eitaa logo
خودنویس
2.1هزار دنبال‌کننده
2.5هزار عکس
945 ویدیو
22 فایل
✒#زهراصادقی تخلص: هیام نویسنده سیاسی رمان نویس و تحلیلگر کارشناس ارشد جزا و جرم شناسی ارتباط با من @z_hiam کانال داستان ها http://eitaa.com/joinchat/2126839826C589c9be5e4
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام! هرسه کوچه خاطرات و کوچه احساس کانال داستان هاست. خودنویس هم که سیاه مشق های متفرقه است. در خدمتیم
سلام کتاب های معرفتی با تم معنوی را سعی کنید از زندگینامه ی بزرگان بخونید. علما، عرفا کتاب هایی چون که شرح اکثر علما را دربردارد. از کتاب های غافل نشید. برای قشر نوجوان هم خوب است. با توجه به این که گروه سنی نوجوان هستید توصیه نمی کنم خیلی در وادی عرفان و کتاب های متن سنگین وارد بشید. ابتدا معرفتی بخوانید. از کتب شهید مطهری هم شروع کنید.
رمز گشایی از برنامه دجال (2020) : I, Pet Goat 2.99 یک توصیه برای علاقه مندان به مباحث مهدویت، صهیونیسم پژوهی و مباحث مربوط به فراماسونری. تعدادی از اساتید مهدویت و صهیونیست پژوه بر روی یک‌ انیمیشن که پلن آینده پژوهشی فراماسونهاست، حدود ۱۷ماه کار پژوهشی انجام داده اند و حاصل آن ۱۷ساعت فیلم هست که در سایت و سایت به رایگان بارگذاری شده. راهنمایی: هر کدام از این شخصیت ها نمادی هستند که قطعا نیاز به تحلیل دارد. این انیمیشن در سال ۲۰۱۲ ساخته شده است. با دیدن این فیلم‌ها علت بسیاری از اتفاقات سالهای اخیر و برنامه های صهیونیست ها برای سال های آینده را متوجه خواهید شد. @khoodneviss
سلام به همگی. شبتون بخیر🌹 خیلی از اعضا درخواست داشتند که داستان ها به صورت فایل صوتی و صدای استودیویی کار بشود. اگر بزرگوارانی تمایل دارند یا کسی را می شناسند که بتونند در این کار داوطلبانه کمک کنند لطفا به پی وی من پیام بدید. بهرحال برای تولید محتوای ارزشی این سبک صوتی قطعا میتونه مفید باشه. خدا را چه دیدید شاید به فیلم هم نزدیک شدیم☺️
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
خیلی از ما به این درد مبتلاییم ... ببینید نسخه ی امام حسن عسگری علیه السلام را. @khoodneviss
سلام. حقیقت اینه من بعد از رویای وصال تصمیم داشتم فصل دومش را بنویسم. اما چون خیلی داستان تلخ هست و این جرات رو به خودم نمیدم تو شرایطی که روحیات همه به نوعی خسته است و در شرایط کرونایی به سر میبریم خواننده ها را دچار افسردگی کنم؛ لذا فعلا دست نگه داشتم اگر شرایط عادی شد شاید نوشتم. شاید هم نشد و داستانی مرتبط با آن نگاشته شد. هنوز تصمیم نگرفتم.
♡﷽♡ 💜 ✍️به قلم: 🍃 کل کل کردن در مرامم نبود اما ماجرا با آن آدم بدجور داشت پیچیده می شد. یک سر طناب دست من بود و سر دیگر دست او. هر لحظه یکی می کشید. مانده بودم آخر کدام یک کله پا می شویم. کله پا شدن هم عالمی داشت. مثل هندوانه ای میشدیم که با زمین خوردن خونابه اش کف زمین روان می‌شد. روز بعد در یکی از کلاس ها بحث از آزادی حجاب و پوشش شد و مثل همیشه فتانه سوال داشت. موهایش را که یک طرف روی صورتش ریخته شده بود؛ کنار زد و پرسید: چرا ما نباید پوششمون رو خودمون انتخاب کنیم؟ چراحجاب اجباری؟ اینجا هم مثل کشورهای دیگه هرکسی هرچی دوست داره بپوشه. استاد رو به دانشجویان نگاهی کرد و گفت: کسی نظره نداره؟ آقای جمشیدی که حدودا از ما مُسن تر بود به حرف آمد. قد کوتاهی داشت. نسبتا فربه، با موهایی که در جلوی پیشانی‌ اش خالی تر از پشت بودند _خب حجاب حکم قرآن هست و تو حکومت اسلامی هم جزء مواردیه که باید اجرا بشه. این هم احکام دینه و جزء قانون. فتانه سرش را چرخاند به طرف جمشیدی و حق به جانب گفت: کجای قرآن دستور داده که واجبه و باید حتما حجاب قانون بشه؟ تا جمشیدی خواست جواب بدهد، استاد گفت: کاش یکی از خانم ها صحبت می کرد، اگر امکان داره چون موضوع بحث مربوط به خودشون هست. اما هیچ کس جوابی نداد. هرکس سرش گرم پچ پچ با بغل دستی اش بود. محبوبه آرام به شانه ام زد. "پاشو بحث حیثیتیه، جواب بده" سگرمه هایم در هم رفت. _خودت چرا پا نمیشی، همش من باید جواب بدهم؟ با لبخندی که حکم دو هندوانه ی زیر بغل داشت گفت:من مثل تو نمیتونم، تو خیلی قشنگ تر جواب میدی خانم. بلند شو" سری به علامت تاسف تکان دادم و بلند شدم. _ ببخشید استاد اجازه هست من چند دقیقه وقت کلاس رو بگیرم و در این باره نکاتی عرض کنم؟ استاد با خوش رویی جوابم را داد _ بله خیلی هم عالی بفرمایید . به طرف تخته رفتم. کمی مضطرب بودم اما با یادآوری حرفی که می خواستم بزنم اضطرابم فروکش کرد. روبه روی دانشجویان ایستادم، نگاهم به آخر کلاس افتاد. باید نادیده اش می گرفتم. نفس عمیقی کشیدم و با بسم الله شروع کردم. _این بحث، ترم قبل هم در یکی از کلاس ها مطرح شد خانم غیاثی! اگر یادتون باشه. خوب می فهمیدم سوال هایش برای چیست؟ دنبال جواب نبود. مغزش را با چهار تا شانتاژ خبری پرکرده بود و ژست روشن فکری را در پس عینک و فرم انگشتان کنار شقیقه اش به یادگار گذاشته بود. فضای ذهنیش سیاه و تاریک از اهرمین رسانه بود. ایران را دیوی پلید میدید که هر آن آماده ی بلعیدنش است. _اما در مورد این سوال باید بگم که همونطور که اقای جمشیدی گفتند حکم قران هست. آیه اش هم همه تون می دونید. جزء واجبات دینه. از اون جا که بحث حجاب یه بحث اجتماعیه و نه فقط فردی باید در جامعه چارچوب داشته باشه. ما داریم در جامعه با هم زندگی می کنیم. شما نمی تونید بگید پوشش و رفتار من به شما مربوط نیست. من هر جور دوست دارم و دلم میخواد لباس میپوشم. کسی آخر کلاس میان حرفم پرید : _چرا نمیشه؟خب ایشون دوست دارن پوششون رو خودشون انتخاب کنند. این حقشون هست. بقیه میتونند نگاه نکنند. چرا اجبار باشه؟ الان کشورهای عربی یا مالزی رو ببینید، هم مسلمون اند و هم آزادی پوشش دارن. باز هم میکائیل معینی .نگاهم را به آخر کلاس کشیدم. دست به سینه و با ابروهای نسبتا گره کرده، نگاهم می کرد. از پره های بینی ام بوی دود بالا می آمد. سرم برای لحظه ای تیر کشید. انگار دستی، پشت سر و گردنم را فشار می داد. هر لحظه دردش تا عمق مغزم رسوخ می کرد. آب دهانم را قورت دادم و گفتم: اگر قرار بر دل خواستن باشه که هر کسی دوست داره هرجوری دلش میخواد رفتار کنه، خب منم دوست دارم مثلا ... ببخشید اما مثلا یه کشیده بزنم تو گوش شما ...اون وقت شما میتونید عکس العمل نشون ندید؟ ابروهایش را بالا داد. شاید باور نمی کرد این قدر صریح جواب بدهم. خودم هم باور نمی کردم. _اگر قرار بر اینه که در جامعه هر کس هرجور دلش خواست رفتار کنه که سنگ رو سنگ بند نمیشه. در ضمن مگه شعار حقوق بشر یا حتی قانون این نیست که آزادی، زمانی معنا پیدا می کنه که مانع حقوق دیگران نشه. به آقای جمشیدی اشاره کردم. _الان حق طبیعی این آقا و خیلی های دیگه اینه که سعادت دنیا و اخرت نصیبشون بشه. اگر افرادی دلشون نمیخواد به سعادت برسند آزادند. "لا اِکْراهَ فِی الدّین"، اما اجازه ندارند مانع سعادت دیگران بشن. حالا مثلا یه خانم با آرایش زننده و پوشش خیلی باز در جامعه ظاهر بشه. شما میگید مردها چشماشون رو ببندند، به نظرتون چقدر میشه؟ در محیط کار، تحصیل، خیابون و هرجا ... مگه میشه با سر پایین زندگی کرد؟ خود شما میتونید؟ 👇👇
