🍃 در بلخ مردی علوی (از سادات منتسب به امیرالمؤمنین علی ع) زندگی میکرد تا اینکه بیمار شد و بعد از دنیا رفت.
🍃 همسرش گفت: با دخترانم به سمرقند رفتم، تا مردم کمتر ما را سرزنش کنند و در سرمای شدید وارد این شهر شدم و دخترانم را به مسجد بردم و خودم برای تهیّه چیزی بیرون آمدم.
🍃 دیدم مردم در اطراف شیخی اجتماع کردهاند، پرسیدم: او کیست؟
گفتند: شیخ شهر است.
من نیز نزد او رفتم و حال و روزم را شرح دادم ولی او گفت: دلیلی بر سیادتت بیاور و توجهی به من نکرد و من هم به مسجد بازگشتم.
🍃 در راه پیرمردی را در مغازهای دیدم که تعدادی در اطرافش جمعاند،
پرسیدم: او کیست؟ گفتند: او شخصی مجوسی است،
با خود گفتم: نزد او بروم شاید فرجی شود. لذا نزد وی رفته و جریان را شرح دادم.
🍃 او خادم را صدا زد و گفت: برو و همسرم را خبر کن، تا به اینجا بیاید،
پس از چند لحظه بانویی با چند کنیز بیرون آمد. شوهرش به او گفت: با این زن به فلان مسجد برو و دخترانش را به خانه بیاور!
🍃 سیده میگوید: همراه این زن به منزل او آمدیم و جایی را در خانهاش به ما اختصاص داد و به حمام برد و لباسهای فاخر بر ما پوشاند و انواع خوراکها را به ما داد و آن شب را بهراحتی سپری کردیم.
🍃 در نیمههای شب شیخ مسلمان شهر در خواب دید، قیامت برپاست و پرچم پیامبر (ص) بر بالای سرش بلند شد.
در آنجا قصری سبز را دید و پرسید: این قصر از آن کیست؟ پیامبر (ص) فرمود: از آن یک مسلمان است. شیخ جلو میرود و پیامبر (ص) از او روی میگرداند
✨ عرض میکند: یا رسولالله (ص) من مسلمانم چرا از من اعراض میکنی؟
فرمود: دلیل بیاور که مسلمانی؟ شیخ سرگردان شد، و نتوانست چیزی بگوید.
پیامبر (ص) فرمود: فراموش کردی، آن کلامی را که به آن زن علوی گفتی؟ این قصر از آن مردی است که این زن در خانه او ساکن شده✨
🍃 در این موقع شیخ از خواب بیدار شد و بر سر و صورت خود میزد و میگریست. آنگاه خود و غلامانش برای یافتن زن علوی در سطح شهر به تجسّس پرداختند، تا اینکه فهمیدند، او در خانه یک مجوسی است.
🍃 شیخ نزد مجوسی رفت و تقاضای دیدن وی را نمود، مجوسی گفت:
نمیگذارم او را ببینی. شیخ گفت: میخواهم این هزار دینار را به او بدهم.
️گفت: نه، اگر صد هزار دینار هم بدهی نمیپذیرم
🍃 وقتی اصرار شیخ را دید، گفت: همان خوابی را که دیشب تو دیدهای من هم دیدهام من رسول خدا (ص) را در خواب دیدم که فرمود: این قصر منزل آینده تو است.
سوگند به خدا من و همه اهل خانه به دست او مسلمان شدهایم‼️
📚 ارشاد القلوب الی الصواب، ج 2، ص: ۴۴۵
✅ @KHURASANO_SISTAN
✅ فرزندان کوروش اکنون در کدام سرزمین زندگی میکنند؟!
🔸حقیقت این است که ادعای جدا بودن خونها و نژادها خرافهای بیش نیست. نژاد سامی و آریایی و غیره به صورت جدا و مستقل از یکدیگر فقط در گذشته بوده است، اما حالا آنقدر اختلاط و امتزاج و نقل و انتقال صورت گرفته است که اثری از نژادهای مستقل باقی نمانده است.
