eitaa logo
خادم مجازی
159 دنبال‌کننده
1.7هزار عکس
330 ویدیو
7 فایل
بہ‌نامِ‌اللہ..🌱 دورهم‌جمع‌شدیم‌تابه‌حول‌وقوه‌الهے کمی‌ازشهادت‌وشهدابگیم‌و "رنگ‌بگیریم" •🕊 زیرمجموعہ‌کانالِ'عاشقانہ‌های‌حلال °• @Asheghaneh_halal •° •🕊 خادم‌کانال‌جهت‌انتقادیاپیشنهاد °• @nokar_mahdizahra •°
مشاهده در ایتا
دانلود
[ #نگاࢪ_خانہ😍 ] این جهان ندید مثل روی تو🌍 از گل و گلاب هم تو برتری🍀 ای امام ما ای ولی ما✨ پاک و بی ریا مثل گوهری💎 [و دݪ بہ آستان پر مہرت بستم♥] Eitaa.com/Khadem_Majazi
[ #عجݪ_فࢪجہ🌱 ] ❁﷽❁ 🌹 مولاے من مهدے جان🌹 قربان لبـان روزه دارٺ آقـا بے یار غریبانہ ڪجا مےگردے؟ سـردار و امیر آسمانے آقـا تنهـا و طرید در ڪجا مےگردے؟ #اےجان_جهان_ظهور_ڪن #اللهم_عجل_لولیڪ_الفرج [شݕ تار سحࢪ می گردد🌌 یڪ نفࢪ ماندھ از قوم که بࢪ میگردد✨] Eitaa.com/Khadem_Majazi
[ ❣] ♡- - - - - - - - - - - - - - - - - - -♡ یہ‌سرهم بہ‌قطعہ‌شهدای‌گمنام‌بزنیم اوناهم‌خوش‌رفیق‌هایےهستند؛بامرام‌ ومشتے ولےازخواهرومادرشون‌دور‌افتادن یك‌رفیق‌گمنام‌ انتخاب‌کنےوبراش‌خواهری‌کنےبرادریش‌رو توزندگیت‌میبینے💔✨ ♡- - - - - - - - - - - - - - - - - - -♡ [شهدا گاهے نگاهے به زیࢪ پایتان بیاندارید🍃] Eitaa.com/Khadem_Majazi
[ 🦋 ] ای ڪاش در این ماه خراسان باشمـ {🤲} در سایه‌ی لطفِ شمسِ تابان باشمـ{☀️} 🕊 آقا بطلب ڪه در چنین ماه عزیز {✨} بر سفره‌ی افطار تو مہمان باشمـ {✨😍} 😍 ✋ َ [نمے دانم کہ چࢪا اینقدر مهࢪبانے تو با من🧐] Eitaa.com/Khadem_Majazi
خادم مجازی
[ #عشق_نامہ💌 ] #نخل_های_بی_سر #قسمت_بیست_نهم جنازة احمد شوش و چندتا از بچه هاي اهـواز رو كه اين
[ 💌 ] چشم هاي ناصر ناگهان بـه قـد و بـالا ي بـرادرش حـسين، مـي دود و بقيـةحرفهاي راننده را نمي شنود. اول شك مي كند و بعد از اين كه چـشم هـايش را تيزتر ميكند او را ميبيند كه با بي ميلي به طرفش مي آيد. 👀ناصر صدايش ميزند: ـ حسين! هاله اي از غم و نگراني، گرداگـرد چهـرة حـسين را پوشـانده اسـت . 😞ناصـر ميپرسد: ـ اينجا چه كار ميكني؟ ـ هيچي... اومدم ... اومدم ماموريت.😔 حسين خودش را باخته و دست و پايش را گم كرده اسـت . نگرانـي ناصـر بيشتر ميشود: ـ مأموريت چي؟ چرا تو همي؟ ـ نه، چيزيم نيس. ناگهان دردي در وجود ناصر مي دود و تنش را سست مي كند.😞 ميخواهد در خود فرو رود و فكر كند و علت نگراني برادر را حدس بزند اما صـبرش طـاق ميشود و بيقرار، به برادر نهيب ميزند: ـ دِ بگو ديگه، چي شده؟ چرا اومدي اينجا؟ 😠 ـ اومدم... اومدم دنبال بابا ! خيال مي كردم اومده اهواز خونـة عمـو؛ امـا اينجـا نبود.