eitaa logo
كشكول جودی
161 دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
3.2هزار ویدیو
50 فایل
بسم الله الرحمن الرحیم . کشکول مطالب روز ، آموزنده ، ادبی ، روانشناسی ، تربیتی ، حقوقی ، علمی ، اخلاقی ، عرفانی
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از واعظین
1_12739519.mp3
3.43M
@Kashkuljudy 📚 👈 مسجد ساختن فضل بن ربیع آورده اند که فضل بن ربیع در شهر بغداد مسجدی بنا نمود و روزی که سر در مسجد را بنا بود کتیبه کنند، از فضل سوال نمو دند تا دستور دهد عناوین کتیبه را به چه قسم انشاء نمایند. بهلول که در آنجا حاضر بود از فضل پرسید، مسجد را برای که ساخته ای؟ فضل جواب داد برای خدا. بهلول گفت اگر برای خدا ساخته ای اسم خود را در کتیبه ذکر نکن !!! فضل عصبانی شده و گفت برای چه اسم خود را در کتبیه ذکر ننمایم، مردم باید بفهمند بانی این مسجد کیست؟ بهلول گفت: پس در کتیبه ذکر کن بانی این مسجد بهلول است. فضل گفت: هرگز چنین کاری نمی کنم. بهلول گفت اگر این مسجد را برای خود نمایی و شهرت ساخته ای، اجر خود را ضایع نموده ای. فضل از جواب بهلول عاجز ماند و سکوت اختیار نمود و بعد گفت هرچه بهلول می گوید بنویسید. آن گاه بهلول امر نمود آیه ای از قرآن کریم را نوشته و بر سردر مسجد نصب نمایند. 📗 @Kashkuljudy
@Kashkuljudy 📚 👈 نسخه ای برای گناه كردن! مردی خدمت امام حسين عليه السلام رسيد، و عرض كرد كه شخص گنه كاری هستم و نمی توانم خود را از معصيت نگه دارم، لذا نيازمند نصايح شما می باشم. امام عليه السلام فرمودند: پنج كار را انجام بده، بعد هر گناهی می خواهی بكن! 1⃣ روزی خدا را نخور، هر گناهی مايلی بكن! 2⃣ از ولايت خدا خارج شو، هر گناهی می خواهی بكن! 3⃣ جايی را پيدا كن كه خدا تو را نبيند، سپس هر گناهی می خواهی بكن! 4⃣ وقتی ملك الموت برای قبض روح تو آمد اگر توانستی او را از خودت دور كن و بعد هر گناهی می خواهی بكن! 5⃣ وقتی مالك دوزخ تو را داخل جهنم كرد، اگر امكان داشت داخل نشو و آن گاه هر گناهی مايلی انجام بده! 📗 ، ج 87، ص 126 ✍ مرحوم علامه محمد باقر مجلسى @Kashkuljudy
@Kashkuljudy 📚 👈 آن را نمی توانم، این را نمی خواهم در زمان بایزید بسطامی، کافری در شهر می زیست. همسایگان وی، پیوسته او را به اسلام دعوت می کردند و او همچنان بر آیین خود، پای می فشرد. روزی همسایگان، همگی گرد او جمع شدند و گفتند: بر ما است که خیر تو گوییم و برای تو خیر خواهیم. بدان که اسلام، آخرین دین است و هر که نه بر این آیین است، گمراه است. تو را چه می شود که دعوت ما را پاسخ نمی گویی و بر دین خود مانده ای. گفت: بارها اندیشیده ام که به دین شما روی آورم؛ ولی هر بار که چنین قصدی می کنم، باز پشیمان می شوم. گفتند: چیست که تو را از آن نیت خیر باز می گرداند؟ گفت: هر بار پیش خود می گویم اگر مسلمانی، آن است که بایزید دارد، من نتوانم، و اگر آن است که شما دارید، نخواهم. 📗 ✍ جلال‌الدین محمد بلخی (مولانا) @Kashkuljudy
