#اسوه_های_تشکیلات
🔅به فرمانده گفت: اگر رمز رو اعلام كردي و تو آب نپريدم ، منو هل بده تو آب!
فرمانده گفت: اگر مطمئن نیستی میتونی برگردی...
مهدی جواب داد: .. نه!
پای حرف امام ایستاده ام ، فقط می ترسم دلم گیر خواهر کوچولوم باشه !
آخه تو یه حادثه اقوامم رو از دست دادم
الان هم خواهرم رو سپردم به
همسایه ها تا تو عملیات شرکت کنم.
🔺والفجر هشت هنگام زدن به دل اروند وحشی ...
فرمانده اعلام کرد... یا زهرا ...
اولین نفری که توی آب پرید ، مهدی بود
اولین نفری بود که به شهادت رسید!
#غواص_شهید_مهدی_ذهبی
عاشقی را شرط تنها ناله و فریاد نیست
تا کسی از جان شیرین نگذرد فرهاد نیست
#شهدای_غواص🌾💧
⊰❀⊱ #تنهاکانالشهدایِکربلایِ۴
#شهدایغواص⊰❀⊱
…❀
@Karbala_1365🌹
●➼┅═❧═┅┅───┄
☆∞🦋∞☆
#شـــــهادت
پرواز رویاهاست
چه خیال خامی !
برای من که پر پرواز ندارم ...💔
رسیدن به تــــ♡ـــو ❣
که ان همه بالایی...
ࢪویاست...
ڪمڪم ڪن رفیق..🌿♥️
#سالروز_شهادتت_مباااارک💔🕊
『شـُ℘َـدٰآۍِڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
🔶خدری متخصص درس رواداری و مدارا بود. این شهید در همان نوجوانی و سالهای دبیرستان آدم اندیشهورزی بود
در نثر آنهایی که میخواهند فقط شلخته ننویسند باید کلی کار کنند. گنجینه لغات را قوی کنند حشو و اضافات را بکاهند. سلیس و روان بنویسند و اینها خودش یک دهه کار جانفرسا طلب میکند. اما شهید نازنین ما فرصت این سلوک را نداشت و فقط بارقه عشق بر دلش تابیده بود. پیر هرات، خواجه عبدالله، فرموده است: «علمی که از قلم ریزد معلوم است کزآن چه خیزد علم آن است که الله در دل بنده ریزد یکی هفتاد سال علم آموخت چراغی نیفروخت یکی یک حرف در همه عالم شنید عالم از او بسوخت تجلی الله ناگاه آید و بر دل آگاه» و شهید خدری از آنهایی بود که به روایت این وصیتنامه مورد عنایت واقع شده بود.
بخشهایی از وصیتنامه شهید خدری که دربردارنده نکات عارفانهست گویی ترجمهای آزاد از دعای کمیل را به خاطر میآورد. اما این عبارات از صافی احساس و نجوای فردی شهیدی چون شهید خدری عبور داده شده است و حال و هوایی یافته که فردیت عارفانه و عاشقانه او را نمایان میسازد:
«خدایا تو بهتر میدانی که همواره چنین خواستم که فقط تو را ببینم و لاغیر. مظلومانه زندگی کنم و غریبانه دل بسوزانم و هیچکس نداند که چه دردی دارم و به چه عاشقم و از چه رنج میکشم.»
به هر حال شهید غلامرضا خدری مثل شهابی بود که در کهکشان شهیدان ناگهان درخشیدن گرفت و لحظهای پایید و باز ناپیدا شد و ما را در حسرت روزهای اوج فکری معنوی و اخلاقی خودش گذاشت.
و «چون حدیث تو آید سخن دراز کنم.»
هر چند که معلم شهید خدری به آرمانش که شهادت بود رسید ولی اگر امروز بود ما انسان فرهیخته، نمونه و وارستهای را در میان خودمان داشتیم.
من ای صبا ره رفتن به کوی دوست ندانم
تو میروی به سلامت سلام ما برسانی!