😢 ناصر چشم از چهرة گرفتة برادر برنمي دارد.👀 حسين سرش را پايين انداختـه و به ناصر نگاه نمي كند؛ مثل وقتي كه اشتباهي مي كرد و ناصر اشتباهش را به او گوشزد ميكرد و او سكوت ميكرد. سكوت و شرم. ناصر دلش براي درماندگي برادر مي سوزد. 😔آرامتر مـي شـود و التمـاس آميـز ميپرسد: ـ حسين جون! من برادر بزرگتر توام؛ طاقتشو دارم؛ تو رو امام حسين، هرچـي شده بگو . 😭ما سه نفريم كه از بابا اينا دوريم؛ من و تـو كـه اينجـا ييم؛ شـهناز طوريش شده؟ كمي صبر ميكند و دوباره ادامه ميدهد: - يا بابا اينا بلايي سرشون اومده؟ حسين سر سنگينش را به زور از زمين مي كند. قد و بالاي درشت و تنومنـد برادر را ورانداز ميكند و چيزي را كه درصدد پنهان كردنش بود، 👀آشكار ميكند: ـ شهناز! دوباره سرش پايين مي افتد. لبهايش را ورمي چيند و به خود فشار مي آورد😭 تا ناصر گريه اش را نبيند؛ اما نمي تواند. ناگهان بغضش مي تركـد . 😭دسـتش را بـه جيب ميبرد و دستمالش را بيرون ميكشد. ناصر هنوز چشم به صورت برادر دوخته است و وامانده . سردرگم اسـت و نميداند چه بايد بكند . مثل برادر بگريد، يا دلداري اش دهد و يـا هـيچ نگويـد . 🥺 اشك هاي حسين دل ناصر را آتش مي زند و عزادارش مي كند، 😭صـداي هـق هـق حسين را، سؤال ناصر بلندتر ميكند: ـ حالا كجاست؟ ـ خرمشهر. گلوي ناصر را بغض مي گيرد. ميخواهد مثل حسين زير گريه بزند و راحت گريه كند، اما برادر را كنار خود حس ميكند و خود را نگه ميدارد. 🥺 ـ ننه اينا ميدونن؟ ـ نه! ناصر هنوز صورت تكيده و چشم هاي گريان حسين را نظاره مي كنـد . چنـد بار لب هايش را ورميچيند و سرانجام بغضي را كه در گلويش مانده ميتركانـد .😭 حسين همين كه صداي گرية برادر را مي شنود، خودش را در بغل او ميانـدازد و بلندتر گريه مي كند. ناصر به بغلش ميگيرد و او را ميان دست هـاي بـزرگ و سينه پهنش جاي مي دهد😭 [در دنیاے مدࢪن📱 به سبک قدیمے با تو سخن میگویم اے عشق دیرین♥️] Eitaa.com/Khadem_Majazi
[ ✌️🏻 ] ❇️ (حفظه‌الله): 🕊| شهادت، موهبت و امتیازی است که خداوند متعال نصیب این برجستگان کرده است و شرح حال و زندگانی شهیدان، جانبازان و رزمندگانی که در این مسیر درخشان قرار دارند، سراسر درس، و نشان‌ دهنده مراتب بالای معنوی آنان است. 🗓1398/07/08 [حقا ڪه تو از سلاݪہ زهرایے ݕا خندھ خود مرهم ࢪنج هایے😍] 🌸| Eitaa.com/Khadem_Majazi