📚 @Kashkuljudy 👈 علی، آری؛ دنیا، نه   حجت الاسلام والمسلمین دکتر محمّدهادی امینی (فرزند علامه امینی) می گوید: «عشق و محبت بی کرانه و سرشار امیرالمؤمنین علی(ع) چنان وجود و قلب علامه امینی را مسخّر و منقاد و مطیع خود ساخته بود که جز وجود امیرالمؤمنین(ع)، در نظر او دنیا و مردم، مفهومی نداشت. یک روز هشت تن از علمای بزرگ اهل تسنن بغداد خدمت آقا آمدند. هوا خیلی گرم بود. آن زمان مرحوم علامه به خاطرگرمی هوا در زیرزمین می نشست. بعد از تعارف ها، صحبت های زیادی شد. هنگام رفتن گفتند: شما یازده جلد درباره امام علی بن ابیطالب(ع) نوشتی؛ قدردانی و تجلیل شیعه از شما این است که در منزل کهنه ای زندگی می کنی. اگر یک جلد از این یازده جلد را درباره یکی از خلفا می نوشتی، کاخی از طلا برای شما می ساختیم، ولی ما هر چه نگاه می کنیم، می بینیم وضع شما به جای بهتر شدن، بدتر می شود. شما الان یخچال ندارید، کولر ندارید، فرش ندارید، مبل ندارید، خلاصه وسایل راحتی تابستان و زمستان هیچ ندارید، چطور زندگی می کنید؟ ایشان تأملی کرد و بعد گفت: این اشکالاتی که بر من وارد می کنید، درست است. این اشکالات را شما وقتی به من وارد می کنید، من به قلبم رجوع می کنم، قلبم به من می گوید: عوض یخچال، علی(ع) را دارم و علی مافوق تمامی این مواهب است. من علی دارم؛ چه غم دارم و از زندگانی خودم اصلاً ناراحت نیستم و شاکرم» 📗 ✍ علامه شهید مرتضی مطهری @Kashkuljudy
@Kashkuljudy 📚 👈 آقا جان شما كه مستاجر نيستيد    عبدالكريم كفاش؛ پيرمرد كفاشی بود كه وجود نازنين بقيه الله هر هفته به مغازه او می آمدند. روزی از او سوال كردند كه اگر يك هفته نيايم چه می كنی؟ عرضه داشت: آقا قطعا دق می كنم. آقا فرمودند: اگر غير از اين بود نمی آمدم. مرحوم سید عبدالکریم کفّاش اجاره نشین بود. روزی صاحب خانه ایشان را جواب کرد. وی بلافاصله اسباب و اثاثیه خود را از منزل بیرون آورده و در کنار کوچه ای گذارده بود و از این بابت بسیار نگران به نظر می رسید. در همان حال خدمت امام زمان(ارواحنا فداه) مشرّف می شوند. مرحوم آقا سید عبدالکریم می گوید: حضرت به من فرمودند: صابر باش. عرض کردم: چَشم! اما مصیبت اجاره نشینی مصیبتی است که شما و خانواده گرفتار آن نشده اید. آقا لبخندی زدند و فرمودند: برای تو منزل فراهم می شود. چیزی نگذشت که برخی از اهل خیر برای او منزلی خریدند و خیال ایشان از این جهت آسوده گردید. 📗 ✍ آیت اللَّه سید محسن خرازی @Kashkuljudy
📚 @Kashkuljudy 👈 خداوند مشتاق کیست؟ خداوند به یکی از صدیقین وحی فرمود که من در میان بندگانم کسانی را دارم که مرا دوست دارند و من هم آنها را دوست دارم. آنها مشتاق من هستند و من نیز مشتاق آنها. مرا همواره یاد می کند، من نیز به یاد آنها هستم. در تمام کارها به من نظر دارند، من هم توجهم به آنهاست.  آن صدیق گفت: معبود من! نشانه آنها که مورد توجه تو هستند چیست؟  