eitaa logo
كشكول جودی
161 دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
3.2هزار ویدیو
50 فایل
بسم الله الرحمن الرحیم . کشکول مطالب روز ، آموزنده ، ادبی ، روانشناسی ، تربیتی ، حقوقی ، علمی ، اخلاقی ، عرفانی
مشاهده در ایتا
دانلود
امشب رضا ز سوز جگر گریه مى‏‌کند مانند سیل ز ابر بصر گریه مى‌‏کند تنها پسر نه، دختر چشم انتظار هم از داغ جانگداز پدر گریه مى‏‌کند 🥀 (ع)🖤 🥀 https://eitaa.com/KashkulJudy
مداحی آنلاین - سخاوت امام کاظم - استاد رفیعی.mp3
4.68M
🏴 (ع) ♨️سخاوت امام کاظم علیه السلام 👌 بسیار شنیدنی 🎙 حجت الاسلام 📡 حداقل برای☝️نفر ارسال کنید. https://eitaa.com/KashkulJudy
2_144138278140234878.mp3
3.36M
🏴 (ع) ♨️ اخلاق خوب امام کاظم(ع) 👌 بسیار شنیدنی 🎙 حجت الاسلام 📡 حداقل برای☝️نفر ارسال کنید. https://eitaa.com/KashkulJudy
☑️ شهادت حضرت امام علیهما السلام ⚫️برکت وجود علامه عسکری از عنایت باب الحوائج امام علیه السلام 💠 ماجرای بیماری علامه عسکری در کودکی 🔺حضرت علامه می فرمودند:در ایامی که در سامرا بودم به مرض حصبه مبتلا شدم و هرچه در آنجا معالجه نمودم مفید واقع نشد مادرم با برادرانم مرا از سامرّه به کاظمین برای معالجه آوردند و در آنجا نزدیک صحن مطهر یک اتاق در مسافرخانه تهیه و در آنجا به معالجه من پرداختند. 🔺این معالجات مؤثر واقع نشد و من بیهوش افتاده بودم. وقتی از معالجه اطبای کاظمین مایوس شدند یک روز به بغداد رفته و یک طبیب را برای من به کاظمین آوردند. ⛔️ همین که نزدیک بستر من آمد و می خواست مشغول معاینه شود من در اتاق کردم و بی اختیار چشمم را باز کردم دیدم خوکی بر سر من آمده است. بی اختیار آب دهان خود را به صورتش پرتاب کردم. 🔺گفت چه می کنی چه میکنی من دکترم من دکترم! نسخه ای را تهیه کرد که ابدا مؤثر واقع نشد و من 👈🏻 لحظات آخر عمرم را سپری می کردم. 🔺تا اینکه دیدم حضرت عزرائیل وارد شد.با لباس سفید و بسیار زیبا و خشرو و خوش منظره و خوش قیافه پس از آن علیهم السلام حضرت رسول اکرم و حضرت امیر المومنین و حضرت فاطمه زهرا و حضرت امام حسن و حضرت امام حسین علیهم السلام به ترتیب وارد شدند. و همه نشستند و به من تسکین دادند و من مشغول صحبت کردن با آنها شدم وآنها نیز مشغول گفتگو با هم بودند. 🔆 در این حال که من به صورت ظاهرا بیهوش افتاده بودم دیدم پریشان شده و از پله های مسافرخانه بالای بام بالا رفته و رو به گنبد حضرت کرده و عرض کرد: یا موسی بن جعفر من به خاطر شما بچه ام را اینجا آوردم شما راضی هستید بچه ام را اینجا دفن کنند ومن تنها برگردم؟😭 حاشا و کلا (البته این مناظر را ایشان با چشم دل و ملکوتی می دیدند نه با چشم سر آنها به هم بسته وبدن افتاده وعازم ارتحال است.) 👈🏻همین که مادرم با حضرت موسی بن جعفر مشغول تکلم بود دیدم آن حضرت به اتاق ما تشریف آوردند. و به عرض کردند:خواهش میکنم تقاضای را بپذیرید. 🌺حضرت رسول الله رو کردند به جناب عزرائیل و فرمودند برو تا زمانی که خداوند مقرر فرماید.خداوند به واسطه عمر او را تمدید کرده است ما هم می رویم ان شاءالله برای موقع دیگر. 💢 مادرم از پله ها پایین آمد و من نشستم و آنقدر از دست مادرم عصبانی بودم که حد نداشت و به مادرم گفتم: چرا این کار را کردی ❗️ من داشتم با پیامبر امیرالمومنین و حضرت فاطمه و حسنین علیهم السلام می رفتم و تو آمدی جلوی ما را گرفتی نگذاشتی حرکت کنیم. 📘 منبع:مرزدار مکتب اهل بیت ص ۶۱ علیه السلام https://eitaa.com/KashkulJudy
5.28M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
وقتی زندانبان مدعی العموم می شود! 🎙 🏴 ‌‌‌‌‎‌‎‌‌‎‌‎‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ https://eitaa.com/KashkulJudy
Shahadat Emam Kazem 1384 Sibsorkhi [Mohjat_Net].mp3
2.11M
🎤 🏴 خسته ام از این همه غم از شب تار جدایی ای تمام دلخوشی ام ای رضاجانم کجایی لحظه ی آخر بیا ای نور چشمان تر من کن نظاره ای رضاجان غرقِ در خون پیکر من یابن الزهرا نورعینی نورچشمان حسینی گرچه در زندان هارونم اگر در کاظمینم از همینجا زائر شش گوشه ی جدم حسینم در دلم دارم تمنا بعد از این رنجی که بردم کاش میشد مثل جدم سرجدا جان میسپردم یابن الزهرا نورعینی نورچشمان حسینی کاش این جسم مرا بر خاک غم ها میکشیدن کاش مانند عمویم دست من را میبریدن کاش تا روز ازل از غصه جان بر لب نمایم بی کفن بر خاک غم من هم سه روز و شب بمانم یابن الزهرا نورعینی نورچشمان حسینی شعله ور از آتش غم در شب تنهایی ام من غرقه ی دریای اشکم کشته شد شیدایی ام من من که با اشک دو دیده سوده ی الماس سُفتم کنج تنهایی نشستم با حبیبم راز گفتم من که عمری کنج زندان ناله ی دلگیر دارم روی جسمم صد اثر از حلقه ی زنجیر دارم کس ندارد از دل زارم خبر یا رب غریبم همرهم دارم نشان از سلسله بر تن حبیبم یابن الزهرا نورعینی نورچشمان حسینی تاب کرده طاقتم را غصه های بی کرانه گاه ضرب سیلی و گه ضربه های تازیانه هر کجا زد دشمنم با تازیانه بر سر من زنده میشد پیش چشمم خاطرات مادر من یابن الزهرا نورعینی نورچشمان حسینی یک نفر میزد مرا اما چه گویم زین همه سوز مادرمن باچهل تن درکشاکش بود آن روز صد بهارم برخزان آمد نگارمن نیامد چشم من مانده به ره اما قرار من نیامد یابن الزهرا نورعینی نورچشمان حسینی https://eitaa.com/KashkulJudy