چهارم دیماه ۱۳۶۵ او در عملیات کربلای ۴ با برادرش به شهادت رسید. نزدیک به ۳۰ سال از پیکر گمشدهاش خبری نبود تا اینکه در یکی از روزها دو کبوتر سفیدرنگ و زیبا با ضربهزدن به شیشه اطاق، مادر شهیدشان را متوجه خود ساختند. مادر که این کار را بسیار غیرطبیعی و عجیب میدانست به پشت پنجره آمد و آن را گشود. کبوترها بیآنکه واهمهای داشته باشند با صدای مادر شهید که به آنها میگفت بفرمایید مهمانان عزیز! وارد اطاق شدند و یکراست در کنار عکس شهیدان غلامرضا و صادق خدری آرام گرفتند. مادر مهربان برای آنها آب و دانه آورد و آن دو کبوتر تا صبحگاهان در اتاق ماندند و سپس رفتند. بعد از رفتن این دو کبوتر، دایی شهیدان به خانه آمد. مادر بلافاصله پرسید: آیا خبری از غلامرضا و صادق شده است؟ و در پاسخ شنید که: آری خواهر! دو تکه استخوان به نامهای این دو شهید عزیز از جبهه بازگشته است!
حال خواننده محترم حال و هوای مادر این شهیدان را که سال گذشته او نیز به دیدار فرزندانش رفت تصور کند.
میراث ظاهری شهید خدری و برادرش گرچه بیش از دو استخوان برای ما نیست اما میراث واقعی این شهید و دیگر شهدای گرانقدر بازخوانی روش و سلوک این عزیزان است که نمیدانم چرا در روزگار فعلی ما انگار به خاطر اشتغالات فرصت پرداختن به این سلوک و رفتارهای ایثارگرانه را پیدا نمیکنیم. شاید دچار فراموشی زودهنگام شدهایم. شاید وقتی روش و منش و کنش شهید خدریها را میبینیم خجالتزده میشویم و میگوییم ما کجاییم در این روزگار و آنها کجا؟
کبوتران مهاجر ز شهر ما رفتند
پرندههای مسافر ز شهر ما رفتند
دلم به شوق قناری هوای دیگر داشت
دو صد قناری زائر ز شهر ما رفتند
سخن پایانی!
در لحظاتی که داشتم خاطرات و خطرات خود را با شهید خدری مرور میکردم نوسان قلبم بالا میرفت و دیگ سینهام مدام جوش می زد، چشمانم تر میشد و اشک امان نمیداد. گفتم راه رهایی چیست؟ دیدم فرشته الهام هنر در دل شب دریچهای را به رویم باز کرد و گفت برای شهید خدری دلسرودهای سرکن و این دلسروده صدالبته که نمونه شعر من نیست نمونه عشق و علاقه من به کسی است که هفت سال با او همنفس بودم و در آن وانفسا او مرا به حال خود رها کرد و رفت و مرا در حسرت روزگار در دنیا تنها نهاد:
شهید خدری به ما مشق شکفتن زودهنگام غنچهها و پَرپَر شدن گلها را درس داد و خود مصداق واقعی کلامش بود.
دلسرودهای برای شهید غواص غلامرضا خدری که در دیماه ۱۳۶۵ در کربلای ۴ به شهادت رسید.👇👇👇
『شـُ℘َـدٰآۍِڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
ای شهید شاهد شبهای شورانگیز عشق
از تعلق خالی و از معرفت لبریز عشق
روح دریاییّ تو در وسعت دنیا نبود
زان سبب شد غرقه در دریای سحرآمیز عشق
غوطه غواصِ جان برکف نه کار هر کس است
این بود در قامت مردان رؤیاخیز عشق
می ندانم عشق در جانت تجلی کرده بود؟
یا وجود بیبدیلت گشت دستاویز عشق
تا که بودی پیشهات نجوا، سکوت و عاطفه
گام زن بودی نکردی لحظهای پرهیز عشق
مرغ روحت با ترنم تا شهادت پر کشید
تا که نوشیدی زجام سرخوش و سرریز عشق
لحظه پرواز تو آن ساقی عرفان چه گفت؟
که به کام خود کشیدی زخمههای تیز عشق
ای شهید بینشان ای رایت مردانگی
نور ایمان بهشتی تا شدی آویز عشق
در وصیتنامهات گویی که پیری رهنما
نغمهها سر میدهد از شور رستاخیز عشق
هر چه گویم برتری ای معنی وارستگی
جویباری جاری از سرچشمه و کاریز عشق
مادرت عمری پریشان، منتظر بو میکشید
تا کبوترها بگویند نغمه جانخیز عشق
ای تو همدرس شهیدم، عطر گرمای تو کو؟
تا مشامی تازه سازد قطره ناچیز عشق
تا جهان باقی است یادت نقش دلهامان بود
ای سوار قهرمان برگرده شبدیز عشق
پنجره تا پنجره شوق رهایی داشتی
تو بهار جاودانی ما همان پاییز عشق
ما ز بعد تو به دنیا دل سپردیم و نبود
حسرتا، یک لحظه از عمر خیالانگیز عشق
در فراقی عاشقانه «کاوه» با یاد «رضا»
بگذراند راه شب، با ناله یکریز عشق
#ادامه_دارد.......