فرمود: آنها کسانی هستند که در انتظار غروب آفتاب هستند تا شب فرا برسد و تاریکی همه جا گسترده شود و آنها در دل شب با من به راز و نیاز بایستند. صورتهاشان را از روی خضوع روی خاک بگذارند و به مناجات بپردازند. در دل شب به خاطر نعمتهایی که به آنها داده ام مرا خالصانه سپاس می گویند. تا سحر با ضجه و استغاثه در قیام و رکوع و سجودند. به خاطر عشقی که به من دارند، خودشان را در رنج و سختی می اندازند. اولین چیزی که به آنها می دهم این است که از نور خود به دلهاشان می تابانم تا به واسطه آن نسبت به من معرفت یابند. 📗 ، ص 133 ✍ میرزا جواد آقا ملکی تبریزی @Kashkuljudy
@Kashkuljudy 📚 👈مجازات همسفر عيسى علیه السلام بر اثر خودبينى : يكى از مهمترين كارهاى حضرت عيسى عليه السلام براى تبليغ دين برنامه سياحت و بيابانگردى بود. در يكى از اين سياحت ها، يكى از دوستانش كه قد كوتاه بود و همواره در كنار حضرت عيسى عليه السلام ديده مى شد، به همراه عيسى عليه السلام به راه افتاد، تا با هم به دريا رسيدند. عيسى با يقين خالص و راستين گفت: بسم الله، سپس بر روى آب حركت كرد، بى آن كه غرق شود. آن شخص قد كوتاه هم وقتى كه عيسى عليه السلام را ديد كه بر روى آب راه مى رود، با يقين خالص گفت: بسم الله، و سپس بر روى آب به راه افتاد، بى آن كه غرق بشود، تا به عيسى عليه السلام رسيد. ولى در همين حال، خودبينى او را گرفت و با خود گفت: اين عيسى روح الله است كه بر روى آب، گام بر مى دارد، من نيز روى آب حركت مى كنم، فَما فَضلُهُ عَلىَّ؟ بنابراين، عيسى عليه السلام چه برترى بر من دارد؟ همان دم زير پايش بى قرار شد و در آب فرو رفت و فرياد زد: اى روح الله! دستم به دامنت، مرا بگير و از غرق شدن نجات بده. عيسى عليه السلام دست او را گرفت و از آب بيرون كشيد و به او فرمود: اى كوتاه قد! مگر چه گفتى كه در آب فرو رفتى؟ كوتاه قد: گفتم؛ اين روح الله است كه بر روى آب مى رود، من نيز بر روى آب مى روم. بنابراين چه فرقى بين ما هست، خودبينى مرا فراگرفت و در نتيجه به مكافاتش رسيدم. عيسى عليه السلام فرمود: تو خود را (بر اثر خودبينى) در مقامى كه خدا آن را براى تو قرار نداده، نهادى. خداوند بر تو غضب كرد، اكنون از آن چه گفتى توبه كن. او توبه كرد، آن گاه به مرتبه اى كه خدا برايش قرار داده بود، بازگشت. 📗 ، ج 2،ص 306 ✍ ثقةالاسلام کلینی  @Kashkuljudy
@Kashkuljudy 📚 👈 زهد مولای متقیان   سوید بن غفله می گوید: زمانی که مردم به خلافت با امیرمؤمنان علی(ع) بیعت کرده بودند، روزی خدمت ایشان شرفیاب شدم. دیدم روی حصیر کوچکی نشسته است. در آن خانه جز آن حصیر چیز دیگری نبود. عرض کردم: یا علی! بیت المال در اختیار شما است، در این خانه جز این حصیر چیزی دیگر از لوازم یافت نمی شود! فرمود: سوید بن غفله! عاقل در مسافرخانه و خانه ای که باید از آنجا نقل مکان کند، تهیه وسایل نمی نماید. ما خانه امن و راحتی داریم که بهترین اسباب خود را به آنجا نقل می دهیم. به زودی من به سوی آن خانه رهسپار خواهم شد. 📗 ، ج 67، ص 321 ✍ مرحوم علامه محمد باقر مجلسى @Kashkuljudy