[ #قراࢪ_عاشقانہ💗 ] از ازل لطف تو شد شامل حالم آری تا ابد در خور احسان توام یا زهرا شد یهودی ز نخ چادرت اسلام‌شناس فخرم این بس که مسلمان توام یازهرا [ السـلام علیک یا بنت نبی صلی‌الله‌علیه وآله ✋🏻] [دلم بھ آن مستحبی خوش است کہ جوابش واجݕ استـ😇] Eitaa.com/Khadem_Majazi
[ #سپیدانھ🌅‌ ] صـــــــبح زیباست...✨ اما لبخند زیبای شماست🥀 ڪه حالِ دلــم را، خـوب می‌کند.🤩 #صبحتون بخیر و معطر به یاد شهدای عزیز [و صبح بے تو مانند شب تاریڪ است🍀] Eitaa.com/Khadem_Majazi
خادم مجازی
••🍃🕊•• #خادمانه | #چفیه #ختم_صلوات امروز بہ نیت: •• شهید ابراهیم هادی •• ــــــــــــــــــــــــ
••🍃🕊•• | امروز بہ نیت: •• شهید مسلم خیزاب •• ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ📿🍃 مدافع حرم [🌷]ارسال صلوات ها [🌷] @Deltang_Karbala99 جمع صلـوات گذشتہ: • ۶۱۰ • ھـر روز مھمـان یڪ شھیـد👇 @Khadem_Majazi ••🍃🕊••
[ 👼] 🌼حضرت آقــــا: "فرزندان شهـــدا بدانند ڪہ پدرانشان موجب ابهت اسلام،در چشــم شیطانهاے عالم شدند"..😊✌️ [بابایے بغݪ کردن و بوسیدنت که هیچ حتی نشد یڪ دل سیر تو رو بو کنمـ😢] Eitaa.com/Khadem_Majazi
🍃ای شهید... در خاکریز های ، خدا را شناختی، برایش مناجات کردی،‌ ناله سردادی و شدی. هنوز سوز صدا و مداحی هایت در گوش همرزمانت به یادگار مانده است. برایمان بخوان. مدتی است محرومیم از دعای پنجشنبه شب های مسجد😔 🍃با سوز دلت بخوان، مدتی است خودمان را گم کرده ایم. نادما منکسرا را برایمان کن که شاید از این خواب ناز غفلت بیدار شویم. 🍃هرکس از توحرفی زد از عشقت به حضرت مادر گفت. روضه بخوان. برایمان از بگو شاید از آتشی که برای خودمان ساخته ایم خلاصی یابیم. بگو چه گذشت بین در و دیوار، شاید دلمان لرزید و اشکمان جاری شد. از میخ در هم بگو. شاید در به رویمان باز شد😭 🍃از وصیت مادر به دختر و بگو، شاید کبوتر دلمان پرکشید سوی . اما از بازوی کبود نگو، میدانی که ختم می شود به گریه های علی. صبرِ چاه را نداریم که در مقابل دل داغدار و اشک های تاب بیاریم.. 🍃نمی دانم در جبهه، چگونه عاشق شدید که شهادتتان همچون اهل بیت بود، یکی بی سر، یکی با دست های قلم شده، یکی و یکی با پهلوی شکسته و همچون خودت😞 🍃 در سنگرِ مناجاتت، روضه ی مادر را میخواندی که خمپاره، بازویت را کبود کرد و پهلویت را شکافت و تو بازهم به اقتدا کردی. 🍃این پایان ندارد.... سنگ مزارت و ذکر یا زهرایی که روی آن حک شده، نشانه ای است برای هر که دلش گره بخورد به حضرت مادر. فاتحه ای برای تو بخواند و حاجت بگیرد. راستی شنیده ام جوانان به واسطه تو می شوند. شاید هم اولین قدم برای ، خوشبختی است. سفارشمان را به مادر پهلو شکسته بکن❤️ 🌺شهادتت مبارک فرمانده. 🕊به مناسب سالروز ✍️نویسنده : 📆تاریخ تولد : ۲۳ تیر ۱۳۴۳ 📅تاریخ شهادت : ۵ اردیبهشت ۱۳۶۶. بانه 📅تاریخ انتشار : ۴ اردیبهشت ۱۴۰۰ 🥀مزار : اصفهان