🔹بسیاری از مردم امروز ایران که ایرانی و فارسی زباناند و داعیه ایرانیگری دارند، یا عرباند یا ترک یا مغول، همچنانکه بسیاری از اعراب که با حماسه زیادی دم از عربیت میزنند از نژاد ایرانی یا ترک یا مغول میباشند. شما اگر همین حالا سفری به مکه و مدینه بروید، اکثر مردم ساکن آنجا را میبینید که در اصل اهل هند یا ایران یا بلخ یا بخارا یا جای دیگری هستند.
🔸شاید بسیاری از کسانی که نژادشان از کوروش و داریوش است، الان در کشورهای عربی تعصب شدید عربیت دارند و بالعکس شاید بسیاری از اولاد ابوسفیانها امروز سنگ تعصب ایرانیت به سینه میزنند.
📝 استاد مطهری، خدمات متقابل اسلام و ایران، ص56
✅ @KHURASANO_SISTAN
4_6003564552602522107.mp3
3.93M
📝 پادکست «شیعههای آخرالزمان»
👤 استاد پناهیان
🔸 شیعیان در آخرالزمان به شدت دچار اختلاف میشن تا جایی که در صورت هم...
⏰ یکی از عوامل بسیار مهم در اختلاف بین شیعیان؛ زماننشناسی است، ای صاحبِ الزمان ما زمانمون درسته
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ گفتگوی صمیمانه عموپورنگ با کودک مهاجر افغانستانی
داریوش فرضیایی، (عموپورنگ) که بصورت تصادفی با یک کودک ۱۲ ساله افغانستانی روبهرو شده است صمیمانه با او گفتگو میکند
این کودک بیمار است و برای مداوا به ایران آمده است
⭕️ شعر از سید علی موسوی گرمارودی شاعر و نویسنده معاصر ایرانی در رثای رهبر شیعیان افغانستان شهید مزاری
دیدم مزار پاک تو وز جان گریستم
بر سر نوشت شیعه ء افغان گریستم
سید علی کنار تو آرام خفته بود
بر آن شهید پاک هم از جان گریستم
یعنی وفا کنار شرف آرمیده بود
بر این سلام گفتم و بر آن گریستم
سید علی کنار تو آمد دو باره لیک
آن شاعرم که بر تو از ایران گریستم
سید علی موسوی گرم رودی ام
آن کز غم تو از بن دندان گریستم
آه ای سترگ چون قلل کوه بامیان
بر دامنت چو چشمه ء جوشان گریستم
یک لمحه خاک ، آینه شد در نظر مرا
بر قامت رشید تو عریان گریستم
آن زخم هاکه بر تنت از دشمنان ر سید
بیش از هزار بود و فراوان گریستم
و انگه هزار زخم که بر سینه داشتی
یک یک به بوسه شستم و بر آن گریستم
دیدم هزار بار ستم بر « هزاره گان»
در پیش چشم و با دل بریان گریستم
از داغ صد شنکجه تنت دشت لاله بود
ابر بهار گشتم و باران گریستم
با یادت ای مزاری نستوه ای دلیر!
مو ییدم ابتدا و به پایان گریستم
⭕️ هزارهها چه وقت از تاریخ عبرت میگیرند؟
هنگامیکه خبر قتلعام و نسلکشی هزارهها توسط امیر عبدالرحمنخان بهگوش میرزای بزرگ شیرازی در سامرای عراق رسید، میرزا نامهای تند و زنندهای به ناصرالدین شاه قاجار نوشت و او را بهخاطر سکوت و بیتفاوتیاش در برابر چنین فاجعهی هولناک به باد انتقاد گرفت.
شاه قاجار وزیر مختار انگلیس در تهران را طلبید نامهی میرزا را در اختیارش قرار داد. سرانجام نامهٔ مرجع اعلی شیعه به ویسرای هند (حاکم انگلیسی هند) در دهلی فرستاده شد.
شاه قاجار و حکومت انگلیس که از موضعگیری و فتوای سیاسی میرزا سخت وحشت داشتند و نفوذ کلام او را در فتوای تحریم توتون از نزدیک ناظر بودند، از نامهی پرخاشگرانه میرزا به شاه قاجار، بهشدت تکان خوردند و از امیر خونخوار افغانستان خواهان علاج و چارهجویی شدند.
