═❧═┅┅───┄
4.84M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شب جمعست و منی که یادت نکنم میمیرم❤️
قلب حرمی
چشم ترمی
ای روح باران
#یا_حسین (ع)
#ابراهیم_در_آتش 🔥
#فدای_لب_عطشان_حسین 💧
.
📆 تیرماه ۱۳۶۷ جزیرهی مجنون
تو هوای بالای ۴۰ درجهی جزیره ، ابراهیم و چنتا از همرزمانش در گردان حمزه سیدالشهدا لشکر ویژه ۲۵ کربلا که تعدادشان به ۲۰ نفر هم نمیرسید نبردی تن به تن و جانانه ای با چند لشکر از حزب بعث کردند.ابراهیم قصد تسلیم شدن نداشت.اما بعد گذشت ساعت ها تشنگی به آنها غلبه کرده بود.لب های ابراهیم از عطش قاچ رفته بود.چند دقیقه قبل از شهادتش در حالی که دیگر کامل محاصره شده بودند ، درون نیزارهای سوختهی جزیره کنار هم نشستند.تشنگی آنها را از پا انداخته بود.
.
▫️مجید بابایی دوست و همرزم ابراهیم میگفت : دقایقی را کنار هم دراز کشیدیم.سر ابراهیم بروی پایم بود و از فرط خستگی در آن آتش و دود نفهمیدیم کی خوابمان برد.دقایقی نگذشت که دیدم ابراهیم آروم صدام میکنه ، مجید مجید ، دلت آب پاشو...گفتم چی شد مگه ؟؟؟ گفت من تشنگی م برطرف شد !!! گفتم چیجوری ؟ گفت خواب دیدم رفتم قائمشهر خونه ی فلانی ، رفتم سر یخچالشون یه پارچ آب یخ و سر کشیدم خوردم، نمیدونی چقد چسبید....مجید میگفت : آنقدر تشنه مون بود بهش حسودیم شد و گفت : خوووش بحالت ابراهیم.دقایقی نگذشت و محاصره تنگ تر شد و صحنه ی کربلا برایمان مجسم تر.ابراهیم با لبان تشنه بشهادت رسید و سیراب شد و من با چند تن دیگر از عزیزان که همگی مجروح بودیم به اسارت درآمدیم.یادم نمیرود آن روز چند تن از بچه های ما بدون خوردن تیر و ترکش بشهادت رسیدند.فقط بخاطر تشنگی....فدای لب عطشان حسین.
.
#یا_حسین
#شهید_ابراهیم_جهانبین