🌸تو را مى خوانم!
کارى از دستم بر نمى آید!...
حناىِ قول دادَنَم هم که پیش روى تو رنگى ندارد!...
مى نشینم کنار سجاده، تسبیح را مى گیرم و برایَت "وَاِن یَکاد"... مى خوانم!...
مادرجان همیشه مى گفت: براىِ سلامتىِ عزیزانت دعا کن!... و تو، عزیزترین هستى براى من!
سلام! تو را مى خوانم و قند در دلم آب مى شود!
#هیام
🖌@khoodneviss🖌
12.93M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شوخی کاربران لبنانی
🔺کاخ سفید داره حسینیه میشه!😁
اینجوری که داره پیش میره کم کم باید بریم.😎
صداگذاری تعدادی از جوانان لبنانی بر روی تظاهرکنندگان امریکایی
●ما حسینی هستیم
فرزندان #خمینی هستیم
به یاد(امام) #خامنهای هستیم...
#هیام: یه عده باور کردن این صدای واقعی هست. یکیش خودم اولش باور کردم.بعد که دقت کردم از کله تکون دادن اون اقای بلندگو به دست فهمیدم نه واقعی نیست😁
اونهم با این لهجه عربی غلیظ دارن سرود معروف حزب الله رو میخونن.
@khoodneviss
http://eitaa.com/joinchat/3496869910C9218c295b9
خودنویس
شوخی کاربران لبنانی 🔺کاخ سفید داره حسینیه میشه!😁 اینجوری که داره پیش میره کم کم باید بریم.😎 صداگذ
ولی هرکی اینو درست کرده خیلی حرفه ای بوده. 😂
دمش گرم.
همه باور کردن واقعیه.
هنوز بعضی ها تو شوک هستن میگن واقعی نیست😳
این یعنی حاکمیت رسانه بر ما .😎
سلام!
دیشب سورپرایزخوب بهتون ساخته ها🤨
نه امشب نمیتونم. ننوشتم.
ان شاء الله فردا .
برای نوشتن خوشه ی ماه نیاز به تمرکز زیادی دارم. اصلا مثل رویای وصال و جدال شاهزاده و شبگرد نیست. برای همین میبینید با فاصله ارسال میشه.
دیگه تحمل کنید منم شرمنده ام اما استطاعتم همینه
دقیقا مثل شعر باید تراوش بشه.
#هیام
سلام به همگی
شبتون بخیر 🌹
امشب بعد قرنی از خونه رفتم بیرون . دقیقا کوچه خیابون رو که دیدم مثل ادمهای ندید بدید بودم.
بعد چیزی که برام جالب بود اینکه خیلی ها راحت نشستن اب میوه میخوردن.
یکی سگشو اورده کنار پارک راه میبرد
تو پارک یکی از چرخ و فلک های کوچیک باز بود و بعضی خانواده ها رفته بودن پارک.
ما واقعا کرونا را شکست دادیم؟🤔
امروز وزیر بهداشت گفت در بازدید از حرم صحنه هایی دیده و گفته با این روشی که داریم پیش میریم اخرین لحظه گل به خودی میزنیم.
و اتفاقا تاکید کرد که خیلی از مسئولین فکر کردن کرونا تموم شده.
خیلی نامحسوس داشت اشاره به رییس جمهور میکرد😅
#هیام
خودنویس
💜🍃🧡🍃💙🍃❤️🍃 #خاطره_چلهیعاشقی_1 سلام من مریم هستم ۳۷ ساله و اهل یکی از کلانشهرهای وطنم ایران ب
💜🍃🧡🍃💙🍃❤️🍃
#خاطره_چلهیعاشقی_2
سعید آشفته و نگران بود چون توانایی فراهم کردن یک زندگی مرفه همانند آنچه تاکنون داشتم را نداشت.
در همین ایام یکی از همسایگان که پیرزنی بسیار زنده دل و شاداب بود و رفت و آمد زیادی هم با ما داشت برای پسر یکی از اقوامش من را از پدر و مادرم خواستگاری کرد.
علی از خانواده ای بسیار سرشناس و ثروتمند والبته محترم بود.
من که به بهانه های مختلف خواستگارهای خودم را رد میکردم دیگر در این مورد خاص هیچ بهانه ای نداشتم.
موضوع را با سعید در میان گذاشتم و سربسته به او فهماندم که اگر دیر بجنبد ممکن است هردو ضرر کنیم.
اصرار های خانم همسایه و پدرو مادرم و دل نگرانی های سعید که احساس میکردم چیزی را از من مخفی میکند حقیقتا کلافه ام کرده بود .
مادرم، خاله ام را واسطه کرده بود که اجازه بدهم حداقل برای خواستگاری بیایند و اگر نخواستم به بهانه ای ردشان کنم ولی من از قبل میدانستم که هیچ بهانه ای برای رد کردنشان ندارم.
روزی که علی و خانواده اش برای خواستگاری آمدند من تمام مدت دعا میکردم کاش من را نپسندند. چون با دیدنشان تازه مطمئن شدم که اگر سعید نبود حتما علی را به عنوان مرد آینده ام انتخاب میکردم.
وقتی مادر علی اجازه خواست که برای حرف زدن با همدیگر به مکان خلوتی برویم فهمیدم دعایم مستجاب نشد.
علی من را پسندیده بود .
هنگامی که برای حرف زدن رفتیم واقعا نمیدانستم چه سوالی باید از او بپرسم .
تمام وقت آرزو میکردم ای کاش اکنون سعید به جای او نشسته بود و راجع به آینده مان حرف میزدیم .
بیشتر علی صحبت میکرد. حالت نگاهش و لبخند روی لبش حاکی از رضایت داشت و مدام از من میخواست هرسوالی دارم از او بپرسم .