طرح به مناسبت سالروز شهادت شهید محمد رضا تورجی زاده🖤🍂 @ammarabdi_ir
SAVE_20200713_183533.jpg
1.13M
فایل با کیفیت طرح به مناسبت سالروز شهادت شهید محمد رضا تورجی زاده🖤🍂 @ammarabdi_ir
[ 🌱 ] 💚 تا کی برای دیدن رویت دعا کنم؟ تاکی دودست خویش بسوی خداکنم؟ در پیشگاه قدس تو از خاک کمترم بگذار خاک پای تو را توتیا کنم [شݕ تار سحࢪ می گردد🌌 یڪ نفࢪ ماندھ از قوم که بࢪ میگردد✨] Eitaa.com/Khadem_Majazi
[ ❣] خـــداونـــدا...!🤲 نیستم برایت بمانم !😢 نیستم برایت باشم !😔 نیستم برایت قلم بزنم !😍 نیستم ڪہ برایت بمیرم !😞 مرا ببخش😔 با همه نقص‌هایم ...! با تمام ...!💔 لیاقت ندارم ولے...😔 دل ڪہ دارم ...!!!🥺 دلــــم میخواهد ...😍 😍❤️ [شهدا گاهے نگاهے به زیࢪ پایتان بیاندارید🍃] Eitaa.com/Khadem_Majazi
[ 🦋 ] خاڪ پای زائر شاه خراسان مےشومـ 😅• یارضا مےگویمـ و آیینه بندان مےشومـ🤩• بازهم ازلطف این آقاکه صاحب سفره است😊• بر سر این سفره جزء ریزه خواران مےشومـ😍• [نمے دانم کہ چࢪا اینقدر مهࢪبانے تو با من🧐] Eitaa.com/Khadem_Majazi
خادم مجازی
[ #عشق_نامہ💌 ] #نخل_های_بی_سر #قسمت_سی_ام چشم هاي ناصر ناگهان بـه قـد و بـالا ي بـرادرش حـسين، م
[ 💌 ] حسين سر به سينة برادر مي خوابانـد و حـالا راحـت ميگريد. 😭 سر بزرگ ناصر روي سر حسين قـرار مـي گيـرد و او را بيـشتر فـشار ميدهد. حسين ميگويد: - بريم داداش، بريم خرمشهر. و بلندتر ميگريد: 😭 ناصر گريه اش را ميخورد و ميگويد: 😢 ـ الان كه ديگه نميشه رفت. بايد بمونيم و صبح علي الطلوع راه بيفتيم. ـ آخه ممكنه ننه اينها بفهمن و تا ما بريم، خودشونو هلاك كنن.😞 نميتونيم بريم حسين . پياده كه نمي شه، با ماشينم چراغ لازمه . روشن كنـيم، رفتيم رو هوا. ☹️ حسين كوتاه مي آيد. دستمالش را دوباره بر چشم هاي خيـسش مـي كـشد و ديگر در اينباره چيزي نميگويد. 😐 حسين را به زور خواباند . نميخوابيد و ناصر وادارش كـرد؛ امـا همـين كـه راضي شد و سرش به متكا رسيد، خوابش برد .😌 هم كوفتگي راه بـر تـنش سـوار بـود و هـم خـستگي چنـد روزة عمليـات. و حـالا خـودش نشـسته اسـت و سيگارهايش را يكي پس از ديگري به آتش ميكشد و دودش را هوا ميدهد. 🚬 اگر هوا خنك بود و تا به حال در اتاق بسته بود، فضا را دود پر كـرده بـود، اما هوا گرم است و درها باز . از ميان دودهاي غليظي كه تنوره مـي كـشد و بـالا ميرود، خواهرش را مي بيند كه به خانه آمده و مثل هميشه عجله دارد . 