امیر جلاد از این پیشآمد و مسؤولیت سنگین و لاعلاج، سخت به وحشت افتاد. برخی از سران قزلباش مانند میرزا ابوطالب، میرزا محمدحسین و … که از راههای چاپلوسی و پیشکشکردن دختران ماهرویشان، نزد امیر جایگاه و پایگاه یافته بودند، دیوان و دفتر امیر در مرکز و ولایات را در اختیار داشتند، در باغ بابر کابل نزد امیر رفته و او را اندوهناک و متأثر دیدند، با چاکرمنشی، خاکساری و اشکریزی جویای علت گشتند، امیر آنان را در جریان نامهی میرزا گذاشت و خواستار علاج و چارهجویی شد. سران قزلباش با گذاردن دست روی چشم، حل قضیه را متقبل شدند.
فردای آن روز، سران قزلباش در باغ خان شیرینجان قزلباش جمع شدند، در نامهٔ مفصلی که به مرجع اعلی شیعه نوشتند تذکر دادند: آنچه که مرجع عظیمالشأن در مورد بد رفتاری و قتلعام شیعیان افغانستان توسط امیر شنیده، عاری از حقیقت و کاملا دروغ است. ما نویسندگان نامه، همه از شیعیان هستیم، در دورهی امیر عادل امیر عبدالرحمن خان در آرامترین و شادترین زندگی به سر میبریم، قتلعام و بد رفتاری که هیچ، بلکه قطرهخونی از بینی بز شیعه به زمین نریخته، تعریف و تمجیدهای فراوانی دیگری از بابا و اجداد امیر را درج نامه نموده، مهر و امضا زدند و تسلیم امیر کردند.
📚 سراجالتواریخ، ج۳، بخش۲، حوادث سال ۱۳۱۲ق، ص۴۳۱، چاپ محمدابراهیم شریعتی
__
حالا هم دقیقاً همان جریان در حال تکرار شدن است. مردم ما در سطح جهان دادخواهی و نسبت به نسلکشی هزارهها اعتراض میکنند؛ اما عدهای بهظاهر خودی، میگویند که امنیت هزارهها کاملاً تأمین است و اعتراضات مردم را دسیسه خارجیها علیه امارت اسلامی میدانند. جالب اینکه تعدادی از هزاره های خشکمغز، سادهلوح، بیعقل و خشکهمقدس نیز با این جریانی که همیشه مردم ما را از پشت خنجر زدهاند، همنوا هستند.
نسیم جعفری
✅ @KHURASANO_SISTAN
Abdolreza Helali - Beiat (320)-۱.mp3
2.43M
🎼 بیعت میکنم همین ساعت همین لحظه
با نوای عبدالرضا هلالی
و سجاد محمدی
#آهنگ
#شاهنامه ۱۳
#داستان_رستم_و_شغاد
بخش۵
ببخشید رستم گناه ورا
بیـفزود زان پایگاه ورا
بفــــــرمود تا سر بپوشید و پای
به زین بر نشست و بیامد ز جای
بر شهر کابل یکی جای بود
ز سبزی زمینش دلارای بود
بدو اندرون چشمه بود و درخت
به شـــــادی نهادند هرجای تخت
بســی خوردنیها بیاورد شاه
بیاراست خرم یکی جشنگاه
می آورد و رامشگران را بخواند
مـــهان را به تخت مهی بر نشاند
ازان پس به رستم چنین گفت شاه
که چـــــون رایت آید به نخچیرگاه
یکی جای دارم برین دشت و کوه
به هـــــر جای نخچیر گشته گروه
همه دشت غرمست و آهو و گور
کسی را که باشد تگاور ســــتور
به چنگ آیدش گور و آهو به دشت
ازان دشـــــت خرم نشــاید گذشت
توضیح:
رستم گناه شاه کابل را بخشید وپایگاه اورا ازآنچه بود بالاتر برد ودستور داد سروپای خودرا بپوشد وبراسب بنشیند وهمراه رستم به راه افتد.
درشهر کابل جایی سرسبزوخرم ودلارای بود ودرآن چشمه ودرختان بسیار وجود داشت.