ایـن ها فقط
استخـــــوان نیستنـد..
ایـن ها #هویتـــــ مـن
و تـوستـــــ ...✨
تـاریـخ پـر افتخـار
ایـن آبـادیستـــــ ..
سنـد #مظلومیـت است..
مظلومیتـــــ
#شهدا_شرمنده_ایم
التماس دعا
یاد کنیم شهدای گمنام را با صلوات
#الّلهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍ وَعَجِّلْفَرَجَهُمْ
⊰❀⊱ #تنهاکانالشهدایِکربلایِ۴
#شهدایغواص⊰❀⊱
…❀
@Karbala_1365🌹
●➼┅═❧═┅┅───┄
🕊شهادت یعنی...
ڪوچه ے خلوتے را میخواهم
بی انتها، براے رفتن
بے واژه، براے سرودن
و آسمانے براے پـرواز ڪردن🕊
عاشقانہ اوج گرفتن و
رها شدن
#شهید_احمدرضااحدی
⊰❀⊱ #تنهاکانالشهدایِکربلایِ۴
#شهدایغواص⊰❀⊱
…❀
@Karbala_1365🌹
●➼┅═❧═┅┅───┄
🌺حضرتصاحبالزمان(عج):
" به شیعیان ودوستان مابگوئید که خدارا بحق عمهام #زینب(س)قسم دهندکه #فرج مرا نزدیک گرداند."💔
🌸دعای فرج هدیه بشهدا،
بخصوص شهدای عملیات #کربلای۴
⊰❀⊱ #تنهاکانالشهدایِکربلایِ۴ ⊰❀⊱
@Karbala_1365🌹
●➼┅═❧═┅┅───┄
❤️ #امام_صادق عليهالسلام فرمودند:
🍀 أفْضَلُ اَلْعِبَادَةِ إِدْمَانُ اَلتَّفَكُّرِ فِي اَللهِ وَ فِي قُدْرَتِهِ
🍃 برترين عبادت، انديشيدن مداوم درباره خدا و قدرت اوست
📖 الكافي، ج2، ص55
🌱دنیا همه جوره ما را مشغول خود کرده،
#آھ... ای به سعادت رسیده ها
دریابید ما را....
دعا کنید برایمان....✨
🌤️اول صبح را هیچ چیز بخیر نمی کند جز ..دعای خیر شما ...
#شهدای_غواص
گردان غواصی جعفرطیار ع ، استان همدان.. سدگتوند قبل از عملیات کربلای۴ سال ۶۵
『شـُ℘َـدٰآۍِڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
ای شهید شاهد شبهای شورانگیز عشق از تعلق خالی و از معرفت لبریز عشق روح دریاییّ تو در وسعت دنیا نبود
#ادامه_خاطرات_شهید_غواص_غلامرضا_خدری
خاطره"👇👇👇
در آخرین باری که می خواستند به جبهه اعزام شوند ، شب قل از اعزام با صدای صوت دلنشین قرآن از خواب بیدار شدم. وقتی خوب نگاه کردم دیدم غلامرضا در گوشه اتاق ، روبه قبله در حالی که چراغ گرد سوزی را روشن کرده بود. مشغول خواندن قرآن بود وفضای اتاق در نظرم بسیار نورانی و عطر آگین شده بود. هنوز هم صدای آن نوای دلنواز و روح بخش در گوشم طنین انداز است.
«به نقل از مادر شهيد»
شهید غلامرضا خدری همیشه سعی می کرد که زیر گلوی برادران همرزم را ببوسد. من به مزاح نمی گذاشتم ، تا اینکه یک روز به بهانه این که خاک در چشمش رفته از من خواست که فوت کنم در چشمش تا خاک بیرون بیاید وقتی من می خواستم فوت کنم ، از فرصت استفاده کرد و زیر گلوی مرا نیز بوسید.