وقتی میگن آزادی پوشش که نتیجه اش صرفا روسری برداشتن نیست. وقتی میگیم فِ، ملت تا فرحزادشو میرن. بذارید یه مثال بزنم. شما مثلا یه دختر دارید آیا به دخترتون اجازه میدید با پسری دوست بشه با این تفکر که خودش میتونه مراقب خودش باشه؟ این یعنی ما بگیم تو جامعه هر کس هرجوری دلش خواست بپوشه و بگرده، بقیه هم مواظب باشن. میشه این طوری زندگی کرد؟ این جا دیگر نگاهم به او نبود. او را کنار زده بودم مثل تمام مردهای دیگر که از آن ها فراری بودم. _ در یک جمله حرفامو جمع کنم. مفسده این کار خیلی زیاده. اون هایی که دنبالِ رو سبکِ زندگیِ غربی هستن این نظر رو دارند. به آمارهای غرب نگاه کنید در بحث خانواده چقدر موفق بوده‌اند؟ ابتذال جنسی در غرب چقدر زیاد است؟ فتانه گفت : چرا راه دور بریم همین ایران خودمون، تا دلتون بخواد فحشا هست. هر روز یه اتفاق تازه. _نه دیگه سیاه نمایی نکنیم. کمی واقع بین باشیم. بله در ایران هم متاسفانه وجود داره ولی قطعا به اندازه غرب نیست. چون چارچوب خانوادگی بیشتر رعایت میشه، چون دین مانعی هست بر سر امیال بشر. چون خانواده ها حریم دارن. البته اگر جلوشون رو نگیریم همین هم از دست میره. ادامه ی رمان را از این کانال بخوانید👇👇 ↩️ .... ❌ ✅این رمان فقط مجوز انتشار در کانال نویسنده( کوچه‌خاطرات) را دارد. https://eitaa.com/joinchat/3628531766Cbdf70e0912
خودنویس
وقتی میگن آزادی پوشش که نتیجه اش صرفا روسری برداشتن نیست. وقتی میگیم فِ، ملت تا فرحزادشو میرن. بذاری
اونهایی که سوال داشتید میتونید جدال شاهزاده وشبگرد را دنبال کنید. در کوچه_خاطرات دعا کنید برای چاپ موافقت کنند. اگرچه قصد چاپ نداشتم اما از بس اصرار کردید که میخوایم مباحث تخصصیش رو داشته باشیم، فعلا در حال رایزنی هستیم. تا ببینیم چه شود.
🍃و کَمْ مِنْ ثَنَاءٍ جَمِیلٍ لَسْتُ أَهْلاً لَهُ نَشَرْتَهُ. . . ” اى خدا اى مولاى من چه بسیار … و چه بسیار ثناى نیکو که من لایق آن نبودم و تو از من بر زبانها منتشر ساختى. ” چه تلخ است آن گاه که دیگران خوبت می پندارند و خود میدانی چه هستی؟ بوی تعفنت تا کیلومترها به مشام می رسد. بوی گندیدگی نمی گذارد تکان بخورم. احساس سنگینی دارم. گوشت های آلوده ی گناه به بدنم چسبیده اند. غوطه ورم در پلیدی نفسم. روزها می گذرد و میرسی به زمانی که خود را میشناسی و آگاهی ازین غفلت که هردم از عمر خویش به تباهی و عصیان و سرکشی به سر بردی. حالا چه در کوله بار داری؟ کاش فقط عصیان و سرکشی بود. تکرار بر عصیان و سرکشی و گناه برایت طنابِ دار می سازد و به گلویت می اندازد. حلقومت را فشار می دهد. و تو نای نفس کشیدن هم نداری. " وای بر من که هر ثانیه از عمر خویش را باید به نعره بگویم : ” وَ کَمْ مِنْ ثَنَاءٍ جَمِیلٍ لَسْتُ أَهْلاً لَهُ نَشَرْتَهُ. . . ” سخت است، سخت است، سخت … که گمراه باشی و خاطی، ولی نیک برایت بگویند و بپندارند." خدایا تو فقط می دانی منِ آلوده که هستم؟ حتی به رویم هم نمی آوری! ترس دارم. ترس از این که به رویم بیاوری. شده ام مثل کودکی که خطا کرده و مادرش در برابرش ایستاده. تو بر من سخت گرفته ای، خشمگینی، حتی دستت بالا می رود که بزنی، اما من خودم را در آغوشت می اندازم و از تو به خودت پناه می برم. مهربانا! به کرم و رحمت و مهربانیت ببخش‌.