درآن سبزه زار تخت ها نهادند وبه شادی نشستند وشاه کابل خوردنی های فراوان بیاورد جشنگاهی خرم بیاراست ومی آورد ورامشگران را فراخواند وبزرگان را برتخت بزرگی نشاند و به میخواری وشادمانی پرداختند.
پس از جشن شاه کابل به رستم گفت:اگر هوس شکار درسرداری،دراین حوالی نخجیرگاهی هست که گروه گروه نخجیر درآن یافت میشود،تمام دشت آن میش کوهی وآهو وگور وجود دارد.کسی که اسب تکاور داشته باشد،می تواند از آن نخجیرگاه آهو وگور شکار کند.
ادامه دارد.
✅ @KHURASANO_SISTAN
امام زمان جانشین خداوند.mp3
390.4K
⁉️آیا توجه زیاد به #امام_زمان عجل الله حضور خداوند در زندگی را کمرنگ میکند؟
⭕️ پاسخ: ابراهیم افشاری
#مهدویت
✅ @KHURASANO_SISTAN
⭕️ سخنان آیت الله جوادی آملی راجب افغانستان
خب ميدانيد بلخ از بلخ چه كسي برخاست؟ در طيّ اين هزار سال شما بخواهيد بگويید ابنسينا بايد زمان بگرداني پنج شش بار بگرداني تا بگوييد مثلاً ابوريحان و ديگري دومي به زبانتان نميآيد كسي فحل هزار سال است كه نه استاد دارد نه شاگرد اما مثل مرحوم شيخ و آخوند و اينها كم نيستند در بين اينها, اينها هم استاد داشتند هم شاگرد داشتند اين حرفها را نزد اساتيد ياد گرفتند خيلي از شاگردانشان هم نزديك خودشان شدند اما مرحوم بوعلي نه استاد داشت نه شاگرد.
بيان ذلك اين است كه خودش ميگويد من منطق را نزد ابوعبدالله ناتلي خواندم آن بخشهاي مشكل و عميق علمي را ديدم, ديدم از او ساخته نيست خودم نشستم حل كردم شده حجيّت منطق, فلسفه هم همين طور است كسي كه بياستاد فيلسوف ميشود, طبيب ميشود, رياضيدان ميشود, منطقي ميشود اوست چندين سال درس گفته كسي نزديك او هم نشده كه بشود شاگرد بوعلي, بوعلي بيشاگرد بود خب چنين فحلي در هزار سال دومي نداشت ديگر اينكه سيدناالاستاد امام(رضوان الله عليه) در عظمت بوعلي ميگويد كه «و هو مع أخطاء الكثيرة لم يكن له كفواً احد» همين است ميگويد با اينكه اشتباهات فراوان دارد بينظير است واقع بينظير است. ما يك دوره يكي از طلبههاي فاضل خدا رحمتش كند مرحوم شد خوشاستعداد بود ما هم پذيرفتيم يك دوره تحصيل بهمنيار را برايش درس گفتيم از اول تا آخر اين تحصيل هيچ جا بهمنيار نام كسي را نميبرد او هم خيلي غُدّ است فقط ميگويد كه اگر حوزه علميه بود و كتابخانهاي بود و علما و ديگري بودند صاحب اين تصانيف آنجا تربيت ميشد «لكان معجزة» در حالي كه نه كتابخانه بود نه حوزه بود نه اساتيد اين را بهمنيار ميگويد با اينكه نام او را هم باز نميبرد چون خيلي غد است اينها براي افغان بودند براي بلخ بودند ديگر.
مولوي كه دوست و دشمن به عظمت علمي او اعتراف كرده در سرايندگي خدا رحمت كند مرحوم آيت الله رفيعي را من با معالواسطه از ايشان نقل ميكنم كه اگر اين كتاب فارسي نبود شعر نبود آن شذوذات را نداشت از مهمترين كتابهاي عرفاني حوزه بود مثل فصوص بود چند هزار بيت دارد يك هزار بيتش خيلي دقيقتر از مسئله مكاسب و كفايه است اين را در بناي عقلا و مسائل فرعي است و درباره ملكوت اين كجا و آن كجا.