😥 نيم خيز، چند لقمه برمي دارد و تندتند به ساعتش نگاه مي كند كه كلاسـش ديـر نـشود و شاگردهايش، در حسينية اصفهاني ها، منتظر نمانند . شهناز را مـي بينـد كـه گوشـةاتاق رو ي كتابهايي كه كوه كرده، ولو شده؛ يا ميخواند و يا مينويسد و هربار كه از او ميخواهند بخوابد، ميخندد و باز به كارش ادامه ميدهد.😄 ناصر آخرين سيگارش را خاموش مي كند و به پاكت خالي آن نگاه مي كنـد 👀 و چشمش را همانجا مي كارد. مجسمه اي را مي ماند كه به جاي چوب و سـنگ از گوشت ساخته اند؛ از گوشت و استخوان. صداي شليكي از همان نزديكي ها شنيده مـي شـود و لـرزش زمـين، چـرت ناصر را پاره مي كند. به دنبال صدا بيرون مي رود و در مسير آن به جـست وجـو ميپردازد.👂 طولي نمي كشد كه شعله اي از شكم زمين بيرون مي آيد و تنوره كشان، بالا و بالاتر مي رود. شعله انگار از دل ناصر بلند است و آتش، انگار روي قلـب او روشن. 😞 مدتي را همانجا مي ماند و از ميان شعله ها و دودهايي كه درهم پيچيده انـد و بالا مي روند، روزي را مي بيند كه مردم شهرش، جادة اهواز را پر كرده بودنـد و با زبان تشنه و بدن كوفته، خرمشهر را خالي مي كردند و مثل شهر وبـا زده از آن فرار مي كردند. خاطرة بچه هاي كـوچكي كـه دسـت هايـشان ميـان دسـت هـاي مادرشان بود و از تشنگي له له مي زدند، جگرش را مي سوزاند و كينه اش نـسبت به آنهايي كه سر راهشان آب آورده بودند و ليواني بيست تومـان مـي فروختنـد بيشتر ميشود. 😡 صداي شليك ها فروكش مي كند و زبانـه آتـش هـم پـايين تـر مـي آيـد؛ امـا فريادهايي كه از آن سمت مي شنيد، بلند و بلندتر شده است . تصوير خـواهرش شهناز دوباره گرداگرد چشمهايش را پر مي كند. ياد روزي مي افتـد كـه او را در مسجد جامع ديد . با چه شوري كار مي كرد. وقتي از او پرسيد : «چرا با بابـا اينـا نرفتي؟» گفت: «داداش، تو ديگه چرا اين حرفو مي زني؟ اينجا رو تـرك كـردن، يعني پشت به امام كردن». 😔 [در دنیاے مدࢪن📱 به سبک قدیمے با تو سخن میگویم اے عشق دیرین♥️] Eitaa.com/Khadem_Majazi
[ ✌️🏻 ] ❇️ (حفظه‌الله): 🕊| نباید اجازه داد این حقایقِ برجسته، کهنه و فراموش شود، و یا مجالی برای انکار آنها به‌وجود آید، همچنان‌که امروز برخی افراد، پاره‌ای از بیّنات انقلاب را صراحتاً انکار می‌کنند. 🗓1398/07/08 [حقا ڪه تو از سلاݪہ زهرایے ݕا خندھ خود مرهم ࢪنج هایے😍] 🌸| Eitaa.com/Khadem_Majazi