من هم چند سوال کلیشه ای راجع به شغل و سن و ... پرسیدم و گفتم که دیگر سوالی ندارم .
چشمان علی رنگ تعجب به خود گرفته بود .
پرسید:
_ مطمئنی سوالی نداری؟
و وقتی با پاسخ منفی من مواجه شد لبخند روی لبانش شکوفاتر شد.
این حالتش برای من هم عجیب بود ولی چندان اهمیتی نداشت چون در هر صورت پاسخ من منفی بود .
بعد از رفتنشان کسی از اعضای خانواده ام نبود که لب به تحسین از علی باز نکرده باشد واقعا هم جای تحسین داشت .
پسری مومن و باوقار با شغل و درآمد خوب خانواده ای بسیار محترم و نامی
و از نظر ظاهری هم مقبول و مورد پسند.
حرفی برای گفتن و بهانه ای برای رد کردن نداشتم جز اینکه علی به دلم ننشست.
حرفم برای همه خنده دار بود برای همه حتی کوچکترهای جمع.
از فردا اصرارهای علی برای جلسات بعدی شروع شد.
وقتی با هزار زحمت خانواده ام را قانع کردم که به درد هم نمیخوریم.
این علی بود که کوتاه نمی آمد و خواهان جلسات بیشتری بود تا به قول خودش من را قانع کند به خواهرش گفته بود علاوه بر ظاهر این دختر که بسیار به دلم نشسته رفتار موقرانه اش بیشتر مجذوبم کرده است .
ظاهرا برایش عجیب بوده که چرا من هیچ سوالی راجع به مال و منال و میزان درآمدش از او نپرسیده ام و حال آنکه هرجا به خواستگاری میرفته اولین سوال دخترها همین بوده است .
حالا میفهمیدم چرا اینقدر در جلسه خواستگاری از من میخواست هر سوالی دارم بپرسم و چرا با چشمانش اظهار تعجب و البته خوشحالی میکرد.
سعید اما همچنان دل نگران و البته منفعل شاهد ماجرای ما بود.
نه مستقیم میگفت که به خواستگاریم می آید و نه اجازه میداد که راجع به علی حتی فکر کنم .
در دوراهی عجیبی بودم .
تکلیفم با خودم هم مشخص نبود .
علی دست بردار نبود و مدام دیگران را واسطه میکرد .
خواهرانش را به عناوین مختلف مثل شرکت در مجلس مولودی خوانی که در منزلمان برپا بود به نزد من میفرستاد و یا برای نذری پزان سالانه شان خانواده ام را دعوت میکرد.
تصمیم گرفتم با سعید قاطعانه صحبت کنم باید میدانستم اصلا من قرار است جایی در زندگی آینده اش داشته باشم یا نه؟
نزدیک ماه رمضان بود و سعید به پیشواز رفته بود؟
جدیدا رنگ و روی زرد و ضعف های گاه و بیگاهش من را به فکر برده بود.
.
#ادامهدارد ...
نویسنده: #مریم
❤️🍃💜🍃❤️🍃💜🍃❤️🍃💜
@Khoodneviss
❤️🍃💜🍃❤️🍃💜🍃❤️🍃💜
خودنویس
💜🍃🧡🍃💙🍃❤️🍃 #خاطره_چلهیعاشقی_2 سعید آشفته و نگران بود چون توانایی فراهم کردن یک زندگی مرفه همانن
این خاطره رو بخونید.👆👆
خیلی از دخترای ما به چنین بلایی مبتلا هستند.
بادل بستن به یک نفر تمام پل های جلوی خودشون رو خراب میکنند.
خیلی از این ها ممکنه هم کفو شون نباشن . ولی خیلی هاشون هم واقعا هستن.
تنها عاملش هم وابستگی هست.
رابطه ای که با وابستگی شکل میگیره و وقتی دل میره دیگه محاسن دیگران دیده نمیشه.
این برای یک انتخاب درست و ازدواج صحیح مشکل ساز میشه.
چون با وابستگی و تعلق تمام جوانب طرف مقابل دیده نمیشه. و فقط دو نفر محو محاسن همدیگه میشن.
شب های بعدی نکته های مهم دیگه رو همراه با خاطره عنوان میکنیم.
#هیام
خواهشا فعلا دور و بر خانواده ات نپلک. مراعات کن.
خیلی ها جدی نمیگیرن میگن خب یه سرماخوردگیه یا مثلا اگر مثل فلانی باشه که خوبه بذار بگیریم.
اخه مسئله این هست که مشکل شما نیستی. تصور کنید در یک خانواده ۴۰ یا ۵۰ نفره با روابط فامیلی فقط یک نفر یه اتفاقی براش بیفته. (خداینکرده) و همه در حد یک روز بیمار شن و بعد فورا حالشون خوب بشه.
چقدر غم انگیز هست همون یک نفر.
خلاصه شما رعایت کنید.
از اونهایی که بی اعتقاد هستن توقعی نیست. اگرچه این رعایت در چارچوب حفظ حقوق شهروندی هم هست.
اما از ما مذهبی ها توقع بیشتری میره.
حق الناسه و خیلی ها این حق الناس را رعایت نمیکنند. توصیه حضرت اقا چی بود؟
رعایت کردن !
#هیام
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این کلیپ رو ببینید.👆👆
یادم به وعده ی رهبر معظم انقلاب افتاد:
💠تعبیر غرق شدن کشتی تایتانیک و غرق شدن ایالت متحده آمریکا بزودی ان شاء الله💠
که البته ی همه ی این ها نیازمند مسائل دیگری هم هست.و به یک باره اتفاق نمی افتد.
#هیام
@khoodneviss