اگر در بخش عرفان است خواجه عبدالله انصاري آن الهينامههايش منازلالسائرين نوشته بعد مرحوم كاشانی منازلالسائرين نوشته شما ميبينيد غالب اين بزرگان ما هر چه دارند سعي كردند كه رونويسي او كنند يا مثل راه او را بروند بعدها مرحوم كاشاني منازلالسائرين را نوشته بعدها مرحوم آخوند زادالمسافرين را نوشته وگرنه اصل آن منازلالسائرين براي مرحوم آقا شيخ عبدالله است ديگر. اين بلخ اين بخارا كه خب صحيح بخاري همه ايراني بود ديگر شما ايران را با همان فلات وسيع عظيمش فكر بكنيد اين بخاري از بخارا بود اينها براي ايران بود. اين فلات را شما حيف است كه منهاي علماي افغان اداره كنيد چند مقاله از آنها بخواهيد از آنها دعوت كنيد آنها قدري جان بگيرند اين افغان بيچاره كه الآن بيش از سي سال است كه در رنج و صعوبت و سختي دارد زندگي ميكند اين استعدادهاي درخشان را شناسايي كنيد اينها بالأخره درست است مرحوم شيخ انصاري ميتوانست حوزه را اداره كند اما خصوصيت مرحوم آخوند آن رشد عقلانياش اين بود كه همه شاگردانش جزء مراجع ممتاز شدند قبل از مرحوم آقاي بروجردي, مرحوم آقا سيّد ابوالحسن بعد از مرحوم آقا سيّد ابوالحسن مرحوم حاج حسين قمي بود در مشهد بعد از مرحوم حاج حسين قمي حاج حسين طباطبايي بود در قم يعني بروجردي, همه اينها جزء مراجع بودند.
ما در آمل قوانين را نزد مرحوم آقاي غروي ميخوانديم من خردمندي مثل او كم ديدنم كمحرف, گزيدهگو, رفتار و گفتارش هم آموزنده با اينكه چندين سال ايشان متاركه شده بود مثل كف دستش بود قوانين را خدمت ايشان خواندم ايشان در شرح حالش ميگويد كه من بعد از رحلت مرحوم آخوند ديدم كسي در نجف نيست بتوانم درس بخوانم هر كس را اين شخص پروارند خردمند و عقلمدار پروراند. بنابراين و حضورش در صحنه مشروطه و سياست هم كه مشخص بود از علماي افغان, فضلاي افغان حداكثر بهره را برده بشود كه افغانستان هم اينجا زنده بشود اين هراتي بود هروي بود براي هرات بود آنجا مهد تشيّع اينها انشاءالله به خواست خدا اينها جنبههاي فرعي است كه انجام بشود.
#بیانات_آیتالله_جوادی_درباره_افغانستان
✅ @KHURASANO_SISTAN
هدایت شده از افغانستان | سرزمین خراسان و سیستان🇦🇫
سفرنامه ناصر خسرو تایپ شده.pdf
532.1K
سفرنامه ناصرخسرو بلخی
نسخه کم حجم تایپ شده
#بزرگان_افغانستان
بسیاری از داستانهای شاهنامه در زابل، کابل، بلخ، سمنگان، زرنج، بست، هیرمند که امروزه جزو افغانستان هستند میگذرد، اما فردوسی اینها را بهعنوان اجزای کشور ایران بیان کرده است.
در شاهنامه نام «ایران» بیش از هزار بار ذکر شده و در واقع هیچ شاعری مانند فردوسی بر هویت خود و کشورش پافشاری نکرده است!
#ایران_قوی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📣 " آرامگاه یعقوب لیث صفاری "
🔸یعقوب لیث صفاری یک پادشاه ایرانی و
بنیانگذار دودمان صفاریان در سیستان بود.
🔸او شهر زرنج را به پایتختی برگزید. وی با موفقیت بخشهای وسیعی از ایران بزرگ،
شامل کشورهای امروز ایران، افغانستان،
ترکمنستان، ازبکستان و تاجیکستان و غرب
پاکستان را فتح نمود. پس از یعقوب،
برادرش عمرو لیث جانشین او شد.