[ #قراࢪ_عاشقانہ💗 ] از بس کریم بود که انگشت بر دهن یک عده مانده اند سر سفرهٔ کریم حاتم که هیچ، طایفه ی حاتمان همه خود را رسانده اند سر سفرهٔ کریم [ السلام علیک یا حسن‌ابن‌علے علیه‌السلام ✋🏻 ] [دلم بھ آن مستحبی خوش است کہ جوابش واجݕ استـ😇] Eitaa.com/Khadem_Majazi
[ #سپیدانھ🌅‌ ] گرچه ازجور تو تا صبح نخوابیدم، لیک ... مصلحت نیست نگویم به شما صـُـبــ بخیر... #صبح‌ِتون‌‌شهدایی [و صبح بے تو مانند شب تاریڪ است🍀] Eitaa.com/Khadem_Majazi
[ 👼] اون لحظہ ڪہ روزِ اول مدرسه دست همه تو دستِ باباشونه یا وقتے یجایی اذیت میشن میرن باباهاشونو میارن... یا پز چیزایی که باباشون میخرن و تو مدرسہ میدن.. اون وقتے ڪہ همه مشغول ڪادوے روز پدر هستن... ولے من فقط یه عڪس و میگیرم رو قلبم و میگم بابا...قبل اینڪه بلد باشم بگم بابا رفتی...💔حتی حسرت اینم موند تو دلم.. چند؟!💵💔🚶‍♂ [بابایے بغݪ کردن و بوسیدنت که هیچ حتی نشد یڪ دل سیر تو رو بو کنمـ😢] Eitaa.com/Khadem_Majazi
[ #نگاࢪ_خانہ😍 ] به قلبم سوره کوثر نوشتند دلم را بنده قنبر نوشتند✨ به کوی اتش🔥 در لوح سینه صد و ده مرتبه نوشتند💛 [و دݪ بہ آستان پر مہرت بستم♥] Eitaa.com/Khadem_Majazi
[ 🌱 ] ❤️ يا صاحب الزمان ❤️ آقاي مـن ! مــولاي مـن ! از قـديــم گفته انـد : " خلايـــق هــرچه لايــق "بي راه نگفـته اند . اقرار مـــي ڪنيم هنوز ليـــاقت حضور در محـــضر شما را پيدا نڪرده ايــــم ڪه اگرغيـــر از اين بـــود هم اينـــک در زمان ظهـور و در حـــضور شما به سرمي برديـــم . از ماســت ڪه برماســــت " آري، ما مـــستحق بلــــاي غيبـــتيـم ؛ سزاوار چنــيـن سرنوشــتي هستـــيم ؛ تــو را نخواســته ايم ؛ به بي امامـــي "عـادت "کرده ايم ؛ هنــوز باورمان نـشــده 💥تا نيايي گره از ڪـار بشر وا نــشــود [شݕ تار سحࢪ می گردد🌌 یڪ نفࢪ ماندھ از قوم که بࢪ میگردد✨] Eitaa.com/Khadem_Majazi
[ ❣] چقدر زیباست روی تابلویی بنویسیم : ❣️جاده لغزنده است دشمنان مشغول کارند! با احتیاط برانید سبقت ممنوع... دیر رسیدن به پست و مقام بهتر از هرگز نرسیدن به "امام" است.. حداکثر سرعت بیشتر از سرعت "ولی فقیه" نباشد❣️ ❣️اگر پشتیبان "ولایت فقیه" نیستید لااقل کمربند "دشمن" را نبندید! دور زدن اسلام و اعتقادات ممنوع با دنده لج حرکت نکنید و با وضو وارد شوید این جاده مطهر به خون شهداست....❣️ [شهدا گاهے نگاهے به زیࢪ پایتان بیاندارید🍃] Eitaa.com/Khadem_Majazi
[ 🦋 ] ببین ڪه غرق گناهمـ،😢 بگیر دستمــ را به خاڪ پای تو ریزمـ 😍 تمامــ هستمــ را🍃 [نمے دانم کہ چࢪا اینقدر مهࢪبانے تو با من🧐] Eitaa.com/Khadem_Majazi