@Kashkuljudy 📚 👈 توفیقات مقام معظم رهبری در خدمت به والدین است: از مقام معظم رهبری حضرت آیت الله خامنه ای نقل شده است که ایشان در مورد رمز موفقیت خود (با تواضع حکیمانه) می فرمایند: بنده اگر در زندگی خود در هر زمینه ای توفیقاتی داشته ام، وقتی محاسبه می کنم به نظرم می رسد که این توفیقات باید از یک کارنیکی که من نسبت به یکی از والدینم انجام داده ام باشد. سپس در ادامه خاطره ای را نقل می فرمایند که به نظر ایشان رمز موفقیت ایشان می تواند حساب شود، و ما به اختصار آن را نقل می کنیم ایشان می فرمایند: پدرم در سنین پیری (بیست و چند سال قبل از فوت) به بیماری آب چشم که موجب نابینائی می شود مبتلا شد بنده در آن موقع در قم مشغول تحصیل و تدریس بودم، از قم مکرراً به مشهد می آمدم و ایشان را به دکتر می بردم، و دوباره باز می گشتم تا اینکه در سال 1343 هجری شمسی به ناچار برای معالجه، ایشان را به تهران آوردم، اطباء در ابتداء ما را مأیوس کردند گرچه بعد از دو سه سال یک چشم ایشان معالجه شد و تا آخر عمر هم میدید، اما آن زمان مطلقاً نمی توانست با چشمهایش جائی را ببیند و باید دستشان را می گرفتیم. و این برای من یک غصه بزرگ شده بودم، زیرا اگر به قم می آمدم، ایشان مجبور بود در گوشه ای از خانه بنشیند و قادر به مطالعه و معاشرت و هیچ کاری نبود، و انس و الفتی هم که با من داشت با دیگر برادران نداشت، با من به دکتر می رفت ولی همراه شدن با دیگران و رفتن به دکتر برایش آسان نبود، وقتی بنده نزد ایشان بودم برایشان کتاب می خواندم و با هم بحث علمی می کردیم و از این رو با من مأنوس بود، به هر حال احساس کردم اگر ایشان را در مشهد مقدس تنها رها کنم و به قم برگردم، ایشان به یک موجود معطل و از کار افتاده تبدیل می شود که برای خود ایشان بسیار سخت بود، برای من نیز خیلی ناگوار بود. از طرفی دوری از قم نیز برای من غیر قابل تحمل بود، زیرا که من با قم انس داشتم و تصمیم گرفته بودم که تا آخر عمر در قم بمانم. بر سر دو راهی گیر کرده بودم، این مسأله در ایامی بود که ما برای معالجه پدرم در تهران بودیم، روزهای سختی را در حال تردید گذارندم. عصر تابستانی بود که سراغ یکی بزرگان و دوستانم در چهار راه حسن آباد تهران رفتم او اهل معنا و آدم با معرفتی بود، جریان را برای ایشان تعریف کردم، در ضمن گفتم: من دنیا و آخرت خودم را در قم می بینم، اگر اهل دنیا باشم دنیای من در قم است و اگر اهل آخرت هم باشم آخرت من در قم است، خلاصه من باید از دنیا و آخرت خودم بگذرم که با پدرم به مشهد بروم و در آنجا بمانم! آن بزرگوار تأمل مختصری کرد و فرمود: شما برای خدا از قم دست بکش و به مشهد برو، خداوند متعال می تواند دنیا و آخرت تو را از قم به مشهد منتقل کند. من در سخنان ایشان تأملی کردم عجب حرفی است! انسان می تواند با خداوند معامله کند، با خودم گفتم برای خاطر خدا، پدرم را به مشهد می برم و همانجا می مانم، خداوند هم اگر اراده فرمود، می تواند دنیا و آخرت