🔸آرامگاه یعقوب لیث صفاری امروز در
روستای شاهاباد قرار دارد که تنها ۱۰ کیلومتر با دزفول فاصله دارد و متعلق به استان خوزستان است.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞 مصاحبه با سرباز طالبان
- گزارشگر : در کدام جنگ ها شرکت کردید ؟
+سرباز : در جنگها نبودم ولی در کابل ترور میکردیم یادم نیست چند نفر ترور کردم زیاد بودن 😐
#اقوام_وقبایل
#ترک_تبارها ( ترکمن ها)
🔖 در قسمت های قبل با جغرافیای طبیعی و انسانی افغانستان و همچنین با مرزها، جمعیت، نژاد و اقوام پشتون، تاجیک، فارسیوان و هزاره ها آشنا شدیم؛
▫️ترکمن ها یا ترکمان، مردمی از نژاد زرد و اصالتاً ترک تبارند؛ گاهی خود را از تبار مغول می دانند و به لحاظ کالبدی، شباهت مغولی دارند؛ ولی سابقه حضور ترکمن ها در آسیای مرکزی به مدت ها قبل از حمله مغول باز می گردد.
یک قبیله ترکمن به نام غز یا تغزیز در قرن چهارم و پنجم هجری در ایران و افغانستان قدرت یافت و امپراتوری عظیم سلجوقی را بنیان گذارد.
اغوزها اجداد اصلی ترکمن های فعلی به شمار می روند. آق قویونلوها و قره قویونلوها از این نژاد هستند. ریشه اصلی ترکمن مشخص نیست؛ ولی گمان می رود منظور اولیه از آن تمایز نهادن میان مسلمانان غور و غیرمسلمانان این قوم بوده است. سرانجام کلمه ترکمن اصطلاح اغور را کاملاً از زبان مردم انداخت.
زبان ترکمن ها، ترکمنی است که از گویش های گروه زبان اُغوری محسوب می شود. ترکمن های افغانستان فارسی را نیز به خوبی می دانند. ترکمن ها حنفی مذهب اند؛ ولی در بین آنان اقلیت های شیعه نیز وجود داشته اند؛
اولین مهاجرت ترکمن ها به افغانستان در اویل قرن نوزدهم، همزمان با حملات نظامی روسیه و پیشروی های آن در آسیای مرکزی صورت گرفت و عده زیادی از مردم ترکمن وادار به عقب نشینی شدند.
پس از شکست قیام باسماچی ها در دهه ۱۹۲۰ در شوروی، عده دیگری از ترکمن ها همره با دام های خود وارد افغانستان شدند.
در ابتدا از دو قبیله اصلی سلور و ارساری( Ersari ) بودند. ارساری ها در سال ۱۸۸۰ کمک های مؤثری به عبدالرحمن خان برای رسیدن به کابل کردند.
▫️ترکمن ها به کشاورزی و به ویژه دامداری (ازجمله پرورش اسب و بره قره گل) ، صنایع دستی (به ویژه قالی بافی) و گاهی تجارت اشتغال دارند.
کتاب جامعه و فرهنگ افغانستان/ ص ۹۶
ادامه دارد....
#آشنایی_باافغانستان
✅ @KHURASANO_SISTAN
هدایت شده از افغانستان | سرزمین خراسان و سیستان🇦🇫
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📽 آیا به ولایت زیبای تخار سفر کردهاید؟
تخار در شمال افغانستان موقعیت داشته، به طرف شمال آن جمهوری تاجیکستان، به طرف شرق آن بدخشان، به طرف جنوب آن پنجشیر و بغلان و طرف غرب آن کندز موقعیت دارد. تخار دارای معادن متعدد بوده که از آن جمله طلای، نمک، کوارتز، و زغال سنگ می باشد.
استخراج طلا در این ولایت به صورت سنتی و غیر حرفهای صورت می گیرد که به آن زرشویی میگویند. تالقان شهری تاریخی و مرکز ولایت تَخار است. این شهر در ۴۰۳ کیلومتری شمال شهر کابل قرار گرفته است.
آمودریا که مرز بین افغانستان و تاجیکستان را تعیین میکند از این ولایت میگذرد. دریاهای مشهور دیگری مانند کوکچه و پنج نیز در این ولایت جریان دارد.