«به نقل از همرزم شهيد»
«فعالیت های عبادی ، معنوی»
شهید غلامرضا به عنوان مربی قرآن نونهالان مسجد حضرت ابوالفضل نیز خدمت می کردند. غیر از نماز های یومیه و شرکت در نماز جمعه معمولاً نماز شب را نیز به جای می آوردند و تا حد امکان نمازها را به صورت جماعت ادا می کردند.
ایشان در مراسم های سوگواری نیز شرکت فعال داشتند. تلاوت قرآن را معمولاً داشتند. صوت زیبا و دلنشینی هم داشتند. در مراسم های روح بخش ، دعای کمیل چه در خوابگاه و چه در همدان و دعای توسل را نیز شرکت می کردند.
«فعالیت های سیاسی ، اجتماعی»
در انجمن اسلامی دبیرستان و دانشگاه رازی کرمانشاه فعالیت می کردند. در بهبوهه انقلاب در پخش اعلامیه ها و عکس های امام ، شرکت می کردند. البته در تظاهرات های دوران انقلاب و بعد از انقلاب و در تشییع جنازه شهدا هم شرکت می کردند.
«بارزترین خصوصیات اخلاقی»
متانت ، نجابت ، عجب و حیای ایشان زبانزد خاص و عام بود. همواره لبخندی شیرین بر لب داشتند که معمولاً در عکس هایی که به یادگار گذاشته اند ، این خصلت خوب و پسندیده نمایان است. انجام واجبات و ترک محرمات از مواردی بود که با تمام خصوصیات پسندیده او ، او را مورد محبوبیت قرار داده و الگو و نمونه ای برای سایر جوانان ساخته بود. پشت کار و اراده بسیار قوی و محکمی داشت طوری که دیپلم ریاضی و تجربی را همزمان گرفت و همزمان در حوزه علمیّه همدان طلبگی را نیز فرا گرفت.
«فعالیت های علمی ، فرهنگی و هنری»
شهید غلامرضا در مسجد محل تدریس قرآن داشتند ، که به بچه ها آموزش می دادند. در کلاس خوشنویسی نیز شرکت می کردند ، به نقاشی هم علاقه داشتند و با ذوق و علاقه دنبال این کار را نیز می گرفتند. غیر از موارد ذکر شده ، از بچه های فامیل که در درس ریاضیات تجدید می آوردند جهت باز آموزی چند روزی یا چند هفته ای با ایشان بودند ؛ جالب این بود که تمام این افراد که 9 ماه را در مدرسه گذرانده بودند و باز تجدید آورده بودند ، به سبب روانی بیان و ساده ایراد نمودن مطالب سخت ریاضی ، نمره های خوبی آورده و قبول می شدند.
«به نقل از خانواده شهيد»
#شهید_غواص_غلامرضا_خدری
『شـُ℘َـدٰآۍِڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
«خوب درس بخوانید تا با حضور خود در این مکان باعث نشویم که فردا عاجزانه و ملتمسانه دست خود را نزد کسانی دراز کنیم که از این نهضت و از این همه کمالات حاصل از آن بویی نبردهاند و فقط خود را میبینند و فردای دنیوی بهتر را. اگر توان این کار را داشته باشیم و کوتاهی نماییم حتم داشته باشید که مسئول خواهیم بود.»