مرا از شهر قم به مشهد مقدس بیاورد، تصمیم خود را گرفتم، دلم باز شد و ناگهان از این رو به آن رو شدم یعنی کاملاً راحت شدم و با حالت بشاش و آسودگی خاطر به منزل آمدم. والدین من که چند روزی بود که مرا ناراحت میدیدند، از بشاش بودن من تعجب کردند به آنها گفتم: من تصمیم گرفتم با شما به مشهد بیایم و آنجا بمانم، آنها اول باورشان نمی شد که من از قم دست بکشم، با آنها به مشهد مقدس رفتم و آنجا ماندم و خداوند متعال بعد از آن، توفیقات زیادی به ما داد و به هر حال به دنبال کار و وظیفه خود رفتم، اگر بنده در زندگی خود توفیقی داشتم اعتقادم این است که ناشی از همان بر و نیکی است به پدر و مادرم انجام داده ام. ✍ سید محمد نجفی یزدی @Kashkuljudy
@Kashkuljudy 📚 👈 نماز شب نخوانده بود گریه می کرد حجت الاسلام علی محدّث زاده درباره پدرش مرحوم حاج شیخ عبّاس قمی (ره) می گوید: یک روز صبح پدرم برخاست و شروع به گریه کردن نمود، از او پرسیدم: چرا اشک می ریزید؟ فرمود: برای این که دیشب نماز شب نخواندم! گفتم: پدر جان! نماز شب که مستحب است و واجب نیست، شما که ترک واجب نکرده اید و حرامی به جا نیاورده اید، چرا این طور نگرانید؟ فرمود: فرزندم! نگرانی من از این است که من چه کرده ام که باید توفیق نماز شب خواندن از من سلب شود؟ 📗 ✍ سید عبدالله حسینی @Kashkuljudy
@Kashkuljudy 📚 👈 تربیت قبل از تولد ملا محمد تقی مجلسی از علمای بزرگ اسلام است. وی در تربیت فرزندش اهتمام فراوان داشت و نسبت به حرام و حلال، دقت فراوان نشان می داد تا مبادا گوشت و پوست فرزندش با مال حرام رشد کند. محمد باقر، فرزند ملا محمد تقی، کمی بازیگوش بود. شبی پدر برای نماز و عبادت به مسجد جامع اصفهان رفت. آن کودک نیز همراه پدر بود. محمد باقر در حیاط مسجد ماند و به بازیگوشی پرداخت. وی مشک پر از آبی را که در گوشه حیاط مسجد قرار داشت با سوزن سوراخ کرد و آب آن را به زمین ریخت. با تمام شدن نماز، وقتی پدر از مسجد بیرون آمد، با دیدن این صحنه، ناراحت شد، دست فرزند را گرفت و به سوی منزل رهسپار شد. رو به همسرش کرد و گفت: می دانید که من در تربیت فرزندم دقت بسیار داشته ام. امروز عملی از او دیدم که مرا به فکر وا داشت. با این که در مورد غذایش دقت کرده ام که از راه حلال به دست بیاید، نمی دانم به چه دلیل دست به این عمل زشت زده است. حال بگو چه کرده ای که فرزندمان چنین کاری را مرتکب شده است. زن کمی فکر کرد و عاقبت گفت: راستش هنگامی که محمد باقر را در رحم داشتم، یک بار وقتی به خانه همسایه رفتم، درخت اناری که در خانه شان بود، توجه مرا جلب کرد. سوزنی را در یکی از انارها فرو بردم و مقداری از آب آن را چشیدم. ملا محمد تقی مجلسی با شنیدن سخن همسرش آهی کشید و به راز مطلب پی برد. اگر در روایات اسلامی تاکید شده که خوردن غذای حرام ولو اندک در نطفه تأثیر سوء دارد به همین جهت است. لذا بزرگان علم تربیت گفته اند: تربیت قبل از تولد شروع می شود. 📗 ، ص 161 ✍ حسین مظاهری @Kashkuljudy