#افغانستان_شناسی
هدایت شده از افغانستان | سرزمین خراسان و سیستان🇦🇫
⭕️ خراسان و سیستان(افغانستان) در روایات
عَنْ بَعْضِ أَصْحابِهِ عَنْ أَبى عَبْدِاللّه ِ عليه السلام قالَ
كُنّا عِنْدَهُ جالِسينَ اِذْ قالَ مُبتَدِئا; خُراسانْ! خُراسانْ! سَجِسْتان! سِجِسْتان! كَاَنّى أَنْظُرُ اِلى أَهْلِهِما راكِبينَ عَلَى الجِمالِ مُسْرِعينَ اِلى قُـم. ;
يكى از ياران امام صادق عليه السلام مى گويد
ما خدمت امام صادق عليه السلام نشسته بوديم. امام عليه السلام فرمود; خراسان، خراسان، سجستان(سیستان)، سجستان! گويا مردم آن دو جا را مى بينم كه سوار بر شتران شده و با سرعت به طرف قم مى روند.;
بحارالانوار: 60/215
#خراسان_در_روایات
#روایت
☑️ @KHURASANO_SISTAN
❗️❗️دوستان این صفحه همین کانال در روبیکا است که به تازگی شروع به فعالیت کرده
لطفا اونجا هم عضو بشید🙏
ممنون از همراهیتون
بزنید رو لینک زیر و مشاهده کانال پیامرسان و بعد پیوستن رو بزنید👇👇
Rubika.ir/khurasano_sistan
در اعمال بقيه اين ماه است:
از حضرت رضا (عليه السّلام) روايت شده: هركه سه روز آخر #ماه_شعبان را روزه بدارد، و آن را به ماه مبارك رمضان پيونددهد حق تعالي ثواب روزه دو ماه پي درپي را براي او بنويسد.
ابو الصّلت هروی روايت كرده: در جمعه آخر ماه شعبان خدمت حضرت رضا (عليه السّلام) رسيدم، حضرت فرمود: اي ابوالصّلت بيشتر ماه شعبان گذشت، و اين روز #جمعه آخر آن است، پس تدارك و تلافي كن در انجام آنچه از اين ماه باقي مانده و كوتاهي هايي كه در گذشته اين ماه كرده اي، و بر تو باد كه بر آنچه براي تو سودمند است روي آوري و بسيار دعا و استغفار كرده و قرآن تلاوت كن، و از گناهان خود به سوي خدا توبه كن، تا وقتي ماه مبارك فرا رسد، خود را براي خدا خالص كرده باشي، و امانت و حق كسي را بر عهده خود مگذار مگر آنكه ادا كني، و در دل خويش كينه كسي را وامگذار مگر آن كه بيرون كني، و گناهي را مگذار جز آن كه ترك كني و از خدا بترس، و در امور پنهان و آشكار خود، بر او توكّل كن، كه هركس بر خدا توكّل كند، خدا او را بس است، و در باقيمانده ماه اين دعا را بسيار بخوان:
«اَللّهُمَّ اِنْ لَمْ تَکُنْ غَفَرْتَ لَنا فیما مَضى مِنْ شَعْبانَ فَاغْفِرْ لَنا فیما بَقِىَ مِنْهُ»
خدایا اگر در آن قسمت از ماه #شعبان که گذشته ما را نیامرزیده اى در آن قسمت که از این ماه مانده بیامرزمان
📚 مفاتیح الجنان
هدایت شده از افغانستان | سرزمین خراسان و سیستان🇦🇫
🛑 سید جمال الدین اسدآبادی
جماهیر شوروی، افغانستان را اشغال کرد؛ ایالات متحده امریکا به افغانستان و عراق لشکر کشید؛ اسرائیل سرزمینهای مردم فلسطین را غصب و مردم آن را آواره کرد، دخالت قدرتهای غربی در افغانستان، عراق، یمن، سوریه، لیبی و ... ادامه دارد.
سیّد جمالالدّین افغانی عامل این ضعفها و حقارتها را اختلاف مسلمانان میدانست و درمان آن را در وحدت مسلمانان تشخیص داده بود. عجبا چقدر عبرت آموز است که ما مسلمانان، خود این منادی وحدت را تبدیل به منبع اختلاف کردهایم. میخواهیم روح او را در میان این سرزمین و آن سرزمین تقسیم کنیم.