آنچه خواندید فرازهایی از وصیتنامهی شهید غلامرضا خدری است که در هنگام شهادت دانشجوی دبیری شیمی دانشگاه رازی کرمانشاه بوده است(در تصویر نفر دوم از سمت راست). پیکر پاکش در اردیبهشت ماه ۹۴ به همراه پیکر برادر شانزده سالهاش شهید محمد صادق خدری به وطن بازگشت. شهید غلامرضا خدری سال ۱۳۴۴ در محله سرابی در انتهای خیابان شهدا در شهر همدان دیده به جهان گشود. در زمان شهادت هنوز بیستویکمین بهار زندگی را تجربه نکرده بود. در سالهای ابتدایی تحصیل از سوی دانشگاه بوعلی سینا- که از میان دانشآموزان ممتاز عدهای را برای تحصیل زبان فرانسه انتخاب میکرد- بدینمنظور یکی از مدارس بالای شهر رفت. به گفته اطرافیان، او دانشآموزی منحصر به فرد و خود ساخته بود. خط بسیار زیبایی داشت و همواره مورد تشویق معلم هنر قرار میگرفت. همین امر باعث شد بعد از پایان امتحانات در یکی از حجرههای بازار خیابان اکباتان، به کار و هنر نقاشی سرامیک مشغول و در سالهای دبیرستان تبدیل به استادکار نقاشی سرامیک شده و کارهای فاخری را نیز انجام دهد. به گواه دوستانش او بسیار با اخلاق و با وقار و متین بود. همکلاسیهایش بر این باورند که او از همان روزگارنوجوانی دنیای عارفانه ویژهای داشت و بسیار اهل کتاب و مطالعه بود. گواه این امر کتابخانه ای با چهارصد جلد کتاب است.
حس زیباییشناختی بسیار قوی او باعث میشد همواره دوستانش را به فراگیری هنر دعوت کند. علاوه بر هنر در ریاضی مهارت بسیار داشت. همچنین نحلههای فکری را به خوبی میشناخت و در این زمینه همواره با دوستان خود مطالعاتش را در میان میگذاشت. آن شهید با وجود استطاعت، قناعت بالایی داشت به طوری که پاییز و زمستان شهر سردسیر همدان را با یک جفت کفش کتانی سرمیکرد.
در جوانی با تلاش و بهره از استعداد خود توانست پذیرش در پنج دانشگاه کشور را بگیرد و به انتخاب خود در رشته شیمی دانشگاه رازی کرمانشاه شروع به ادامه تحصیل کرد. شهید خدری جوانی با روحیات عرفانی بود. به گفته دوستانش او قبل از شروع عملیات کربلای چهار، به انسان تحولیافتهای تبدیل شده بود و این حالات را میتوانیم با خواندن وصیت نامه شهید به خوبی درک کنیم.
محمد ابراهیم الهیتبار دایی شهید درحالیکه اشک از چشمهایش جاری شده است میگوید: «از همان کودکی به دلیل رفتارهای خاصاش او را آقارضا صدا میزدند. او تحت تربیت پدری مؤمن و بسیار مذهبی و مادری خانهدار، با صفا و با صداقت قرار گرفته بود. همین عملگرایی پدر و مادر شهید باعث تربیتی چنین عرفانی شده بود.» او در ادامه گفت:«جلسات هفتگی روضهی اهل بیت در خانهشان برگزار میشد. از بچگیهایش شاهد بودم آقا رضا در صف اول مینشست و به خوبی به سخنران گوش میداد و بارها دیدم برای ائمه اشک میریزد.» الهیتبار آشنایی با اندیشههای امام خمینی(ره) را امری تأثیرگذار در تقدیم دوازده شهید از خاندان او به انقلاب و نظام دانست که از آن جمله شهید محمدصادق خدری برادر شهید غلامرضا خدری ۱۶ ساله بود چنانچه مادربزرگ شهیدان خدری ۹ نفر از محارم خودرا تقدیم انقلاب و نظام کرده است.
او در ادامه با اشاره به خاطرهای از پیدا شدن پیکر پاک شهید از زبان مادرشهید گفت:« خواهرم در منزل نشسته است که میبیند دو کبوتر وارد اتاقی که عکس ها لباسها و پلاکهای دو شهیدش زینتبخش آنجا بودند میشوند و کنار عکسها مینشینند و پس از لحظاتی پرواز میکنند و به آسمان میروند. مادر که بیقرار شده، میگوید حتماً خبری از فرزندانم خواهد شد. فردای آن روز دایی دیگر شهیدان به خانهشان میرود و میگوید پیکر آنان به وطن بازگشته است. در نهایت مادر با آرامش دو شهید غواص را در آغوش میگیرد و خیالش راحت میشود.»
در اردیبهشت ماه سال ۹۴ خبر کشف پیکر ۱۷۵ شهید غواص موجی مردمی سرشار از عواطف و احساساتی پاک نسبت به شهدای هشت سال دفاع مقدس را به همراه داشت. پیدا شدن این پیکرها با دستانی بسته و کیلومترها جلوتر از خط مقدم عملیات در یک گور دستهجمعی بار دیگر یادآور مظلومیت شهدای هشت سال دفاع مقدس بود.