جسم سیّد از هر سرزمینی که برخاست و در هر جایی که خفت آشکار است. هیچ دلیل و مدرکی نمیتواند بالاتر از سخنان خود او در بارة موطن اصلیاش باشد. خود او بارها خود را سیّد جمالالدّین افغانی خوانده است و این فصلالخطاب است و با وجود سخن خود او، هیچادّعایی پذیرفتنی نیست.
جسم سیّد در قید زمان و مکان بود؛ دربارة جسم او میتوان گفت از کجا برخاست و در کجا خفت؛ امّا اندیشههای بیدارگر سیّد فوق زمان و مکان است؛ اندیشهها و برنامههای او زنده و سازنده است و میتواند همچنان تحوّلآفرین باشد. پرسش مهم این است که اندیشههای سیّد در کدام سرزمین و در میان کدام مردم ساری و جاری است. کدام جامعة اسلامی از اندیشههای مترقی و بیدارکنندة سیّد استفاده کرده به تولید قدرت، عزّت، وحدت، رفاه و افتخار رسیده است؟ کدام مردم راه او را که مبارزه با استعمار بود ادامه میدهد؟
در سال 1323 خورشیدی حکومت افغانستان قصد خود را برای انتقال استخوانهای سیّد از ترکیه به کابل با حکومت ترکیه درمیان گذاشت. این موضوع در ترکیه بحثی را دامن زد؛ برخی دولتمردان ترک مخالف انتقال پیکر سیّد از ترکیه به افغانستان بودند؛ امّا سخن نهایی را وزیر خارجه ترکیه زد. او گفت: به نظر من هیچ اشکالی ندارد که ما استخوانهای سیّد را بدهیم به افغانستان؛ افغانها مردهها را بیشتر از زندهها احترام میکنند؛ ما اندیشههای سیّد را برای خود نگهداریم.
ما افتخار میکنیم که سیّد جمال در افغانستان به دنیا آمده و مزارش هم در کشور ماست؛ امّا چرا نمیاندیشیم که چقدر درسها و آموزههای سیّد را به کار بستهایم و تا چه اندازه به راه و روش سیّد پایبند بودهایم. اگر افغانستان را با ترکیه مقایسه کنیم، بدون درنگ باید بگوییم ترکیه بسیار نزدیکتر از ما به سیّد است. ایران بسیار بیش از ما از آموزههای سیّد آموخته است. پس سیّد میتواند ترک باشد و میتواند ایرانی باشد؛ امّا هیچ نسبتی نمیتواند با ملّت ضعیف، فقیر، بیسواد و متفرّق افغانستان داشته باشد.
سیّد جمال عمر خود را بر سر وحدت امّت اسلامی گذاشت؛ از نظر او علّت ضعف مسلمانان در برابر قدرتهای استعماری سه مسألة اختلاف، جهل، خرافهپرستی بود. آیا ملّتی پراکندهتر و متفرّقتر از مردم افغانستان در دنیا سراغ دارید؟ سواد و دانش در افغانستان ارزشی ندارد؛ اگر غیراز این بود، دانش و فرهنگ در این کشور پیشرفت میکرد و باسوادان و دانشیان در صدر مینشستند و قدر میدیدند. بگذریم از کهنهگرایی و خرافهپرستی که افغانستان در جهان نظیر ندارد. ملاها و مولویهای نادان بر سر خوان خرافهپرستی ما نشستهاند و تغذیه میکنند و ما را بر ضد داشتههای خودمان میشورانند.
ملّتی که سیاستپیشگان و نخبگان سیاسیاش با نامة وزیر خارجه یک کشور بیگانه چون برگی در مسیر باد بر خود میلرزند و جمعشان از هم میپاشد و خود را گم میکنند، چه قرابتی با سیّد جمال میتواند داشته باشد؟ آیا ما واقعا سهمی از عزّتطلبی، استعمارستیزی و استبدادگریزی سیّد جمال داریم؟
سید اسحاق شجاعی
✅ @KHURASANO_SISTAN