چه غریبانه تصویری است دستهای بسته هنرمندی که گرفتار آمده است و شاید حالا به هنرمایی در بهشت مشغول است. در ادامه وصیتنامه شهید غلامرضا خدری که در ارزیابی وصیتنامه شهدای دانشجو از نظر ارزیابی محتوایی حائز رتبه دوم کشورشده است خواهد آمد.
#شهدای_غواص🌾💧
#شهید_غواص_غلامرضا_خدری
#یادش_با_صلوات
#اروند
آب را گِل نکنید ...!
شاید یک مادر ...
با چشمانِ کم سو ...
در زلالی رود ...
در پی فرزندِ مفقودش ...
طی طریق می کند ...
.
.
#مادر_شهید #ام_الشهدا ...
#به_نگاهت_محتاجم_مادر ...
#مادر_مفقود_الاثر ...
⊰❀⊱ #تنهاکانالشهدایِکربلایِ۴
#شهدایغواص⊰❀⊱
- شهید مجید کاظمی. فرزند . تولد1/10/43 همدان. شهادت 20/6/65. عملیات انصار جزیره مجنون
حـرفــ دلـــ🌱
دلم آرامش میخواهد 💔
کمی استراحت 😇
یك پرچم ِ سھ رنگ کھ سر تا سر پیکرم بکشند
و رویش بنویسند :
شهید.... 🕊
#حسرت 🥀
⊰❀⊱ #تنهاکانالشهدایِکربلایِ۴
#شهدایغواص⊰❀⊱
…❀
@Karbala_1365🌹
●➼┅═❧═┅┅───┄
#ﺳﻴﺮﻩ_ﺷﻬﺪا
🔰عملیات کربلای پنج بود .آن روز روز وحشتناکی بود.
کمتر زمانی را دیده بودم که اینقدر گوله توپ و خمپاره به زمین ببارد.زمین شلمچه آرام و قرار نداشت و هر لحظه تکه ای از آن مثل آتشفشان از جا کنده میشد و به زمین میریخت.یک کلاه فلزی عراقی پیدا کردم و روی سرم گذاشتم.
در ماشین کنار آقا منصور نشستم .از ترس صدای انفجار ها و ترکش های سرگردان خودم را به منصور نزدیک کردم و همچون طفلی که به مادر میچسبد به حاجی چسبیدم .
برخلاف من حاج منصور آرام آرام بود جویی جز صدای ذکری که برلب داست چیز دیگری نمیشنید..
گفت: چیه میترسی؟
گفتم : آره..
خیلی با اطمینان گفت: خب ذکر بگو آرام میشی..یاد خدا ،دل رو آروم میکنه
#سردارشهیدحاج_منصورخادم_صادق
⊰❀⊱ #تنهاکانالشهدایِکربلایِ۴
#شهدایغواص⊰❀⊱
…❀
@Karbala_1365🌹
●➼┅═❧═┅┅───┄
🔰 #دلنوشته | #شلمچه
🔻 دل تنگی ام را چگونه برایت بگویم ؟؟!!
چگونه بگویم هوای قدم زدن در خاک اسمانیت را دارد ؟!
چگونه بگویم دلم بوی خدا را در نزدیکی شما میخواهد ؟!
اری دلم تورا میخواهد ای قطعه ای از بهشت، همان جای که خون شهدا بر خاکت بوسه زدنند..
🔅 در این روزهای دوری دلم تو رامیخواهد.
دلم همان صدای راوی می خواهد که از مظلومیت شهدای شلمچه بگوید ومن ارام بر روی خاک ها بنشینم و زانویم را بغل بگیرم و اشک های دلتنگی صورتم را بشویند و مرا رها کنند از این دلتنگی دیرینه ....
#شبتون_شهدایی🌙
شهیدان از نفس افتادند تا ما از نفس نیفتیم، قامت راست کردند تا ما قامت خم نکنیم، به خاک افتادند تا ما به خاک نیفتیم
(اللهم ارزقنی شهادت فی سبیلک)
(زندگی زیباست اما شهادت زیباتر )
#شهادت
#شهدای_غواص
#صبحتون_شهدایی